دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
بعضی روزها تا ابد
بر دلت داغ میگذارند
یادش بخیر شد
آن صبح دل انگیز...
با صدای گامهایش زندگی را
به کوچه یاس آورد
نگاهم در چشمان سیاهش محو شد
ورخ زیبایش بر دیوار دلم کوبیده شد
انگار زلزله ای شد
دیوار قلبم فرو ریخت و
دل اربابم شد
همان لحظه از خیالم گذشت
به دریا زده ام
اما عاشق را از دریا
هراسی نیست..
بیچاره دلم به دریا نرفته غرق شد
چندصباحی بعد از اون صبح امید
شبی که باران حاکم آسمان بود
چندقدم مانده به صبح
توی جاده لیز مرگ
زیر رگبار باران
نور چشمان سیاه خاموش شد
بیچاره دلم
جاده زندگیش را برد و
باران آرزویش را شست..
سخت است وتلخ
هنوز به انتظار صبح
زندگی نشسته ام..
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.