دوستان از هم گریزانند دشمن ها رها
فاتحه خوانی شده آئین و رسم مانده ها
اندکی از من بمان دور و کمی هم بی اثر
تا بمانیم در امان از هم کمی هم بی خبر
جمعیت هر روز کمتر مهربان ها بی وفا
آدم ساده کجا یابی دگر ما بین (غیروآشنا)ما
خوبی ومهر و وفا در گورفقرستان شده
فقر آید از دری ایمان به خوارستان شده
نوبت هر کس به جای دیگری حائز نبود
گوئی امروزه مجوز های آن جایز شده
هرکسی از درد خود در زندگی نالید و رفت
نوبت ما صحنه در هم شد ز هم پاشید و رفت
همچنان با ناله هامان در گلو کیشیم ومات
صفحه شطرنج بی سرباز و شاهیم و ربات
عزل و نصب و بازی اندر پرده ها بی پرده شد
شاه و لشگر مات از این بازیگران درصحنه شد
ما زمین سبز را با داس احیا کرده ایم
ما سلاح خویش را بیجا مهیا کرده ایم
زندگی از داس های نابجا خونین کفن
دست ما آلوده شد آلوده تر این پیرهن
ما خدا را پشت درهای توهم های خویش
جاگزین کردیم با پنداره ی اوهام خویش
کافران را محترم گفتیم ناباور خدا
مومنان را از تحجر بسته ایم تیر بلا
ظاهر شیطان به تدلیس نیک گشته در عبا
با دوصد ریش و به تسبیح و مناجات و دعا
خنجر از پشت بر مسلمان می زنند ما بی وفا
کافران دست روی قرآن می زنند ما بی صدا
دین ما را جلوه ی کفر و عناد با آسمان
رنگ کردند روبهی را چون یلان شیربان
حق به خود دادند بتازند با سلاح ادعا
خون بریزند از گلوی باور و آیین ما
سالها در خواب خوش بردند ما را بی خبر
تا شوند روئین تن و محفوظ از تیزی تبر
19شهریور1400
آذر .م
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد
موفق باشید