سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        💠هگل 💠

        شعری از

        سید هادی محمدی

        از دفتر چهارپاره ها نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۴۷ شماره ثبت ۱۰۲۵۹۸
          بازدید : ۹۲۸۰   |    نظرات : ۲۵۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        زیرِ آوارِ شَهرِ بیداری
        با هِگِل، توی خواب  میخندم
        پُشتِ ته مانده های نِفرینت
        بی اَمان رویِ آب میخندم
         
        پایِ چَشمَم، سَگی وَرم کردو
        دُم تکان داد سوی انسانها
        آخرین پُک به روی شعرم را
        می مَکد در  کَفِ خیابانها

         
        سِکته کرده دوباره اَفکارم
        باورم زخمِ ناکَسی دیده
        یک جِنازه شبیه من، شاید
        روی پایم هنوز خوابیده
         
        از اتاقی که نَعش نَفتالین
        سربُریده تمام بویت را
        یک دوجین موریانه ی بدبخت 
        سُرفه کرده غبار مویت را
         
        دست دیروز پوچِ جیبت بود 
        حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟
        یک نفر آمد و تورا  بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟
         
        جای خوبی برایِ بودن نیست
        خودکشی کرده اند میگوها
        هشت پا لای برکه می‌لنگد
        کوسه تنها میان پستوها
         
        جیغ تُرمز رَها شد از کشتی
        ناخدا روی عرشه جان داده
        بادبان زیر باد آبستن
        مرگ را هی تکان تکان داده
         
        نان هم از سُفره های نَفتی رنگ
        پرزدو گُشنه ها تَرَک خوردند
        لقمه های نشسته در خون را
        سمتِ ویرانه با کُتَک بردند
         
        با چَلیپای هَرزگی هامان
        داسِ ابلیس را درو کردیم
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم
         
        روی کاغذ،  فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم
         
        #هادی_محممدی 


         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱۰۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        هادی محمدی

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        حمید غرب

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        خدیجه وفایی راد ( غریبه)

        ،

        محمد امیری

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        سحر غزانی

        ،

        وحید سلیمی بنی

        ،

        سعید صادقی (بیدل)

        ،

        محمد رضا خوشرو

        ،

        دانیال فریادی

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        آرزو عباسی ( پاییزه)

        ،

        بهرام معینی (داریان)

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        مرتضی سماواتی

        ،

        رضا رضوی تخلص (دود)

        ،

        بهروز ابراهیمیان

        ،

        ابوالفضل زندیه شاهین

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        اسدی

        ،

        فرید آزادبخت متخلص به شهاب ثاقب

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مینا فتحی (آفاق)

        ،

        مجید آبسالان

        ،

        امیر حسین فرمهینی

        ،

        علی مزینانی عسکری

        ،

        فاطمه افکن پور

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        آرمین پرهیزکار

        ،

        مولود سادات عمارتی

        ،

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        ،

        سحر موسوی

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        حسن مصطفایی دهنوی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)

        ،

        علیرضا ابوطالبی

        ،

        زینب پیرزاده

        ،

        ابوذر اسکندری

        ،

        حسین مراغه

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        امین فرومدی

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        سعید ساعدی

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        نسرین زندیه امامزاده عباسی

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        محسن فرحناکی

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        زینب نائینی

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        مسیح علیپور

        ،

        رضا حمیدی راد(احسان)

        ،

        یلدا جاوید

        ،

        مجید خوش خلق سیما

        ،

        مجنون صحراگرد

        ،

        علی اکبرامیدی

        ،

        سودابه حسن پور(کرشمه)

        ،

        مرضیه سادات هاشمی

        ،

        فاطمه گودرزی

        ،

        محمد علی نیک روش

        ،

        نادر مسلمی ( ن م قطره )

        ،

        فاطمه بهرامی

        ،

        مهدی داودی مفرد

        ،

        نیهاد زمان

        ،

        کیانوش موذنی (منیب)

        ،

        سمیرا عاشوری

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        سینا سجودی

        ،

        نفیسه کلهری نفس

        ،

        علیرضا بنایی

        ،

        علیرضا مرادی( مراد )

        ،

        سیدحسن خزایی

        ،

        محمدکریمی (پویا)

        ،

        مجیدنیکی سبکبار

        ،

        عنایت یزدانی (فرخ)

        ،

        محمد فاضلی نژاد

        ،

        تکتم حسین زاده

        ،

        نیاز ناطق

        ،

        رضا سعادت نژاد

        ،

        علی انصاری

        ،

        مرضیه رضایی (رها)

        ،

        ورمز

        ،

        مجتبی نژاد آریا

        ،

        شاهین زراعتی رضایی

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        علیرضا شفیعی

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        راحیل م

        ،

        مسعود مدهوش

        ،

        ناهید افسری نژاد (رها)

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۳۵

        با اجازه از جناب سلیمی و مدیر محترم تیک نقد را برای نظر گهر بار جناب سلیمی فعال میکنم تا دوستان دیگری هم استفاده کنند.
        با سپاس


        وحید سلیمی بنی
        ۴۱ دقیقه پیش
        هگل – هادی محمدی

        زیرِ آوارِ شَهرِ بیداری
        با هِگِل، توی خواب میخندم
        پُشتِ ته مانده های نِفرینت
        بی اَمان رویِ آب میخندم

        پایِ چَشمَم، سَگی وَرم کردو
        دُم تکان داد سوی انسانها
        آخرین پُک به روی شعرم را
        می مَکد در کَفِ خیابانها


        سِکته کرده دوباره اَفکارم
        باورم زخمِ ناکَسی دیده
        یک جِنازه شبیه من، شاید
        روی پایم هنوز خوابیده

        از اتاقی که نَعش نَفتالین
        سربُریده تمام بویت را
        یک دوجین موریانه ی بدبخت
        سُرفه کرده غبار مویت را

        دست دیروز پوچِ جیبت بود
        حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟
        یک نفر آمد و تورا بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟

        جای خوبی برایِ بودن نیست
        خودکشی کرده اند میگوها
        هشت پا لای برکه می‌لنگد
        کوسه تنها میان پستوها

        جیغ تُرمز رَها شد از کشتی
        ناخدا روی عرشه جان داده
        بادبان زیر باد آبستن
        مرگ را هی تکان تکان داده

        نان هم از سُفره های نَفتی رنگ
        پرزدو گُشنه ها تَرَک خوردند
        لقمه های نشسته در خون را
        سمتِ ویرانه با کُتَک بردند

        با چَلیپای هَرزگی هامان
        داسِ ابلیس را درو کردیم
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم

        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم


        وقتی شعر صدایم می زند
        شعر که صدایم می زند، دست و پایم را گم می کنم. به سمتش می روم و از خوراکی که برایم تدارک دیده با تعجیل و بدون نفس کشیدن دلی از عزا درمی آورم.
        بارها فهمیده ام که این خوراک بر روی دامی بنا شده که شاید مدت ها وقتم را ببلعد و از خود بی خودم کند اما حس و حالی که این دام به من می دهد به دوایی هایی می ماند که تا دود آخرین پکشان را می بلعند حیفشان می آید که بیرونش دهند و از همان جا می روند به فضا.
        در حین فضانوردی، نوشتن برایم نشئگی دارد. نشئگی ای که پایانش با نوشتن آخرین واژه رقم می خورد.
        این که کی خوشش میاید در پای شعرش چیزی بنویسم و چه کسی دوست ندارد سایه شوم قلمم را بروی نوشته هایش ببیند اهمیتی برایم ندارد که می دانم حکایت من روایت همان ندیمی است که سلطانش هوس بادمجان کرد، برای سلطان دقایقی بسیار از خوبی های بادمجان گفت و خورشی از بادمجان تهیه کرد. چون سلطان خورد و آروغ زد، بنا به نکوهش بادمجان و گفتن از سردی طبع و مضراتش گذاشت، ندیم هم به تایید حرف سلطان، از مضرات بادمجان بسیار گفت. سلطان را عجب آمد و گفت: مردک! چون بادمجان خواستیم برایمان این همه از خوبی هایش گفتی و چون تمام شد در نکوهش بادمجان با ما همراهی می کنی؟ ندیم پاسخ داد: قربانتان شوم! من ندیم شمایم نه ندیم بادمجان.
        بی تردید وقتی پای شعر در میان باشد این که کی به کی تلفن کرد و با هم کجا قرار گذاشتند و بعدش چه اتفاقی افتاد برایم جذابیتی ندارد و شنیدن و نشنیدن این مهملات برایم یکی است پس می چسبم به عالم نشئگی ام و آن هایی را که دوست دارند در حاشیه شعر متنعم شوند می سپارم به خودشان.

