يکشنبه ۲ دی
فریبا لب شعری از باراد بابایی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۴۸ شماره ثبت ۱۰۵۸۳۵
بازدید : ۱۹۴ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب باراد بابایی
|
سخن الماس دندان نقره صندوق فریبا لب
سپید و ساده دل مشکی و خوش مو سرخ و زیبا لب
دو لشکر از سپاهِ قاتل و خونریز چنگیزی
بفرما این دو پاره لاله ایرانِ مهیا لب
تو که با پلک خود از دور ویران می کنی مارا
اگر نزدیک باشی وَه چه با ما می کنی با لب
جدا افتاده ای سیمرغ سوزاندن پرم را تا
تو را پیدا کنم ای آشیان پردیس طوبی لب
میان جمع ما بالا نشینی کار خوبان است
تو را باید که بگذارند خوبان بر کف پا لب
چه هر شب می شمارم در خیال و باز می گویم
کجا ما و کجا آن آسمان پوش ثریا لب
مرا گمگشته قلبی هست حیرانت در این عالم
اگر دیدیش جانا یک تپش بگذار بر جا لب
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم | |
|
سپاسگزارم | |
|
سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غزلی ناب و زیبا بود
یلدایتان مبارک