سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      همایون

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۰۷ شماره ثبت ۱۰۴۸۸۲
        بازدید : ۸۸   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      همایون
       
      سرشاخه ها جوانه زده بود
      فکرِعاشقی باز،
      به سرِ بلبلِ خرمایی زده بود
      صبحی بود همایون
       
      ولی درمیدانِ اعدام
      صفِ اعدامیان می آشفت دلهای پاک را
      دلهایی که بودند همچون ، دریای هامون
       
      به آن صف نظر افکندم
      ای وای ، اینها را می شناسم
      چرا این ؟ چرا اون ؟
      وقتی در شاه چراغ بودم
      اینها بودند که به طرفداری از شاه چراغ
      همه جا را کرده بودند چراغون
      ولی حالا ، چرا اینقدر داغون ؟
       
      تازه فهمیدم " چراغونی " جُرم است
      سردمدارانِ خفاش ، ظلمت را دوست دارند
      سردمدارانِ بت پرستی که ،
      خدایشان بود ، خدای آمون
      یوسف ها را ، حبس کرده بودند ،
      گران قیمتانی که در زندان خاک میخوردند
      خودشان شیوه شان شده بود ،
      ز ماجرای آنهمه ولعِ دنیا ،
      شیوه ی قارون
       
      در این پیرامون ،
      که بهار داشت بَرَش سلطه میزد
      بُرِش هایی بود تکه تکه همچون کُلاژ
      ولی چرا دراین تابلوی روبه سرسبزی ،
      بد وصله زده بودند مقواهای نامأنوس را ؟
      در تابلوی زیبایی که ،
      آهنگ خوشی داشت ،
      همچون ویولن
       
      آخر چرا دنیایی از بهار را ،
      زمستان می کنند حاکمان ؟
      با زجر دادن به مظلومانی که ،
      اگر سادگی ها و خوبی های آنها ،
      محو گردد از زمین
      دگر بهاری نمی مانَد
      دگر حتی محو میگردد ز دنیا ،
      بارون
       
      دگر جز ظالمانی نمی مانَند
      با دلهایی سنگ
      همچون سنگِ مارون
      دنیای خدایی ،
      از نگاه های خفاشانه شان ،
      وارون
       
      افرادی نامیمون ،
      سلطه گرانی ،
      ناهمایون
       
      بهمن بیدقی 1400/8/27
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۱۴
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و دلنشین بود
      مبین مشکلات جامعه
      دستمریزاد
      موفق باشید خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۵۶
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف شما
      مؤید باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
      سلام و درود


      رئالی تلخ مآثربیان نوشتید
      از شرحِ ظلمِ حاکمانِ استبداد بر جوامع بشری


      سلامت باشید و سرافراز خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۱۴
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم از حضور ارزشمندتان
      مؤفق باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۴۹
      در وجود ما هزاران گرگ و خوک

      صالح ناصالح و خوب خشوک

      حکم آن خورست کآن. عالی ترست

      چون که زر پیش از مس آند آن زرست

      ساعتی گرگی در آید در بشر

      ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

      دل ترا در کوی اهل دل کشد

      تن تو را در حبس آب گل کشد

      هین غذای دل بده از هم دلی

      رو بجوی اقبال را از مقبلی

      آب گل خواهد در دریا رود

      گل گرفت پای آب را می کشد

      گر رهاند پای خود را از دست گل

      گل بماند خشک و او شد مستقل

      آب ما محبوس گل مندست هین

      بحر رحمت جذب کن مارا از طین

      سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

      بس می گوید شیرین از حال ما

      کی شود ما از گل برمانیم جان

      سوی در یا رقس کنان چون موجها

      ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
      بحر رحمت جذب کن مارا از طین

      کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

      چو در وجود ما می گردد تا به کشت
      و از فریدون مشیری

      هر که گرش را بیندازد به خاک

      رقته رفته می شود انسان پاک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۰۰
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس از ارسال شعرهایی پرمفهوم
      زنده باشید
      ارسال پاسخ
      فاطمه گودرزی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۱
      درود بر شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۵۰
      با سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      علیرضا مرادی( مراد )
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۴۳
      سلام و درودها استاد ادیب بزرگوار
      سروده ای زیبایی بود
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۵۱
      با سلام و عرض ادب آقای مرادی بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف شما
      شاد باشید
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۱۳
      درود فراوان وارادتی بی پایان جناب بیدقی استاد وادیب فرزانه وگرانقدر
      بسیار زیبا ودلنشین چون همیشه
      کامیاب ومستدام
      در پناه حق
      ایام بکام
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۳۳
      با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف شما
      شاد باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1