        با هگل در خلوتت چه می گویی
        حجم کتب و رسالاتی که در صف مطالعه اند از شناخت گفتار و درک نظریات هگل بازم گذاشته و نمی خواهم فعلا به این امر بپردازم اما این را خوب می دانم که شعرا گاهی با او خلوت می کنند. یکی دیگر از دوستان شاعرم هم گاهی با او خلوت می کند و یواشکی با او زیر لب زمزمه هایی دارد البته تفاوتش با کلام هادی این است که آن یکی دوستم گاهی ریز ریز می خندند و گاهی دشنامش می دهد و رو ترش می کند.
        هر چه هست انگار این بنده خدا جذابیتی دارد که خیلی ها با او بگومگو دارند.
        تصور این که هادی چه نیشخندی زده که "رو آب بخندد" با تصویری که در بند اول "هگل" برایم کشیده دور از ذهن نیست. شیطنت درونی صاحب اثر و آمیختگی اش با آثار افرادی چون صادق هدایت و تسلط حکاکی شده ذهنی اش به امثال و اصطلاحات عامیانه، تردستی ایست که خنده رویی را در ابتدای ورود مخاطب به اثر با خواننده مواجهه می دهد.
        هرچند در بندهای بعدی صاحب اثر این نکته را بازگو کرده که بند اول اثر و معرفی فرد نشیخند به لب تنها پوسته ای ضخیم برای پنهان کردن آسفتگی های درون زخمی و حال ناخوش صاحب اثر است.
        وقتی مراسم معارفه سگ ورم کرده پای چشم صاحب اثر برای مخاطب جان می گیرد و گوشه ای از بقیه قضایا آشکار می شود می توان فردی دردمند و درهم ریخته را مشاهده کرد که تعادل به هم خورده.
        شاعر از پریشانی هایش در بندهای بعدی بهره می برد و اشکال غریبی می آفریند. غربت اشکال ایجاد شده در این بندها را می توان به همنشینی مشاعر و ذهنیت صاحب اثر با آن چه دارد در درونش حمل می کند پیوند داد. مگر صاحب اثر چه باری درونیاتش را سنگین کرده که چنین در زیر بار آن به توهم و وصله پینه کردن الفاظ و ترکیبات افتاده تا آشکارتر کند اشکی را که در بغض خفه اش کرده.
        رسیدن به بند
        دست دیروز پوچِ جیبت بود
        حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟
        یک نفر آمد و تورا بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟
        می تواند "کلید"ی برای گشایش "اسرار" باشد.
        استفاده از ترکیب "حس سر خوردن" هرچند به نظر می رسد در میان دریایی از کلمات و واژه های بی سر و ته لغزیده است اما به خوبی از درونیات صاحب اثری حکایت می کند که آمدن نفر سومی را در میان یک خلوت دو نفره به سوگ نشسته چنانچه در مصرع دوم بیت بعدی با اشاره ای ظریف سئوالی را به زبان می آورد که به احتمال زیاد پاسخش را می داند.
        هرچند به زعم نگارنده نقد، صاحب اثر در بیت
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم
        تاییدی دارد بر بندی که شرحش رفت.
        ناله های درونی صاحب اثر که در اثر تب به هذیان تغییر شکل یافته ادامه دارد ولی این هذیان را نمی توان با ناآگاهی همسو دانست که در واکاوی مغز بسیاری از ابیات این اثر تعمد بیداد می کند.
        به نظر می رسد صاحب اثر در بند پایانی به تجمیع رسیده و می خواهد هر آن چه در لفافه قطعات به هم پیسوته به خورد مخاطب داده بود را در دو بیت مختصر و مفید به مخاطب القا کند پس ظریف ترین چاره ای که می بیند مایه گذاشتن از خود است که به جان آفرینی این بند منجر می شود.
        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم
        بی تردید به زعم منتقد، سرگردانی و بی ارزشی در مثال کش تنبان از تهی بودن حالات انسانی یکی از بکرترین و ناب ترین اشاراتی بوده که تا به حال به این شکل تصویرسازی شده و باید برای این شاهکار مثالی کف بلند زد و هورا کشید برای صاحب اثری که علیرغم نادانی و سرگردانی ظاهری اش در بند بند این سروده، سرگرانی اش به واسطه دانسته های درونی به هر مورد دیگری می چربد.

        بعد از این که گوشه ای از شاهکار هادی دستمالی شد بد نمی بینم به آن هایی که هنوز درگیر ایرادهای فنی در شعر هستند گوشه ای بزنم که تا رهایی از آلامی که از قواعد و شناخت آن دارند باید دندان بر جگر بگذارند تا شاید روزی که قاعده در گوشت و پوست و استخوانشان نشست آن وقت تصمیم کبرا بگیرند برای قلم در دست گرفتن و نوشتن که کار هر بز نیست خرمن کوفتن ...
        خندانک خندانک خندانک
        عزت زیاد
        وحید سلیمی بنی
        شانزدهم شهریور هزار و چارصد خورشیدی
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درودهای بی‌کران
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۹
        وحیدجان بابت تشریح شعر دمت گرم خندانک
        و بابت تلخی لحن ... ( فردا زنگت می زنم و دعوات می کنم خندانک )
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۳۷
        سلام مجدد خدمت جناب محمدی عزیز
        متن بلند بالایی در مورد شعر شما و نقد جناب سلیمی نوشتم ولی مانند سری قبلی هر چه تلاش میکنم در صفحه ی شما با تیک نقد تایید نمیشود .دلیلش را نمیدانم.
        منتها گفتم شاید خیری در ثبت نشدنش باشد
        درود
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
        خندانک خندانک
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
        خندانک خندانک
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۳۰
        خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۴۵

        نمونه ای از اشعار پست مدرن علی بابا چاهی

        «زندانیِ اختیاری»

        مردی که خودش را تمام روز

        در یک اتاق زندانی می‌کند

        اصلاً دیوانه نیست

        یا انار متراکمی‌ست که در پوست خودش جا خوش کرده

        یا پیاز متورمی‌ست که لایه‌لایه پرده برنمی‌دارد از تنهایی‌اش

        در بیروت مردی را دیدم با پای گچ‌گرفته

        که از تابوت بیرون نمی‌پرید

        پلنگ هم در قفس آهنین تصوّری از آزادی دارد

        در جنگ تن به تن هر دو پا گذاشتیم به فرار

        من از یک طرف

        منِ دیگر من از طرف دیگر

        و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقاً

        و من زیر یک سقفِ دراز به دراز

        دراز کشیدم.

        خیلی خوب شد

        چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد

        نه عاشقِ عاشقم

        نه کُشته ـ مُردهٔ شهری که ساکنانش در صدف خودشان

        گوش‌ماهیِ خودشانند

        قطع امید نمی‌کنم / امّا

        از مردی که در یک اتاق زندانی شده

        یا مُرده‌ای که روی تختخواب دراز کشیده.






        عین فشار آب که سوراخ می کند صف شمشادها را

        و چاقو از گردن آهو هم باریکتر است

        وقتی فرو نمی رود در کتف سنگ

        فقط می برد سر دخترکی را که به عکس خودش

        در چشم پلنگ نگاه کرده

        آدم خوشبخت با درخت سوخته چه نسبتی دارد؟

        با مار فوق العاده چطور؟

        قهر بلد نیست

        وقتی از کوه پایین می آمدم

        صلح در لوله های تفنگ به دنبال خودش می گشت

        در عصرهای مختلف بسیار

        و من سیب به سیب / انار به انار محکوم به خوشبختی بودم

        در عصرهای مختلف بسیار

        از تانک آتش گرفتهای پرسیدم

        سر باز مجروحی گفت -نگفت

        با اسکناس نیم سوخته هم می توان گل خشکیده ای خرید

        در عصرهای مختلف بسیار.









        بی در کنار تو هم بی همه یا می توان نوشت / یا که نوشتم من؛

        فلسفه ی نخلی که امروز هسته اش را می کاریم ملک الموت بهتر می داند

        و آن دختر نصرانی که روی سیصد گل سرخ غلت می زند

        می گوید؛ پدر، تا ریشه در آب است

        تخم مرغ بزغاله زنگوله به پا می زاید

        و پرنده ای که جفتش را یکبار در معاشقه قورت داده از گرسنگی نمی میرد

        پس تابوتم را نصف قیمت فروختم

        به نیمه ی دیگر خودم که حال خوشی نداشتند

        روزهای نیامده هم کاشیکاری شده نیستند

        نصف دیگر من از سوراخ سنبه های عجیبی سر درمی آورد و زیر بغل اش را گرفته اند

        با داروهای شفابخش هیچ وقت تکلیفم روشن نبود

        نه، نمی خورم،

        و بعد از آن که در بشکه های خالی از شراب انداختند مرا

        از تشنگی هلاک نشدم اما باز

        بیدار شدن های سرسری

        قدم زدن های سرسری

        صورتت را دیگر از بر نیستم

        در باران های سرسری.
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۷
        پایِ تابوت های پوسیده
        پِلک میزد دهانِ تعدادی
        کُرّه خرهای روسری بسته
        شاعران دُکانِ شیّادی

        عدّه ای با فَعول همبستر
        یک سری با عَروض میجنگند
        بس که سر توی کفش ها کردند
        بعدِ یک اتّفاق  می لنگند

        لب دُمَل های مستِ استادی
        شعر را نیمه نصفه  آوردند
        تا که یک سطر، خط خطی سازند
        روده  هاشان به سُرفه آوردند

        اجتماعی که شعرِ کرمو را
        روی رَحمی سه لایه تابیدند
        تویِ یک زایمان بیهوده
        مُنگولانی به صفحه پاشیدند

        کُنجِ  هر صفحه ای ولو هستند
        گورخرهای  هیزِ پَشمالو
        درپی چیزِ مُفت می گردند
        تا بلیسند لای ِ شَفتالو

        باورِ خود ادیب پنداری
        گیرِ ذهنی مریض و تا خورده
        مَملو از سارقانِ بیماراست
        انجمن های پشتِ پا خورده


        انجمادی که توی سَر دارند
        غرقِ در موجهای پیشاب است
        ردپاهایِ خَرمگس هر دَم
        خیسِ جا مانده های دوشاب است

        لایِ این بند های تو در تو
        مغز هادی ز درد بیدار است
        هر بلایی که بر سرش آمد
        از دَهن ریز های خودکار است

        #هادی_محممدی
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۴۳
        درود بر استاد سلیمی بزرگوار

