سه شنبه ۶ آذر
سکسکه ی صبح شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰ ۰۶:۲۵ شماره ثبت ۱۰۵۵۶۰
بازدید : ۱۱۸ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
سکسکه ی صبح
دم دمای صبح
سکسکه ی صبح
میگفت به من ،
که ربوده صبح ،
دلِ منو
سکسکه ی اون پَریِ صبح
میگفت به من
که نوشیده ، بی هیچ اجازه ،
چایِ دبش و، قندپهلو و، هِلِ منو
خنده بود به صبح
یه عالمه
مات بود خونه ،
یه ریز به من
قابِ عکسها هم ،
زل زدند به من
انگار همگی ، هنوزهم ،
دوست داشتند منو
رفتارِ مشنگ ، خُل و چِلِ منو
مثلِ بستنی، قیفی شد موآم
وقتی خاطراتِ خوبشون
دست کشیدند همه ، به سرِ من
ویژال ویژال کردند ،
موی سرِ منو
آئینه ها دیدند، قیافه ای مضحک ،
خنده و لبخند ،
کِرکِرِ منو
خاک نبودم من ، بعد از استحمام
همه دیدند منو
بهرِ کوزه یه مُشت ، گِلِ منو
بین خنده ها همه دیدند ، به این فناپذیر،
اینهمه مشکلِ منو
بهمن بیدقی 1400/8/5
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر بزرگوارید ممنونم از شما شاد باشید | |
|
: | |
|
با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر بزرگوارید ممنونم از شما شاد باشید ، درپناه حق
| |
|
با سلام و عرض احترام بزرگوار سپاس از مهر و حضور ارزشمندتان شاد باشید | |
|
با سلام و عرض ادب بزرگوار سپاس | |
|
با سلام و عرض احترام آقای مزینانی بزرگوار سپاس از مهر و حضور ارزشمندتان شاد باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد