يکشنبه ۳۰ دی
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
حسّ هراس از گم شدن ، بازیچهٔ مردم شدن
درکنج غفلت سوختن ، شولای حسرت دوختن
آهنگِ سازِ بی کسی ، در گوشهٔ دلواپسی
معتاد هر قول و سخن ، در دشت ناپاکی شدن
با هم ، هم آوا گشته اند ، تا قلب ما را بشکنند
روح اسیر و دردِ من ، چشمِ تر و شبگردِ من
ذهن شلوغِ شهرِ تو ، نیش زبان و قهرِ تو
خونابه های زخم من ، ناگفته های اخم من
رؤیای کال و خیس تو ، حال بد و تلبیس تو
سنگِ قساوت می زنند ، تا قلب ما را بشکنند
ما و منی های تهی ، ته مانده های ابلهی
دیو غرور و خود زنی ، دیوار بغض آهنی
این زندگی این خستگی ، دنیایی از دلبستگی
این غفلت از عمرِ عزیز، در چنگِ رؤیاهای تیز
احساس ما را می درند ، تا قلب ما را بشکنند
با یک تنِ لرزان و زار، آونگِ عمر وانتظار
در پیچ اوهامی عجیب ، درگیر با حسّی غریب
در زیر دیواری سترگ ، در بطن آواری بزرگ
ماییم و بغضی در نفس ، در قیدِ زنجیر و قفس
تا دسته ا ی پیدا شوند ، دیوار ما را بشکنند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آفرین بر هستی و اشعار شما
شاعر شیرین سخن گلبار ما