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🙏
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳
        سلام و عرض ادب و احترام به اهالی محترم شعر ناب
        نقد را از سر به ته بنویسم و اول از همه جواب جناب سلیمی را بدهم.هر چند روی سخنشان با بنده نبوده، منتها حرفهای عجیب و غریب ایشان بنده را وادار به واکنش میکند!
        کار هر بز نیست خرمن کوفتن!
        معنی این حرف چیست؟ وقتی شما شعر جناب محمدی را معیار میکنید برای سرودن و به دیگران نهیب میزنید قلم در دست نگیرید تا وقتی بتوانید قواعد را بیاموزید. وقتی قاعده در پوست و گوشتتان رفت آن گاه تصمیم کبری بگیرید برای سرودن.
        یعنی هر کس که قواعد در پوست و گوشتش برود شعرش میشود مثل جناب محمدی؟
        یعنی ایشان تمامی قواعد را در شعرشان رعایت کرده اند و قاعده در پوست و گوشت ایشان رفته است؟
        ماحصل رفتن قواعد شعر سرودن در گوشت و پوست شاعر میشود این شعری که پیش روی ماست؟؟
        خدا رو شکر من یکی هیچ چیز از قاعده نمیفهمم!!
        جناب سلیمی
        شعری که پیش روی ماست ،شعریست که به جرات از ۱۰۰ نفر حتی ۵ نفر هم نمیتوانند یک معنی و مفهوم همسان و هم شکل از آن ارائه کنند.آن قدر گیج و باری به هر جهت است از نظر پردازش که گویی آن زمان که شاعرش قلم در دست گرفته مسخ شده. آن هم نه در وجود یک موجود که ۱۰ موجود که شاید یکیشان هم هگل بوده!
        بنده قبلا هم در مورد اینگونه سرودن بحثهای جنجالی و ذهن فرسا و وقت تلف کن داشته ام در همین سایت.
        منتها نمیتوانم کتمان کنم برخی دوست دارند اینگونه بنویسند.
        مبارک قلمشان باشد و مخاطبی که دوست دارد این گونه اشعار را بخواند.
        ولی اینکه کسی بیاید و بعد از صدها خط به به و چه چه که جالب است هیچ تصویری هم نمیتواند از شعر ارائه دهد ،تازه دیگران را هم به تمسخر بگیرد و خندانک خندانک خندانک بنویسد این دیگر دود از سر آدم بلند میکند!!
        سبک نقد نویسی شما شباهت عجیبی به شعر نویسی جناب محمدی دارد.جهد شما دو بزرگوار برای خود نمایی قلم ظاهرا تمامی ندارد.
        جناب سلیمی شاید برخی ملاحظه میکنند و نمیگویند ،حتما برخی بیشتر از بنده میفهمند و ارتباط معنا و مفهوم را در کل این اثر به وضوح میبینند.
        لا ادری!!!
        منتها بنده هم آدم بی سوادی نیستم.
        پس چرا من هیچ چیزی از این شعر نمیفههم!؟
        چرا بنظرم هر پاره از این شعر یک حرف مجزا و کاملا بی ربط نسبت به پاره ی قبلی خود میزند؟
        چرا از شرق به غرب و از شمال به جنوب میرود؟
        چرا من یک پاره حس میکنم فلسفیست
        یک پاره میگویم نه سیاسیست
        یک پاره میگویم نه عاشقانه است
        یک پاره میگویم نه در مورد درونیات و دلتنگیست
        و در آخر میگویم این چی بود؟!
        آیا این شعر را فقط باید آنهایی بخوانند که کلیه ی آثار هگل را خوانده اند؟!
        بنظرم خود هگل هم نمیتواند حرف این شعر را بفهمد!
        صحبتهای جناب محمدی را نیز خواندم
        ایشان میگویند سانسور دلیل عدم انسجام است.
        مگر چند پاره از این شعر را حذف کرده اند؟ یا چند کلمه جابجا شده؟
        اگر میپذیرید که بدلیل سانسور کارتان انسجام ندارد پس چرا آنرا منتشر کرده اید دوست عزیز؟
        نمیدانم.کنجکاوم بدون سانسورش را بخوانم هر چند بنده موضعم در مورد اینگونه سرودن مشخص است.
        آنرا به رسمیت شناخته ام
        ۱.چون چاره ای ندارم
        ۲.چون برخی فکر میکنند این شعر است و به جز این،شعر نیست
        ۳.برخی پیچیدگی را دوست دارند تا آنجا که هیچ کس حرفشان را درک نکند
        به هر حال قصد نداشتم مجدد وارد این بحث مختومه شوم منتها ادبیات جناب سلیمی طبق روال نقدهای قبلیشان نشات گرفته از عصبانیت غریبیست که بنده دلیلش را نمیدانم
        برایم دلیلش مهم نیست
        بنده خودم از طرفداران ممیزی هستم و نظرم این است که نباید هر اثری با هر کیفیتی ارائه شود ولی اگر ایشان مسئول ممیزی کشور شوند سالی ۲ کتاب شعر مجوز انتشار میگیرد که یک جلدش از خود آقای سلیمیست و یک جلدش هم احتمالا ایشان ویراستار کتاب بوده اند!
        صرفا بدلیل اینکه حس میکنم با نقدهایشان گاها به شاعران دیگر نیش و کنایه میزنند و توهین میکنند لازم دیدم چند خطی بنویسم.
        به هر حال هادی محمدی عزیز
        بنده از اشعار جدید شما هیچ وقت هیچ چیز روشنی دستگیرم نمیشود
        اشعار قدیمی ترتان را در سایت خوانده ام
        به گمانم آن روزها هنوز در دامی که اکنون در آن گرفتارید نبودید .
        سبک سرودن شما از نظر من فقط و فقط یک دام است نه بیش از آن.
        امیدوارم صد در صد ،در اشتباه باشم.
        🌺🙏🌺
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۱۵
        سلام مهرداد جان اولا زحمت کشیدی و نظرت را گفتی

        در ثانی عدم ارسال نظرت به خاطر این است که من نظرات را به شرط تایید تغییر دادم ولی این دلیل نمیشود نظر مخالفانم را تایید نکنم. نظرت را تایید کردم تا مخاطبین خودشان قضاوت کنند.
        در خصوص کلام گهر بار جناب سلیمی هم عارض شوم که ایشان از مفاخر ادبیات هستند و باسواد حال سوالاتی که از خودشان پرسیده اید را خودشان صلاح بود جواب دهند.

        نمی‌خواهم وارد بحث فرسایشی گذشته شوم چون می دانم بحث با شما بی فایده است نه شما میتوانی مرا قانع کنی نه من شما را پس بهتر است وارد فاز هم نشویم

        شما در مورد شعر پست مدرن و مولفه های پسا مدرن به زعم من بی اطلاع هستید و یا در مقابل آن گارد میگیرید

        در جوابی که برای استاد استکی نوشتم هیچ وقت به گسست شعرم اذعان نکردم خواستم بحث سانسور را پیش بگیرم

        به جرات بگویم جناب عزیزیان هیچ کس را یارای حتی یک مصرع از اشعار من نیست مگر اینکه به آن درجه از علم برسد که خودش را به قول شما مسخ کند و در عوالم دیگر قلم چرخانی کند
        من مثل خیلی ها نیستم که کاغذ و قلم را کنار خود گذاشته مصرعی بنویسم و بعددر نت دنبال قافیه برای آن باشم و شعرم را بر اساس قافیه ی گل و بلبل و سنبل چیدمان کنم

        این سبک من است و وقتی وارد این سبک شدم می‌دانستم عده ای سنگ اندازی می‌کنند اما مهم خودم هستم و شعر هایم

        چه شما خوشتان بیاید و نیاید من به راه خودم و سبک خودم ایمان دارم

        جناب عزیزان شعری که نقدش کردید نه تنها گسستی نداشت عروج از خود به جامعه بود و تصاویر بکری که خلق شده اند حاکی از این امر دارند.

        بحث ما سر اختلاف سلایق است نه محتوا و ساختار

        من هم خیلی از شعرهای شما را که دستمالی ترین شعر در عرصه ی تصاویر بودند قبول ندارم اما این سلیقه ی من است و هیچ وقت شعریت شعر را زیر سوال نمی‌برم.

        در این سایت گاهی خزعبلاتی میبینم که افرادی به جای شعر تحویل ما میدهند پیشنهادم این است که اگر واقعا دلسوز ادبیات ما هستید به جای گل و بلبل برای آنها ، ایشان را نقد کنید.

        در آخر مهمانان شعری باشید

        شما نام نامی شعرید، ساکت نمانید
        من و نام بی نامی من، مرا هیچ نامید
        شما ظرف لبریز ارزن و من دانه ی آن
        که آن دانه هم نیستم من به قرآن

