دوشنبه ۵ آذر
دنیایی مسخره شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۱۷ شماره ثبت ۱۰۵۰۰۸
بازدید : ۱۱۰ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
دنیایی مسخره
قبل ازعروجِ خوبم ،
دنیایم را دادم همه به وارث
به او گفتم : یادم تو را فراموش
مانده بودم هنوز
که او گریخت ازمن
آنهم بسانِ خرگوش
من هوش بودم همه
او خفت در گوشه ای
ز شوقِ دنیا گشته بود مدهوش
دنیایی مسخره بود آن کار که ،
من به دستش دادم
فهمیدنِ این واقع ،
نیاز نداشت به هیچ هوش
فقط نیاز داشت به گوش
گوش اش بدهکار نبود
یکی در و،
آن دیگری دروازه
چیزی نمیمانْد تووش
من سبکبار بودم
او داشت باری بر دوش
خود هم ، ز دنیا بار داشت
سنگینی اش دم به دم ،
اضافه میشد بر دوش
دنیا روی دنیا ،
می آمد یکریز، بر رووش
دنیا پیر میکرد او را
عملِ زیبایی هم بی افاقه
چاره نمانده بود دگر، جز اینکه ،
عکسهای خویشتن را
بنماید هردم رتوش
قاه قاه می خندیدم
دانستم خنده از چیست
من سبکبار بودم
اما نفهمیدم ،
خنده ی او از چیست
جمع کردنِ دنیا ،
درنظرم آورْد او را ،
موجودی مسخره
چقدر شبیه بود به موش
نهایتِ مالِ دنیا ،
فکر میکنی که چیست ؟
مالی که آخرش هم ،
هیچ ازآنِ تو نیست
آری قبول دارم :
درظاهرِ میتوانی ،
گردی شخصی خوش پوش
با چاشنیِ حرص و جوش
لولیده در خواب و خور و شهوت ،
همانها که ، مشترکیم با وحوش
ببخشید با اجازه
وقتم تمام گشته
باید دگر کوچ کنم به آنجا
صدایش را شنیدم
صدای خوبِ سروش
بهمن بیدقی 1400/9/1
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار تشکرمیکنم از لطف شما سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض ارادت جناب آقای مرادی بزرگوار تشکرمیکنم از لطف شما سلامت باشید | |
|
با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار تشکرمیکنم از لطف شما سلامت باشید و شادمان در پناه سناریوساز دانای هستی | |
|
با سلام و عرض ادب بزرگوار سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حکیمانه و زیبا بود
آموزنده