سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        دگردیسی

        شعری از

        عنایت اله کرمی

        از دفتر پینوپروک (دفترسوم) نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۴۳ شماره ثبت ۱۰۵۱۹۰
          بازدید : ۱۸۴   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در مسیر رؤیا ، در کنار رودی
        آرام تر از رود دُن و
        آشناتر ز اَرَس
        ردِّ باغی دیدم
        باغ تر از باغ اِرَم
        همه جایش سبز و آسمانش سنگین
        بوته هایش منگ و
        خوشه هایش خونین
        من ملخ های فراوانی را
        روی یک خرمن گندم دیدم
        که به ارباب ، پدر می گفتند
        خرِ خان ، پاردُمش شُل شده بود
        وز فراوانی جو
        یکسره جفتک می زد
        دستۀ اردک ها ، در فراری جمعی 
        بر فرازی مجهول 
        شعر زیبای پریدن را
        بی هدف ، بلکه غلط می خواندند
        آب ها گِل شده بود
        من قطاری را
         " که سیاست می برد"
        روی ریلی چوبین
        وسط جنگلی از گرگ
        تماشا کردم
        از سر و کلۀ یک خرس ، 
        عسل می بارید
        چند کندوی بزرگ
        خُرد و آشفته و غارت شده بود
        صاحبِ آن همه زنبور
        گرسنه ، خسته
        دست و پایش بسته
        سفره ای داشت به غایت خالی 
        من شغالی دیدم 
        سخت بی شرم و فضول
        و کلاغی که به من زُل زده بود
        تا دروغی به بزرگی اتم بشکافد
        برّه های معصوم 
        پشت پرچینِ تمشک 
        منتظر بودند ، تا این همه گرگ
         به خود آیند و دمی توبه کنند 
        باغ ، پر بود ز انواع درخت انبه
        انبه هایی مَلَس و کال 
        ولی غرّه به شیرینی خود
        پیرمردی دیدم 
        عاشق ماست و خیار
        و البته پیاز
        پیازی که نه سر داشت نه ته
        و زنانی که بر انگور دعا می خواندند
        من اناری دیدم 
        که دلی خونین داشت
        از زبان خشن آناناس
        و صد البته غرورِ انبه
        بوته های نخود و ماش ، 
        هوا می خوردند
        تا که در وقتِ‌ مناسب بروند
        توی هر کاسۀ آش  
        یک جوانِ بی کار،
        با اسبِ غرور
        و خُرجین پراز سیب و سماق
        به دنبال قناری می گشت
        کرکسی از بالا ، همه را می پایید
        حتی خوابِ مرا
        بیخ خورجین جوان را حتی
        که به دنبال قناری می گشت 
        آن طرف بین درختان چنار
        برکه ای بود پراز غوک و وزغ
        زیر بی رنگی آب 
        لای انبوه علف ها و
         گِل و سنگ و خزه
        بچه هایی دیدم ،
        شاد و شفاف و زلال
        همه در رقص و ترنم ، خوشحال 
        مستِ آوازِ قشنگِ  وزغی پر ز امید
        کز تهِ دل ، به دگردیسی و
        آهنگِ زمان ، ایمان داشت
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۵:۰۲
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
        مبین مشکلات جامعه
        دستمریزاد خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2