        ایام عزت مستدام
        سید هادی محمدی


        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
        سلام هادی عزیز🌺
        چون بر خلاف اینکه با یکدیگر هم نظر نیستیم
        ولی انسان روشن و اهل گفتمانی هستی از حضورت بسیار هم خوشحالم و تو را قلبا دوست دارم.
        هادی جان اینکه باب شد هر کسی حرف خودش را بزند و از دریچه ی شخصی خود دنیا را نگاه کند چیز جدیدی نیست، چندین قرن از این گفتمان میگذرد.
        اتفاقا از همان روزها بود که دیگر کمتر کسی هنر را فهمید و اتفاقا فلسفه را.
        همین جریانات باعث شد که اتفاقا فیلسوفانی ظهور کنند در زمان ما که تمام سعیشان این بود که به مردم بفهمانند فیلسوف قرن قبلی چه میگفت!
        اتفاقات عجیب و غریبی که باعث شد کسی که یک منظره ی زیبا را نقاشی میکرد متهم به دستمالی تصاویر گذشته کنند و آنکه چندین خط کج و معوج با رنگبندی عجیب و در هم میکشد را تکریم کنند و بگویند شما نمیدانید چه افکار عمیقی در این نقاشی وجود دارد.
        چه لطفی دارد که هیچ کس را یارای یک مصرع از شعر شما نیست؟
        شما چه هدفی را در سرودن پی میگیرید هادی عزیز؟
        آیا میخواهید عقایدتان را بیان کنید؟
        آیا میخواهید انتقال دهنده ی زیبایی باشید؟
        آیا میخواهید اشتباهاتی را متذکر شوید؟
        آیا میخواهید یک حال خوب به دل مخاطبتان بدهید؟
        آیا میخواهید حس خلق را در وجودتان تجربه کنید؟
        من کنجکاوم بدانم انگیزه ی سرودن شما چیست،وقتی میگویید حتی یک نفر را یارای یک مصرع از شعر من نیست؟
        در گفت و گوی چند وقت پیشمان فرمودید شعر من معما نیست بلکه خود جواب تمامی معماهاست.( اصل جمله را در ذهن ندارم ولی چنین مفهومی بود)
        حال میگویید برای درک شعر من باید مسخ شوید.
        جناب مانا میگویند بگذارید قدری از هگل و دیالکتیک بگویم تا شعر مشخص تر شود.
        خوب ،فکر میکنید اگر کسی فلسفه بداند و هگل را درک کند شعر شما را درک کرده است؟
        فکر نمیکنید آن شخص در نهایت بگوید اینها که دستمالی شده و مقفی شده ی حرفهای هگل چند قرن پیش است،حرف خودت را بزن؟!
        بنظر بنده شما وقتی کامیاب خواهید بود که بتوانید نظریات هگل را در شعر جوری بازگو کنید که آنکه هگل نمیداند شعر را متوجه شود.
        این هنر شعر است نه آنکه بگوییم شما تا هگل را نفهمید این شعر را هم نمیفهمید.
        مثل گفتمان عرفان که شاید خیلی ها در موردش نخوانده اند ولی همه اشعاری را که پروانه در آنها در شمع میسوزد را میفهمند و درک میکنند.
        بعد یک نفر میگوید اینجا اشاره به بالاترین مرحله ی عرفان است که همان فنا شدن در الله است.
        شخص میفهمد ،قبلش هم میفهمید فقط اصطلاحش را نمیدانست.
        به هر رو این قصه سر دراز دارد.
        بنده هم هیچ وقت منکر شعریت آثار شما نشده ام( که در جوابتان به آن اشاره کردید)
        من فقط تذکر دادم گفتن این جمله که این شعر است و اگر اینگونه نباشد شعر نیست خطاست.
        و گفتم اگر رفتن قواعد در گوشت شاعر ماحصلش این سبک سرودن است بنده شاکرم که ظاهرا قواعد را نمیدانم .همین
        بنده ترجیح میدهم تا آخر عمرم کباب کوبیده سنتی بخورم .
        شاید روزی کباب ران قورباغه را نیز مزه کنم ولی قطعا کباب کوبیده همیشه کباب کوبیده است و همیشه لذت بخش.
        دستمالی نیست.اصالت دارد. با قسمتی از وجود پیوند دارد .
        آنچه برخی ادعا میکنند اختراع خودشان است شاید دستمالی شده ی غذایی در مکزیک و تایلند و موزامبیک باشد.
        شاید برای امروز نو بنظر برسد
        ولی در واقع نو نیست،فقط بومی تر شده.
        در شعر هم همین است.
        نیما نو نبود در واقع
        بومی شده ی سبکهای دیگر شعری دنیا بود که مثل شعر فارس و عرب آنچنان تابع وزن و قافیه نبودند.
        به قول جناب مانا قدری هم طراوت و تازگی با خود آورد که بنظرم طروات هم نبود ،هیجان چیزی به ظاهر جدید بود که در واقع جدید نبود .
        نیچه را شاعرترین فیلسوف مینامیدند و گفتار نیچه و برخی فیلسوفان، عجیب شباهت دارد به شعر سپید و موج نوی امروز ما.

        خدایان ِ مدرنیسمی که شکست خورده اند...
        افراد مدرن
        در دریای ماتریالیسم عصر ما
        سرگردان شدند..
        دریایی که آکنده است از
        سازمانهای عظیم
        که کتابهایشان پخته میشود
        دولتهایی که بر اساس طفره رفتن از واقعیت
        بنا شده اند
        و روشنفکرانی که
        قصد دارند
        بناهایی به خاطر روان رنجوریهایشان
        ایجاد کنند....
        و دیگر هیچ!!!
        جیمز هالیس.یافتن معنا در نیمه ی دوم عمر
        شبیه موج نو نیست؟!
        ولی این چند خط از کتاب جیمز هالیس است که بنده فقط به جای پشت سر هم ،زیر هم نوشته ام.
        باز هم تاکید میکنم کامیابی شما بنظر بنده روزیست که لااقل کسانی که با حوزه ی شعر بیگانه نیستند حرفتان را درک کنند
        🌺🙏🌺


        سیده نسترن طالب زاده
        سیده نسترن طالب زاده
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۰
        ادامه فرمایشاتتان ، با اجازه ی صاحب پیج و سرایه ، به عنوان یکی از خوتنشگران اشعار جناب مححمدی باید عرض کنم .... هنر و دانایی دو حوزه ی متفاوتند و البته باهم در دوردستها تلاقی دارند ..
        و نیز به عنوان دانشجوی دورای دکتری فلسفه باید عرض کنم ، اشعار جناب محمدی ، و شاعران دیگری در این سایت گرامی ، مانند جناب شفیعی ، به دلیل مطالعه ی عمیق و نگاه دانشمحور به فیلدهای فلسفه ،دارای بار علمی مورد توجهیست که خواننده ای مانند بنده را که دانش آموخته ، مدرس و محصل فلسفه ام ، به طرفه العینی مجذوب میکند
        شاید این جاذبه را دوست هنرمند دیگری مشاهده نکند و برایش کشش و تفکر و دغدغه ایجاد نکند
        در ورای اینها ،هنر پستمدرن ،هنر روز جهانست ، جهان ما به سوی پسامدرن در حرکتست ، شما میتوانید نقبی به گذشته بزنید و بسیار زیبا بسرایید،،، کهن ، باری
        در عصر اینترنت پرسرعت و گوشی هوشمند باید نو و پسانو اندیشید و سرود و نقاشی کرد تا به پرسش بشر در حوزه های روز هنر پاسخ داده شود و این نیاز زیباشناختی برطرف شود ..
        نیز باید عرض کنم ایشان به دلیل تحصیل در رشته ی مهندسی برق ، دارای ذهن سیال و بیش هوشمندی هستند به زیبایی ترکیب میکنند و مفاهیم غنی را در چهارچوب ادبیات کلاسیک پارسی ارائه میدهند، که در جایگاه خود کمنظیرست.برای این جانب جای مباهات هست که چنین قلمی را میخوانم و با شاعرش از نزدیک در تعاملم..
        گرچه، هر سبکی و قلمی زیبایی و ارج خاص خود را دارد و در بارگاه هنر ستودنیست..
        با مهر

        حذف
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سیده نسترن طالب زاده
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۱
        در ابتدا درود
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۵
        درود های بی کران مرا پذیرا باشید خانم دکتر
        سیده بانو طالب زاده

        استفاده ی وافر بردم از نگاره ی با ارزشتان

        بمانید به مهر
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۴۷
        سلام و عرض ادب و احترام خدمت بانوی عالیقدر سرکار خانم طالب زاده ی گرامی🙏
        خرسندم از حضورتان
        در واقع نقطه ی اختلاف نظر بنده با جناب محمدی بر سر بودن یا نبودن مدرن و پسا مدرن نیست، که این نهضت منتظر اجازه ی بنده نویی نمیماند .منتظر اجازه ی هیچ کسی نمانده. کلا یکی از شاخصه های مدرن به گمانم اجازه نگرفتن باشد.
        شخصیت آرتیست مدرن کمی خاصیت لیدری دارد،به گمانم شخصیتی جاجینگ و پیشرو دارد، کمی نزدیک به وسواسی مجبور( نه به معنی منفی که اتفاقا به نیمه ی مثبت این مدل شخصیت) است،کمال گراست و و و
        مسلما این شخصیت میلی به ادامه راه به همان شکل که بوده ندارد و میخواهد راه خاص خود را بسازد.
        هنر مدرن با سلیقه ی بنده جور نیست منتها با آن مشکلی ندارم.
        نقطه ی اختلاف اساسی ما با مثلا دوست عزیزمان جناب محمدی این است که من میگویم این که کسی اثر شما را نفهمد هم از خصایص هنر مدرن است؟
        تا کنون هم چند دفاع از ایشان و دیگر دوستان شنیده ام
        ۱.نه اثرمان نا فهم نیست اتفاقا خیلی هم روان است
        ۲.شما علمش را ندارید
        ۳.هنر مدرن خاصیتش این است که هر کسی برداشت شخصی خودش را از آن بکند
        و امروز هم دلیل دیگری از شما خواندم.
        ۴.باید نو و پسانو اندیشید و سرود که تا به پرسش بشر در حوزه های روز هنر پاسخ داده شود.
        دقیقا چه پرسشی؟ آیا شما هم طرفدار طیف فکری ای هستید که میگوید سلیقه ی مخاطب و خواست مخاطب باعث تغییر در اثر هنرمند میشود؟
        بنده طرفدار عکس این قضیه ام.
        اثر هنرمند سلیقه ی مخاطب را تحت الشعاع قرار میدهد.
        اصولا اگر هنرمندان طراز اول هر حوزه را در هر قسمتی از دنیا جزو طبقه ی الیت جامعه به حساب آوردید ،بنظرم استدلال دوم بیشتر به واقعیت نزدیک است که هنرمند مشخص میکند
        مخاطبش
        چه بخواند
        چه گوش کند
        چه ببیند
        تازه به این جریان ابرقدرت رسانه را نیز اضافه کنید
        مخاطب بی نوا پرسشی ندارد بانو
        مخاطب هر خوراک هنری بگیرد همان را هنر میداند چون از طرف رسانه و طبقه ی الیت تحت فشار است و از خود اراده ای ندارد
        ممنون از حضورتان🌺🙏🌺
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۳۴
        درود بر اساتید بزرگوار🌹🌹🌹
        در ابتدا بگویم که در مورد اشعار دوست خوبم جناب هادی محمدی موضعم مشخص است.
        از تصاویر بکر،کوبنده بودن بیان وبی پردگی آن هنیشه لذت برده و می برم.

