سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        دگردیسی

        شعری از

        عنایت اله کرمی

        از دفتر پینوپروک (دفترسوم) نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۴۳ شماره ثبت ۱۰۵۱۹۰
          بازدید : ۱۶۵   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در مسیر رؤیا ، در کنار رودی
        آرام تر از رود دُن و
        آشناتر ز اَرَس
        ردِّ باغی دیدم
        باغ تر از باغ اِرَم
        همه جایش سبز و آسمانش سنگین
        بوته هایش منگ و
        خوشه هایش خونین
        من ملخ های فراوانی را
        روی یک خرمن گندم دیدم
        که به ارباب ، پدر می گفتند
        خرِ خان ، پاردُمش شُل شده بود
        وز فراوانی جو
        یکسره جفتک می زد
        دستۀ اردک ها ، در فراری جمعی 
        بر فرازی مجهول 
        شعر زیبای پریدن را
        بی هدف ، بلکه غلط می خواندند
        آب ها گِل شده بود
        من قطاری را
         " که سیاست می برد"
        روی ریلی چوبین
        وسط جنگلی از گرگ
        تماشا کردم
        از سر و کلۀ یک خرس ، 
        عسل می بارید
        چند کندوی بزرگ
        خُرد و آشفته و غارت شده بود
        صاحبِ آن همه زنبور
        گرسنه ، خسته
        دست و پایش بسته
        سفره ای داشت به غایت خالی 
        من شغالی دیدم 
        سخت بی شرم و فضول
        و کلاغی که به من زُل زده بود
        تا دروغی به بزرگی اتم بشکافد
        برّه های معصوم 
        پشت پرچینِ تمشک 
        منتظر بودند ، تا این همه گرگ
         به خود آیند و دمی توبه کنند 
        باغ ، پر بود ز انواع درخت انبه
        انبه هایی مَلَس و کال 
        ولی غرّه به شیرینی خود
        پیرمردی دیدم 
        عاشق ماست و خیار
        و البته پیاز
        پیازی که نه سر داشت نه ته
        و زنانی که بر انگور دعا می خواندند
        من اناری دیدم 
        که دلی خونین داشت
        از زبان خشن آناناس
        و صد البته غرورِ انبه
        بوته های نخود و ماش ، 
        هوا می خوردند
        تا که در وقتِ‌ مناسب بروند
        توی هر کاسۀ آش  
        یک جوانِ بی کار،
        با اسبِ غرور
        و خُرجین پراز سیب و سماق
        به دنبال قناری می گشت
        کرکسی از بالا ، همه را می پایید
        حتی خوابِ مرا
        بیخ خورجین جوان را حتی
        که به دنبال قناری می گشت 
        آن طرف بین درختان چنار
        برکه ای بود پراز غوک و وزغ
        زیر بی رنگی آب 
        لای انبوه علف ها و
         گِل و سنگ و خزه
        بچه هایی دیدم ،
        شاد و شفاف و زلال
        همه در رقص و ترنم ، خوشحال 
        مستِ آوازِ قشنگِ  وزغی پر ز امید
        کز تهِ دل ، به دگردیسی و
        آهنگِ زمان ، ایمان داشت
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۵:۰۲
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
        مبین مشکلات جامعه
        دستمریزاد خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0