جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
پدربزرگ مذهبی نبود
فقط یک بار
به خُراسان رفت
مادربزرگ را ، سوغات آورد
.
.
.
پدربزرگ میخواهد برود ...
از پیله اش ، از خانه ، از شهر ..
از خرچنگی که در خون آبیش ، ریشه کَرده ..
پدربزرگ ،،،
با کهکشانهای روی شانه اش
پدربزرگ با عطر چِهل ستونش
پدربزرگ با سروهای گُداخته ی قلبش
پدربزرگ میرود
و خانه مان که سیاهست ..
شمعها
اشکها
آهنگها....
پیراهن مشکی مادر
غمگینتر از پیش،
جمعه ها را در یقه ی تنگش، خوابانده است ..
میدانم ..
-خانه ی ابدی، خاکستریست ..
سنگی که زیر بارانها ، گُل میدهد ..
حلوایی خنک .... چایی هزارجوش..-
پدربزرگ به سفر میرود ..
پرنده ی کوچکی با صدای برف ، میخواند
پدربزگ میرود
تکه های دلش در شیشه های رنگی پجره میلرزد ..
درختهای کاج میخشکد ..
پدربزرگ ، هشتاد و چند بهار ،
شکوفه داده بود ..
پدر بزرگ !
شاهنامه جاریست...
دوشیزگان عثمانی ، قلب بلورشان را در دستهایشان پنهان میکنند ...
درخت آلو در مونیخ، شیرینتر میخندد
برو
خانه ابدیت زیبا
با غزلهای طرار عاشقانه ، گرمش میکنیم
با یکشنبه های ترانه و جنگل
با کلاویه ها..... با رقص
آااه
خانه سیاهست، خدااا....
فردا
لوله -کش می آید؟
آب می تراود از هستی
و
خاموشی پوچ
مددکار زخمهای آینه میشود ..
بهار ۱۴۰۰
|