        البته با نظر دوست عزیزم جناب عزیزیان هم موافقم

        با اشعار مدرن زاویه ای ندارم که هیچ ،بعضی از آنها هوش را از سرم می برد.
        اما در مورد اشعار خیلی مدرن سوالی دارم!
        به نظر شما مخاطبین چه عام و چه نوآموزی چون من کجای اشعارتان جا دارد و نقش وحضورش مهم هست یا نیست؟
        نمی شود که شاعر بگوید به من چه که نمی فهمند و درکشان پایین است که البته می تواند بگوید اما نباید انتظار تعریف و تمجید خالصانه داشته باشد.

        می خواهم مثالی بزنم که همیشه به آن فکر می کنم و می تواند منظورم را بهتر برساند.
        جای دوری نمی روم اشعار استاد شهریار را ببینید💙
        مخاطب عام و خاص و باسواد و بی سواد همه از خواندش ومرورش لذت می برند.
        ودر سبک نو اشعار استاد شاملو💙
        هم همین گونه است و البته با کمی دقت بیشتر
        که این همان حرکت رو به جلویی هست که توقعش را داریم.
        مشکل اینجاست که بعضی از اشعار مدرن امروزی برای مخاطب عام مانند این است که برگه امتحان دانشجوی کارشناسی را سر جلسه بین دانش آموزان پنجم ابتدایی پخش کنید ویا برای نو آموزی چون من و شاعران مخاطب مثل این است که سوالات مکانیک سیالات را بین دانشجویان مکانیک تاسیسات تقسیم کنید و هم با دهان باز تنها مرور می کنند و هیچ به هیچ.(مکانیک مثال مکانیکی میزنه)🙃
        البته با آموزش نگاه مخاطب تمام اینها حل شدنی ست اما زمان می برد و شاعران اشعار مدرن باید صبور باشند و برای هدفشان ارزش قائل باشند نه اینکه مخاطب را از خود برانند.
        در آخر حرفم این است.
        وقتی قرار است این غافله برود می رود اما چرا انقدر بی ترمز .حداقل جوری برود که ردپایش را ببینیم

        از زیاده گوییم عذر می خوام🙏🙏🙏
        ارادتمندتان محسن خندانک
        سیده نسترن طالب زاده
        سیده نسترن طالب زاده
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۱۱
        درود مجدد حضور دوستان ارجمند
        و تقدیم احترام
        در واقع در بطن عرایضم ، قصد هیچگونه جانبداری از جریان یا سویه ی ادبی خاصی را نداشتم ، و نیز در نگاهم اشعار جناب محمدی گرامی به اندازه ای گویای اندیشه های ایشانست و بعد هنر و دانش و ادبیتشان ، که نیاز به پرداخت ویژه ندارد.. بنده خود از حامیان و دوستداران ادبیات کهن داخلی و غیرانم ،اصالت سرایشات کهن و پیش از مدرن و هنر کلاسیک را بینظیر میدانم ، و معتقدم ، مدرن و پست مدرن بر پایه های سنت هویت میابد ، اما نیاز جامعه ی ما و فرزندان ما ، ایجاب میکند در این رهگذر از آثار چنینی تمجید شود تا ارزشها را صاحب ارزشان مانند جناب عالی و جناب محمدی به نسلهای بعد منتقل فرمایید ..
        خیر ،به نظرم چنین نیست ، امروز در قشر نوجوان اگر مشاهده بفرمااید ، دوستداران موسیقی خیابانی .، رپ، سنتی و غیرانها در تمامی طیف ها یافت میشود ..گرچه فرهنگ سازی یا بهتر گفته باشم فرهنگتازی بی تاثیر نبوده و نیست ..
        بنده گمان میکنم گرامیان سنت گرا ، مانند ارجمندان این جمع ، پدر بنده و بسیاری دیگر ،پست مدرن را در تقابل سنت ها میبینند و با آن ارتباط برقرار نمیکنند ،و این کمتر به معیارهای دانش وتگنولوژی و بیش به نوع زندگی افراد و سبک آن بستگی دارد ..
        بهره ها بردم
        با مهر خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۴۲
        سلام محسن جان غریب

        نمیخواهم طولانی بنویسم و بحث را به فرسایش بکشم

        از مقوله ی مدرن و پست مدرن هم بیرون می آیم

        یک سوالی دارم اگر جواب من را بدهی به پاسخ خودت رسیده ای

        حضرات حافظ و مولوی برای قرون کهن بودند یا نه؟

        اگر اشعار آنها سهل و ممتنع بود آیا چندین صد جلد کتاب برای

        شرح و تفسیر آنها نوشته میشد؟

        فقط چندین ده جلد علامه پرفسور جعفری شرحی نوشته برای مثنوی معنوی

        آیا بگوییم که حافظ و مولوی پیچیده نوشته اند؟

        درک ما کم است؟ مایی که پرفسور جعفری نیستیم با اشعار حافظ چه کنیم؟
        شما خیال میکنید مصرع به مصرع اشعار مولوی و حافظ را عامه میفهمند

        بالاتر از آن مثالی بزنم
        برای قران کریم چه اندازه تفسیر نوشته شده؟

        مگر خدا نمیخواست که همه ی جهانیان از این کتاب بهره ببرند چرا برخی موارد را در لفافه قرار داده که نیاز به تفسیر داشته باشد؟
        فقط بسم الله الرحمن الرحیم صد جلد تفسیر دارد

        پس مهم این است که در نوشته ای هر کس به اندازه ی وسع خود بهره ببرد کسی که لیوان آورده کنار دریا یک لیوان آب برمی‌دارد و کسی که کوزه آورده یک کوزه آب می‌برد و
        تا آخر این قصه ادامه دارد

        پس تنها در مدرن و پسا مدرن این مسئله وجود ندارد و در اشعار کهن هم این نافهمی ها بوده است
        و نمی‌توان گفت شعر باید جوری باشد که همه بفهمند

        هر کس به اندازه ی سواد خود از شعر برداشت میکند چه از
        حافظ چه از مولوی چه از اشعار سید هادی محمدی

        باقی بقایت
        جانم فدایت

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۲
        درود هادی جان محمدی خندانک خندانک
        ممنونم از توضیحاتت که همیشه به دانسته هایم می افزاید
        بنده قصد طولانی کردن بحث را نداشتم و این سیاهی ها که به اشتراک میگذارم هم تنها افکار و سوالاتی است که گاهن به سراغم می آید و مطمئن هستم برای دوستان دیگر هم پیش می آید و خب کجا از اینجا بهتر برای پاسخمان و پیشرفت روز افزون

        باهات کاملا موافقم که هر کس به اندازه خود برداشت می کند
        اما پدربزرگهایمان که فیلسوف نبودند هم با آهنگ و حس و حال خوب حافظ را می خواندند و همان حس را هم منتقل می کردند.
        قرآن را هم تفسیر می کردند به زبان و اندازه خود
        منظور من دقیقا همین بود.
        بعضی از شعرهای مدرن تنها مخاطب و خواننده خاص خود را دارد.
        ومن نظرم این است که طول می کشد تا ذهن خواننده های دیگر آرام آرام با تمام زوایای اینگونه اشعار آشنا شود.
        پس اگر اکثریت با این موضوع مشکل دارند طبیعی ست
        از طرفی نیاز به آشنا شدن ما با این سبک
        و از طرفی در نظر گرفتن درک حداکثری مخاطبیان در سرودن شعر است.که این به عهده شاعر است.
        و این دو یک روز به هم می رسند

        بنده موضعم با اشعار شما مشخص است هادی جان خندانک خندانک
        عالی هستی و خوشحالم که در این سایت فعالی خندانک

        ارادتمندم خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۳۲
        دوستت دارم محسن جان

