قاضیانی دروغین
سرمیکنم با اینهمه بازی
تا سرشود این عمر
سرمیکنم با اینهمه قاضی
تا سرشود این جُرم
فعلاً ، هنگامه ی قاضیانی ست دروغین
یکعالمه بازی ها و قاضیِ دروغین ،
دیدم درعرصه ی این عمر
که خودشان بودند ، معنیِ هزار جُرم
من که تنها متهم بودم دراین بین ،
به جرمی که هیچگاه ، اثبات نشد
معرفی کردند مرا بعنوانِ ، مجرمِ آن جُرم
یک برگه ای دادند به دیگران به تهمتها وغیبت
تا قضاوتم کنند ، در ورطه ی آن فُرم
که هیچ سنجشی نداشت
آن قضاوتها ، با سنجشِ یک نُرم
صورتم داغ شده بود
صورتم سرخ شده بود
انگار که در گرمای یک کویرِ داغم
با آنهمه هُرم
خدا رحم کند به دیگرانی که چو من حساس اند
به هرجان کندنی بود بیش ازنیم قرن گذشته تاکنون، ازاین عمر
تا که اگر باقی ای داشته باشد این عمر
چگونه سر شود ،
خدا میداند
خدا ما را بَری گرداند
ز اتهامِ این جُرم
کدام جرم ؟
همان جرمی که خود هم نمیدانم
به منهم نگفته اند بهر آزاری، بطورِ مخفی
نوشته اند برای هیئتِ منصفه !!! در فُرم
بهمن بیدقی 1400/3/13
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موثر و پر معنی
موفق باشید