دوشنبه ۳ دی
24 زلیخای ما شعری از امیرموسویان
از دفتر شعر 1390 نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۲ ۱۸:۰۹ شماره ثبت ۱۰۵۵۸
بازدید : ۷۴۰ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب امیرموسویان
|
عجب زمانه ای شده است
همه چیز عکس همان چهره دیروزشده است
غرضم بازی عشق است وُ دل یوسف ما
که به زندان دل سردِ زلیجا شده است.
عجبا.!! جای آن که دل او به دل یوسف کنعانی ما گیر شود.
بازی چرخ و فلک بین دراین بازی عشق
یوسف اما ز غم عشق زلیخا همه دم می گرید.
و زمان هم که در این بازی خویش
رنگ پیری به رخ یوسف ما می پاشد.
چه قشنگ گفت، زلیخا که دگر:
من جوانی بره یوسف کنعان نمی بازم اگر
قامت یوسف تان بار دگر راست شود.
ای زمانه تو چه کردی به دل سادۀ یوسف شدگان
که زلیخای تو وای،
یوسف عاشق خود را به دو نیم سکه ی سیم،
بر کس و ناکس و هربی سر و پا میفروشد.
شرمت ای چرخ زمانه که دراین بازی تو
یوسف اما با تن پیر وُهمان موی سپید
کارگه عشق بپا می دارد. اهواز ـ 9 خرداد 1390
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.