        ❤️❤️❤️❤️🌷🌷🌷🌷
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۵۷
        متقابل است هادی جان
        خندانک خندانک خندانک
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴
        🌸🌸🌸🌸
        مهرداد عزیزیان
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۳۹
        سلام مجدد خدمت همه دوستان
        جناب محمدی در پاسختان به جناب ابراهیمی که ایشان هم محترمانه اذعان کردند که شعرتان نامفهوم است، دلیل آورده اید که، بر روی اشعار حافظ و مولانا هم تفسیر نوشته شده.
        خدمت شما بزرگوار عرض کنم که
        ۱. خواهشا خودتان را و ما را با حافظ و مولانا قیاس نفرمائید، این قیاس مشکل مارا حل نمیکند.
        ۲.اگر بر روی اشعار گذشته تفسیر نوشته شده به هیچ وجه دلیل بر پیچیدگی آنها نیست.بارها گفته ام که شما شعر کهن را بگذارید جلوی هر کسی در این سایت و چه بسا توده عظیمی از مردم و فقط آن چند کلمه ی غیر امروزیَش را معنی کنید برایشان .همه میفهمند حافظ چه گفته است.
        ۳. تفسیر های موجود بر روی اشعار بیش از این که روی اشعار باشد پیرامون فضای زیستی،حکومتی ،خط فکری و نگرش شاعر و سبک نوشتاری آن است. مفسران بیت بیت شعری را معنی نمیکنند چون نیاز به این کار نیست.به ندرت پیش می آید که دو مفسر بر روی یک بیت از شعری با هم اختلاف برداشت معنا داشته باشند .
        ۴. دو نفر بر روی شعر شما نقد نوشته اند ،یک نفر خود اذعان کرده که هگل را نمیشناسد و چیزی در موردش نخوانده و در نقدش هم هیچ تفسیر و تشریحی از شعر شما ارائه نداده. دومی نیز آمده قسمتی از نظریات هگل را زیر شعر شما به عنوان نقد نوشته که ما بخوانیم و بوسیله ی آن شعر شما را بفهمیم. دهها نفر هم تشویق و تحسین کرده اند . حال من از تمامی این دوستانی که این اثر را ناب و ارزنده و شعر فاخر و نافذ و فراتر از شعر دانسته اند تقاضا میکنم شعر را بند به بند معنا کنند و در قسمت نظرات بنویسند. خواهشا بمن نفرمایید که شعر را به نثر تبدیل کردن مثل تبدیل فرش به پشم است( در نقد قبلیَم به شعرتان این را فرمودید). این کاری بود که ما در دبستان و راهنمایی هم سر کلاس ادبیات میکردیم.
        آنهایی که این شعر را فرا شعر و عمیق میدانند باید ادعای خود را ثابت کنند.باید بگویند منظورشان از لایه لایه گفتن مفاهیم چیست. باید بگویند کدام عمق خاص در این شعر آنها را تحت تاثیر قرار داده.
        ۵. نظر بنده در مورد شعر شما
        با نهایت ادب ،کلافی سردر گم و همانند " چنس میوزیک" نوعی " چنس پوِم ( شعر شانسی)" است
        در مورد هگل هم باید بگویم که فقط اسمش را در این شعر یدک میکشید دوست عزیز
        در ثانی برای کسانی که شاید اسم هگل بیاید و فکر کنند که، واوووو که بوده است هگل! باید عرض کنم هگل همان مثلا فیلسوفی است که،" شوپنهاور "او را شیادی میدانست که کارش" لفاظی جنون آمیز"و " مهمل بافی" و " یاوه گویی" است
        و" نیچه " عمدتا قطب مخالف فضای فکری و فلسفی او بود .نیچه را منتقد سرسخت دیالکتیک هگلی و مخالف تمام عیار متافیزیک مدرنی میدانستند که هگل نماینده تام و تمام آن بود.
        حال شما آنچنان مسخ فیلسوفی شده اید که فیلسوف هم عصرش اورا شیاد و لفاظ و مهمل گو خوانده است!
        بماند که بنده هر چه شعرتان را هم میخوانم ربطش را به هگل به جز نامش نمیفهمم.
        ۶.در مورد پست مدرن بنده با قطعیت با فضای حاکم بر آن مخالفم چون هیچ معیاری برای مقایسه ارائه نمیکند. تماما این وظیفه را به دوش مخاطبش می اندازد و خودش از مهلکه میگریزد!!
        ۷. شعر پست مدرن شکستن قواعدیست که انسجام را قربانی میکند و عملا هیچ نقدی نمیتوان بر آن نوشت چون هر چه بنویسند با یک جمله قابل رد شدن است. و آن جمله چیست؟
        هیچ کس را یارای یک مصرع از شعر من نیست.
        ۸.هر گاه با اثری پست مدرن مواجه میشوم یاد " پیر براسو" می افتم!
        به دوستانی که داستان پیر براسو را نمیدانند عرض کنم که با یک سرچ ساده در گوگل میتوانید در موردش بخوانید منتها بنده عینا متنی را از اینترنت در مورد پیر براسو کپی میکنم تا بخوانید و ببینید جنگ آنها که به اصول و قواعد و احترام به مخاطب معتقدند با مدرن ها و پست مدرن ها مربوط به بنده و جناب محمدی و ایران و امروز نیست.داستانیست که چندیست در همه ی دنیا در حال تکرار است .خود بخوانید و تصمیم بگیرید.
        در پناه آفریدگار شعر محفوظ باشید 🌺🙏

        پیر براسو یک شامپانزه بود که در یک حقه که در سال ۱۹۶۴ توسط اکه داکه اکسلسون طراحی شده بود مورد استفاده قرار گرفت. اکسلسون در یک روزنامه نیم قطع سوئدی با نام گوتبورگ-تیدنگن قلم می‌زد. او یک روز تصمیم گرفت برای اینکه ببیند آیا منتقدین آثار هنری واقعاً تفاوت یک کار پیشرو و آونگارد هنری را با کار یک شامپانزه تشخیص می‌دهند یا نه.[۱] او بدین منظور یک نمایشگاه از آثار هنری یک هنرمند گمنام فرانسوی با نام پیر براسو تشکیل داد. اما آثار این نمایشگاه همگی توسط یک شامپانزه کشیده شده‌بودند.
        پیر براسو واقعی یک شامپانزه ۴ ساله با نام پیتر از باغ وحش‌های سوئد بود.[۲] او از محافظ ۱۷ سال شامپانزه تقاضا کرد تا قلم و کاغذ در اختیار این حیوان قرار بگیرد. بعد از اینکه شامپانزه چندین اثر ایجاد کرد. اکسلسون ۴ نمونه از بهترین این آثار را انتخاب کرد و در یک گالری در یوتبری سوئد به نمایش گذاشت.[۱] منتقدین این آثار را ستوند، رولف اندربرگ از روزنامه Göteborgs-Posten چنین نوشت: براسو با حرکاتی محکم نقاشی می‌کشد اما همچنین داری خط مشی مشخصی است. قلم او آمیخته‌ای از ضربه با موشکافی دقیق است. پیر یک هنرمند با ظرافت یک رقصنده بالت است.[۳][۴]

        بعد از اینکه مشخص شد این کار یک حقه بوده است. رالف اندبرگ همچنان پافشاری می‌کرد که کارهای براسو بهترین کارهای نمایشگاه بوده‌اند!! براسو در سال ۱۹۶۹ به باغ وحش دیگری در انگلیس منتقل شد.

        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۲۱
        سلام مهرداد خان عزیز

        باز حوصله ی بحث ندارم چون دریا دریا حرف دارم اما باید حضوری مباحثه داشته باشیم اما نکته ای که مرا به خنده آورد سهل دانستن اشعار مولوی و حافظ بود و آمار من در آوردی که از مردم برای فهم آن دادی

        جناب عزیزیان عزیز

        در دوره ی دکتری که درس می‌خواندم یکی از اساتید در حوزه ی مولوی شناسی می فرمود که مثنوی دالان هزار تو است و باید اندازه ی نیاز انسانها به آنها عرضه شود

        در ثانی شما شرح بر مثنوی علامه جعفری را مطالعه نکردید مطمن هستم چون اگر مطالعه کنید می‌بینید استاد بند به بند اشعار را تفسیر کرده اند حتی در مواردی رد کرده و برای مولوی ایراد گرفته پس خواهشا بحث را به قهقرا نبرید

        مهرداد عزیزیان با پست مدرن مشکل دارد دلیل نمی‌شود که شاکله ی این سبک را زیر سوال ببرد.
        بگو من نمی‌فهمم پسا مدرن را
        همچون من سید هادی محمدی که خیلی از گل و بلبل های سنتی را نمیفهمم و ایراد از من است نه از سبک

        غزلی از خواجه یادم آمد که ظاهر امرش عاشقانه است ولی به اذعان خیلی از اساتید اشاره به واقعه عاشورا دارد
        پس هر گردی گردو نیست مهرداد جان

        زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
        گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
        بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم
        يا رب مباد کس را مخدوم بي عنايت
        رندان تشنه لب را آبي نمي دهد کس
        گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
        در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کان جا
        سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۴
        در ادامه ی مطلب هم بگویم حتی خدایی که قران را برای هدایت خلق نازل کرده و باید جوری میگفت که همه فهم باشد در آیات کثیری جوری سخن گفته که نیاز به تفسیر دارد و مطلق معنی از آیه استخراج نمیشود

