رفیقِ این نسل
باید خری بخرم در ازای پنج ریال هایی ،
ازهر منبر و وعظ
باید بتارانم هرگونه ایده هایی را
همچو ایده های حزبِ بعث
باید در حُجره ای ساده مقیم شوم بازهم
نه مقیم درکاخ هایی نحس
نه ولو میان یک مُشت ارز
نه خودم را به اوج آسمان پندارم و،
ایدههای نجات پسندانه را ، هرز
من کی ام که خط و نشان بکشم ،
برای برکت های چانه های نان و،
وردنه و ورز
باید برای اینکه به مقصودم برسم
یکریز برای حضرت عباس
سفره ای برای نیازمندان پهن کنم
نه مجالسِ رقاصی
باید برای اینکه سربه راه شوم ،
یکریز بنمایم نذر
باید از اذان صبح کار کنم
کاری که دستم درآن کج نشود تا عصر
عصر تا سَحَرهم ، باید ادامه دهم ،
برای مزرعه ی آنجهانی ام ،
پاشیدنِ بذر
باید حرفم حرف باشد ، نه مُشتی هزل
باید بی قانونیِ استخدامِ یکریزِ فک و فامیل را
براندازم درماجرای اینهمه عزل و نصب
باید دیوارهای امنیت ام ، واقعاً دیوار باشد
نه پُر از شکاف ها و درز
باید استوار باشد رفتارم ،
نه پُر از شک ، نه پُر از ترس و لرز
باید اندیشه ی تشنه ام کمی آب بخورَد
از سرچشمههای جوشنده ی هر فصل
باید فقط یک اندیشه داشته باشم :
خدا و، آن زیبا وصل
باید یادآوری کنم به خود ، که هیچ نیستم
نه روشِ آن ابلیس ،
که بعد ازهزاران سال عبادتِ عقیم ،
شد اولینِ خوارج
آنهم با آن شیوه و طرز
نمیدانم کجا بروم و چکار بکنم ؟
قرآنِ جاودان که هست
که بر هر خطاب ، اوهست فصل
باید از او صادقانه بگیرم درس
عجب شیوه های خداوندی ،
خوب است
همه آنهایند ، بهترین رسم
سرم به کارِ خودست در این نهانخانه
باید کاری کنم که باز،
به من اعتماد کنند
به منی که معنیِ اعتماد را هم ،
خدشه دار کرده ام
باید دوباره رفیق شوم ،
منِ پیرِ راهیِ نور
با این نسل
بهمن بیدقی 1400/9/16
بسیار زیبا و دلنشین بود
موثر و پر معنی
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد