تیک تاکِ عشق
در من یک عبادتی هست
که بت ، راه ندارد در آن
در تو یک اسارتی هست
که اسیرت که منم ،
دوست ندارد که رهد هیچ ازآن
تو صمیمی هستی ، باهمه روح و تنم
تن و روحم دوست ندارند سرکنند ،
بی عشق تو و،
دوست ندارند دورشوند هیچ ازآن
تو شمیمی هستی ،
که دوست دارم دائماً ببویمت
دوست ندارم لحظه ای ،
دورشوم هیچ ازآن
من صدای تیک تاکِ اینهمه ،
ثانیه های عشق را می شنوم
نمیخواهم سرکنم ،
زندگیِ کوته ام ، جز درآن
قلب من انباری است ،
که فقط برای یکتا هوسی جا دارد
پُرکن از خود دم به دم این انبان*
بی تو تنهایم
گرچه لولم درمیان ارحام
تو بیا سُکنی گزین دراین قلب
مطمئن باش که ز دست صد حرامی ،
گزندت نرسد
چون منم یک دربان
کاش از رتبه ی 10 در ایمان
منهم 10 میشدم جانا
بسانِ سلمان
خوشه های عشقم
همچون خوشه های انگور
با هزاران سجده و ادب ، تواضع
می نهم درپیش ات
تا تناول کند احساسِ خدائیت
تو که میدانی هزاران شغل دارم ،
به دنیایی که آوردی مرا
بندگی و مزرعه گردانی و، چه و چه ...
یکی ازآنها هم ،
خوشه بانی یا به قولی ، زَربان
من که آنقدر،
عاشقم برتو و، دوستت دارم
که خارج است از ارقام
بیا ای دریای من !
من را درخود حل کن
همه چیستانِ وجودم حل کن
تا میانِ آنهمه زلالیِ محض ،
شوم همچون غرقان
این مسیرکه میروم ،
پُراز، دست اندازست
پُر از چاله ، پُر از دره
پُر از احتمالِ یک سقوطِ سخت
تو بیا بگیر ز دستم فرمان
*انبان = توشه دان
بهمن بیدقی 1400/4/24
مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود
موفق باشید