        مانند آیه ی

        فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا

        که معنی ظاهری آن این است که در قتل کردن اسراف نکنید

        اگر این آیه سهل باشد پس یکی دوتا کشتن ایرادی ندارد چون گفته اسراف نکنید

        پس می‌بینید قران با آن همه عظمت و اینکه برای همه نازل شده و باید همه بفهمند نیاز به تفسیر دارد
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۶
        با سلام حضور مهرداد و هادی عزیز
        بنده نظرات را دنبال کردم و نظر خودم رو به عنوان یک کاربر نه یک شاعر اعلام می دارم،
        جایی فرمودید کسی یارای،،،،،،،،، جناب محمدی جوابتان البته با تمام احترام دور از پاسخ نظر مهرداد بود
        دوما این نوع جواب دادن از زیر پاسخ در رفتن بود و به نوعی پرت کردن حواس هول همان محور مد نظرتان
        تصوری که بنده از شما داشتم به کلی عوض شد ،
        یک مخاطب شعرتان را نفهمید ، چه باید کرد؟یکی فقط ساختار شعریتان را قبول داشت،اَنگ زدن شعرتان را تعریف نمی کند،شعر و اشعار خودشان گویای همه چیز است،،،،،،
        با من دکترای ادبیات دارم یا فلسفه چیزی حل نمی شود ،توضیح و تعریف کردن از خود ضعف است،
        یکی گفت پنجاه سال است قران را با فارسی می خوانم به این نتیجه رسیدم بروم دزدی کنم ،،،،
        بنده تا اینجا نظر خارج از عرف و یا کینه ورزانه ای از مهرداد ندیده ام،حرفهایشان درست است ،
        شعرتان پیش خودتان عمیق با فلسفه آمیخته،
        مخاطب آن را سطحی و ظاهرا استفاده از اسم می پندارد،تقصیر کیست؟ مخاطب،،،شعر یا شاعر؟؟مخاطب نمی تواند عوض شود اما شعر می تواند ،
        بنده با توجه به شناخت و احترام حضورتان مطالبی عرض نمودم آن هم چون مطالبی پای شعرتان بود که داشت به خودتان لطمه می زد
        یک همکار داشتم دکترا از فرانسه گرفته بود مسائل پیچیده رو عین آب خوردن حل می کرد ،اما دانشجوهاش گله مند بودند ،که هیچی نمی فهمیم از تدریسش،یک بار اجازه گرفتم سر کلاسش نشستم و دیدم اصلا توضیحاتی که نشان از درک مساله بدهد را ارائه نمی دهد،فن بیان شعر با دانسته ها و دانش متفاوت است،
        باز هم پوزش میخواهم از شما ،مهرداد و بقیه اساتید که جسارت کردم
        🙏🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۱۶
        با عرض ادب و احترام به هردو دوست عزیز و شاعرم خندانک خندانک
        مهرداد جان این که بگویم می توانم شعر هادی جان را به نثر در بیاورم که خیر نمی توانم.
        اما برداشت هایی که از تصاویر بکر این اثر دارم برایم جذاب است.و دو بار هم گفتم موضعم مشخص است.
        اما من کجا شما کجا
        با شناختی که از شخصیتت دارم بسیار ریز بین و دقیق هستی و از یک فتحه یا کسره هم ساده رد نمی شوی و خب این حداقل برای شخص من که پای اشعارم میایی بسیار مفید و لذت بخش است.
        در نقد اشعار کلاسیک هم بارها دیده ام که مثلا می گویی می دانم منظورت چیست ولی این آن معنی را نمی دهد و من از دستت حرص می خورم خندانک اما حرف تو برایم سند است خندانک
        و خوب خصلت اشعار هادی عزیز و دوستانی که در این سبک می سرایند به نظرم اینگونه است که در مصرع اول ودوم هر قسمت از چهارپاره معمولا کلیدی نهفته است که پیدا کردنش برای من شخصا حس خیلی خوبی دارد.

        به نظرم بهتر است این بحث ادامه پیدا نکند
        حرف آخرم را بزنم و تمام زحمت را کم کنم
        هر دو عزیز محشرید این را بدون تعارف گفتم
        هم از نظر سواد شعر و هم موسیقی
        به نظرم اگر با هم گفتمان داشته باشید یک تیم عالی می شوید

        موفق باشید
        در پناه حق خندانک

        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۳۸
        هادی جان مثال زدن و از کوچه به خیابان رفتن را بس کن دوست من
        بحث قرآن میان آمد و چون حرفت برداشت های بد می شود موردی عرض می کنم،
        این آیه که فرمودید در مورد قصاص است ،و شدیدا توصیه می کنم یک تیکه و یا حتی یک آیه از قران را به تنهایی برندار و آن را تفسیر کن ،پیوستگی و ارتباط میان آیه های قران وجود دارد و ناخواسته بخاطر مساله ای بی ارزش،گناهی انجام نده ،آیه ای می آوری آیات قبل و بعد آن را بیاور ،تفسیر قران که می فرمایید آمده است اول اینکه باید تمام جوانب آن را در نظر بگیری دوست من،بسیاری از آیات شان نزول دارند ،یک مفسر شان نزول را توضیح داده،دقت کن،بسیاری از آیات سرگذشت پیشینیان است ،یک مفسر آن سرگذشت را که در قران در ۷ آیه خلاصه شده در ۱۰۰ صفحه توضیح میدهد،قرآنی که برای هدایت بشر اومده می تواند گمراه هم کند ،و هدایت نمی شوند مگر مومنان،قیاس قران و،،،،،،کسی بخواد هدایت بشه با عربی قران هم هدایت میشه و این رو خدا مشخص می کنه، برای قیاس کردن دوچیز و یا دو مورد ،باید دو مورد ویژگی های مثل هم داشته باشند،مگر میشود کلام خدا را با کلام انسان مقایسه کرد،
        باید چیزهایی برای مقایسه با مولانا داشته باشیم یا حافظ ،هم اخلاقی هم ذاتی و ،،،،،،،
        یکبار جای این حرفها بشین شعرتو توضیح بده و روشن کن چی گفتی ،و قضیه را تمام کن،تا حداقل با قلمت آشناشوند دوستان
        🙏🙏🙏🙏🙏🙏
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۴۸
        مسعود عزیزم اولا چرا اینقدر عصبانی هستی؟ خندانک

        در ثانی کلام من و تو هم یکی است و استناد و مثال از کلام خدا آوردن گناه که نیست ثواب هم دارد

        تو هم مثل من تایید کردی که قرآن هم میتواند هدایت کند
        هم گمراه پس مانده به برداشت های ما

        در ثانی این مباحثه ها فقط بحث کلام است

        شاید به سر و کله ی هم پریدن باشد اما
        در آخر دوستی هایمان باقی خواهند ماند

        کمی از شدت احساست بکاه که رفیق عزیز منی

        دوستت دارم آنهم زیاد

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۰۳
        عصبانی نیستم که
        کار شما مثال نبود ،قیاس بود ، برادر بزرگترم که استاد بنده هستند اشعاری می سرایند که دارای احساس و تصویر به شدت قوی هست ،یکبار بی ادبی کردم و گفتم اشعارت فقط مخاطب خاص دارد،لبخندی زد و گفت من هم برای مخاطب خاص میسرایم ،اگر قرار است مخاطب خاص باشد که حرفی ندارم،اما اگر مخاطب عوام باشند که باید عوام شعرتان را درک کند نه با مثال زدن و قیاس کردن
        بنده به سواد و شعوربالایتان شکی ندارم اما لازم است گاهی با مردم همراه شد
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۵۲
        سلام عزیزم
        بهتری ... من فکر می کنم هرگز از طریق مجازی لااقل در ایران نمی شود از بحث نتیجه گرفت . ولی بهترین کار هادی اینه که مث بنده خیال خود و بقیه رو راحت کنه . یه سروده فرستادم به اسم " قصه ی آل بلوط " که چند نفر اول نوشتند چیزی از شعر نفهمیدیم
        بلافاصله خودم و چند نفر از دوستام دست به کار شدیم و گره های شعر را باز کردیم ، و همان عده اومدند و معترف شدند که الان از شعر لذت می برند . بعدها در پاکنویس کمی از شعر را هم تغییر دادم .
        شما هم همین کار را انجام بده
        البته ممکنست خودم هم وارد بشم ولی مطمئن نیستم که چقدر موفق خواهم شد
        الان هم سه تن از فامیلمان فوت شدند بر اثر کرونا دارم آماده میشم برم روستا
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴
        🌸🌸🌸🌸🌸
        محمد حسین اخباری
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۵۶
        زیباست
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۰
        درود و سلام جناب اخباری


        قدم رنجه فرمودید

        🙏🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۳۶
        درود بر شما جناب محمدی
        همین که با هگل در خواب میخندید جای مسرت است
        🌺🌺🌺
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۴
        درود بر جناب عزیزیان

        خوشحالم که موجب مسرت شما شد این شعر خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۲۸
        سلام و درودها شعر زیبایی بود.

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۲
        درود ها بر جناب خوشرو

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید


        🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۳۹
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        مبین مشکلات جامعه
        جسارتا روی آب خندید
        نوعی نفرین نیست؟
        در جایی که کسی بیهوده بخنند
        یا تمسخر کند
        به او گفته میشود خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۷
        درود بر شما استاد استکی عزیز

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        بله بنده هم از این نفرین بودن مطلب استفاده کرده و پارادوکسی خلق کرده ام

        در خصوص راهنمایی حضرتعالی برای ارتباط عمودی عارضم که مع الاسف هژمونی سانسور و ممیزی اجازه ی تایید شعر مرا در این سایت نداده بود البته تقصیر سایت وزین شعر ناب نیست و واقفم که سایت هم باید از قوانین جاری کشور اطاعت کند و ماهم به عنوان کاربر سایت باید از قوانین سایت تبعیت کنیم تا خدای ناکرده این محیط دوستانه ی ما به هر دلیلی مسدود نشود که آن موقع حقیر خودم را نمیبخشم
        پس تصمیم به ویرایش و حذف مواردی از شاکله ی شعر کردم

        شعر در اصل نامش جمهوری بود که به دلیل ارادتم به سایت خصوصا سید بزرگوار جناب ملحق مجبور به سانسور شعر خودم شدم

        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک

        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۵۹
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۵۱
        درود جناب محمدی
        سروده بسیار زیبا ، دلنشین و خوش آهنگی است ولی
        جسارتا مطلبی را عرض میکنم
        امید که رهگشا باشد
        به گمان کمترین مقداری ارتباط عمودی ابیات کم رنگ است
        البته به جزبندهای آخری که مشکلات جامعه را بیان می فرمایید
        سروده در آغاز به گونه ای شروع میشود که مخاطب منتظر فلسفه و عرفان و این گونه گفتار تا پایان میماند
        در بند ای اول شاعر میگوید بسیار از وضعیت جامعه نگران و ناراحت است ولی علت آنها را به خوبی توضیح نمیدهد
        و هیچ گونه پیوندی ما بین بند های ابتدایی و مشکلات جامعه که در بند های پایانی
        آورده بر قرار نمیکند
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۴۷
        درود آرمین جان

        خوش آمدی عزیز

        🙏🌹🌹🌹🌹🌹
        سید هادی محمدی
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۰
        تقدیم به ایمان اسماعیلی عزیزم



