تو میگی شکستی دوباره بساز
میگن چیزی بالاتر از مرگ نیست
برای منه تک درخت تو باد
که پاییز فقط ریختن برگ نیست
یه بن بست بودم ولی واسه تو
یه راه رو به بی انتها ساختم
دلم بس که با آرزوی تو بود
همه آرزوهامو دور انداختم
یوقتایی آدم میبازه به عمد
که از بازی بیرون بیاد اون فقط
که بیشتر نده دل به بازیچه ها
تا بیشتر کلافه نشه این وسط
یوقتایی باید تا تنهایی رفت
سقوط کرد تار رو تن دل تنید
یوقتایی باید توی پیله بود
تا پروانه شد رو به بالا پرید
تو فکرت تو پیچ وخم جاده بود
من اما تو محوت توی طول راه
رسیدیم به جایی که بیراهه بود
نه از راه خبر بود نه از ایستگاه
تو نزدیک بودی ولی فاصله
شبیه سه تا نقطه بود بین ما
فقط زنده بودیم تو این زندگی
مثه زنده بودنها توی کما
یوقتایی آدم میبازه به عمد
تا از بازی بیرون بیاد اون فقط
تا بیشتر نده دل به بازیچه ها
تا بیشتر کلافه نشه این وسط
یوقتایی باید تا تنهایی رفت
سقوط کرد تار رو تن دل تنید
یوقتایی باید توی پیله بود
تا پروانه شد رو به بالا پرید