        شبی که قُرص مرا رویِ پا تکانم داد
        سِکانسِ خوابِ تورا بی اَ‌مان نشانم داد

        به وَجد آمده خودکارهایِ در جیبم
        زِعاشقانه ی با بوسِ تَحتِ تَعقیبم

        برای از تو نوشتن هنوز مغرورم
        ولی چه چاره، لَبی رویِ نای شِیپورم

        دلم برای تو تنگ است شبیه فریادم
        که در کِشاکشِ  یک اتفاق افتادم

        غزلْ غزلْ به تو وابسته ام هجایم کن
        زِ بندْ بندِ اَفاعیلِ خود رهایم کن

        بکوب ذهنِ مرا توی دستِ خود تا کُن
        ورق بزن همه ام را و مصرعی جا کُن

        فرو بکش منِ منْ را به وقتِ زاییدن
        که غیرِ من نَبَرد کِیفِ در تو خوابیدن

        برای  پا قَدمت اَرّه کرده ام سَر را 
        که بعدِ من نَکُند با تو رقصِ بی سَر را

        منی که با تو به خود باختم شعورم را
        چرا دِرو  نکنم داسِ در غرورم را

        زِ بس که از تو سرودم عَروض کم آمد
        تمام ِ شعر به هم زد، نفس به رَم آمد

        خطوطِ دفترِ شعرم لبی زهم خورده
        زِ عشقْ هندسه ی جَبر هم به هم خورده

        تویی مخاطبِ این نغمه های پی در پی
        نوایِ چنگ و دولا چنگِ عاشقی در نِی

        چه کرده ای که برایت همیشه میمیرم
        درونِ شعر، خودم را به دوش میگیرم

        بغل گرفته مرا تَب، کنارِ خودکارم
        که قرص تویِ  رگم خواب ماند و بیدارم

        #هادی_محممدی
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۴۶
        سعادت داشتن دوستان ارزشمند و برادری دلسوز چون هادی عزیز و بزرگوارم رو مدیون مدیریت محترم سایت هستم.
        هنوز اثر شرم نقدهای دلسوزانه و سازنده ی هادی جان بر روی پیشانی ام پیداست، با این لطف بی کران ات چه کنم برادرم؟
        شرمنده کردی مثل همیشه
        حرفی برای گفتن ندارم جز ارادت قلبی و خاکساری ات
        امید که توفیق دیدار حاصل شود
        فدای تان هادی جانان
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۰۶
        درود بر شما جناب دهنوی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        زیباومتفاوت مثل همیشه خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        موفق باشید خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۳۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۳۱
        درود بر شما بانو عجم

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        در پناه حق زنده باشید

        🌷🌷🌷🌷🌷🙏
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ۲۱:۲۶
        درود بر شما سرکار خانم عاشوری

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۰۲
        سلام
        و فکر کردم برای روشن شدن بحث کمی از هگل بدانیم . هگل و نیچه و مارکس سه فیلسوف مورد علاقه ی ایرانیها هستند . که یک بار هم علل این علاقه را بررسی کردم . چندسال پیش کتابی نوشتم که خلاصه ای از آرای فلاسفه بود و سیر فلسفه را از باستان تا معاصر پی گرفته بودم . البته باز هم میگم فلسفه دانی با فلسفه خوانی متفاوت است و فقط کسی که تعاریف جدید از داده های اجتماعی دارد ، می تواند مدعی روشنفکری باشد . روشنفکران ما یا از فلاسفه ی دیگر تقلید کردند یا تابع تعاریف دینی بودند و یا مثل شریعتی و سروش و مطهری ، ملغمه ای از هر دو . و هیچ کدام تفکر مستقل نداشتند .
        امروز تصمیم گرفتم برای آنکه فرصت یادگیری و یاددهی به وجود آید سری به آن کتابم ( که مثل بقیه کتابهام فقط به شکل پی دی اف موجوده ) بزنم و هرچی در مورد مشهدی هگل نوشتم را اینجا کپی کنم . امیدوارم در فهم شعر و ایجاد علاقه به دانستن سهم اندکی داشته باشم :

        هگل به روح می گفت \" گاست \" و معتقد بود تمام دگرگونی‌ها بر روح_ گاست _ عارض می‌شود و هدف این دگرگونی رسیدن به خودشناسی است . می‌گفت روح جوهر پنهان هستی است و تمامی نشر و نمای آن در جهت خودآگاهی . هیچ چیزی ثابت و پابرجا نیست و همه چیز در حال دگرگونی و علت این دگرگونی اینه که تضادها در هم حل می‌شوند و تضاد های جدیدی به وجود می‌آورند که دلیل این فرآیند هستند . هگل این فرآیند را در سه نوبت بررسی می کرد و معتقد بود سه مرحله است و نام آن را دیالکتیک گذاشته بود . مرحله اول تز نام دارد که باعث می شود واکنش نیروهای مقابل را برانگیزد و آنتی تز به وجود بیاید در نتیجه آنتی تز و تز دست به یقه می‌شوند و از هردو عناصری به دور ریخته می شود و عناصری بر جا می ماند و حالت جدیدی را به وجود می‌آورند که سنتز نام دارد از آنجا که سنتز هم وضعیت جدیدی است پس در خودش تضادها و تعارضات جدیدی به وجود میاد و همینطور تا به آخر ..... اندیشه ها، ادیان ،هنرها و علوم، نهادها و ... به همین جهت پس از هگل ، دیالکتیک به قانون تحول معروف شد . هگل معتقد بود که باید همگان این را بپذیریم که قرار نیست هیچ چیزی تا ابد ثابت و بی تغییر بماند .
        برای درک بهتر مطلب انقلاب خودمان را مثال می زنم : در زمان پهلوی انقلابیان خود را اصلاح طلب می نامیدند اما بعد از پیروزی انقلاب ، آنها چسبیدند به ایده ی خود و اصولگرا شدند این بار منتقدان آنها خود را اصلاح‌طلب می نامیدند . وقتی اینها هم به پیروزی برسند باز هم همین وضعیت است . یعنی مخالفین همین اصلاح طلبهای امروز باز اصلاح طلب نامیده می شوند ( خداوکیل چی دارم میگم؟؟ )

        مثلاً شعر کلاسیک یه وقتی حاکم ادبیات بود اما این شعر دیگه جوابگوی احساسات جدید نبود دیگر مشق لب یاقوتی و ابرو کمان که محل سگ به عاشق نمیذاره از مُد افتاد و شعر نیمایی به وجود آمد که هم نو بود هم کلاسیک. بعد شاملو اومد شعر سپید گفت اما شعر شاملو هم به سرعت به شعر موج نو و شعرگفتار سیدعلی صالحی و عبدالملکیان و .. تغییر یافت .

        مثلاً موسیقی که اولش سنتی بود بعدش پاپ شد بعد رپ و.... آمد .
        ادیان هم از این قاعده مستثنا نیستن . اگر دینی با دیالکتیک پیش نیاد و قابلیت انعطاف نداشته باشه ، قافیه را باخته و به زودی با تیپا به کنج خانقاه و مسجد و کلیسا و کنشت رانده میشه .
        بنابراین ما تا ابد نمی توانیم پیرو یک عقیده باشیم . تغییر باعث تازگی و طراوته .‌ این تغییر تا زمان رسیدن به خود آگاهی ادامه داره او همچنین معتقد بود که دولت ها هم برای رسیدن به حالت تکامل و خالی از تعارض و تضاد ، باید پذیرای تغییر باشند تا مثل پادشاهی پروس( آلمان ) به شکل دلخواه برسند ( هگل سرسپرده و نژادپرست بود و این عیب او بود ) نازیسم و کمونیسم هگلیسمی بودند و می خواستند از طریق جنگ و انقلاب ، به آخرین حلقه دیالکتیک هگل برسند .
        هگل هیستوریسم بود یعنی به اصالت تاریخ معتقد بود او معتقد بود تاریخ یک ساختار عقلانی و هدفمند داره و اتفاقی نیست و هدف آن رسیدن انسان به خودآگاهی و پله آخر .
        تا حدودی با تفکرات شیعه و مهدویت همخوانی داره . البته هگل خط تغییرات را مستقیم می‌دانست اما بعدها مارکس میگفت این خط دایره است و تغییرات و پدیده ها بارها تکرار میشن . جالب اینکه قرنها قبل از اینها ، قرآن به این مطلب اشاره کرده مثلا قران میگه \"کل فی فلک\" یعنی همه در گردشند و جالب‌تر اینکه اگر این آیه را سمت چپ هم بخوانید درباره \"کل فی فلک\" در میاد . یعنی خود آیه هم در گردشه .
        اما آخرین اندیشه ی هگل بحث الیناسیون یا از خود بیگانگی است . یعنی انسان در جریان ساختن تمدن خود ، انواع و اقسام قوانین و افکار را به وجود میاره که بعداً براش غریب میشن . و انسان در واقع در تاری که خود تنیده گرفتار میشه . و خودشو فراموش می کنه و می گفت هیچ وقت نباید قانون را برای همیشه تصویب کرد .
        .....
        سخن آخر اما خطابم به دوستان است . چرا مث فیلم \" ۱۲ مرد عصبانی \" اینقدر خشن هستیم ؟
        آیا بهتر نیست کمی شکیباتر باشیم؟ دیروز شعر عزیزی را خواندم و دیدم بنده خدا اسباب اولیه شاعری را یاد نگرفته و در مورد وزن و قافیه و صنایع ادبی بی اطلاع است . براش نوشتم که حاضرم در این مورد کمک کنم . نوشت شعر من به تو ربطی نداره دفعه دیگه م نبینمت !!!!!!!
        ...
        راستی تا یادم نرفته بگم چرا ما فیلسوف نداریم؟
        فلسفه تعاریف تازه از هستی ست . ما از تعاریف کهن تابو ساختیم و اجازه ی تحلیل آنرا نمی دهیم . اگر کسی بخواهد کوروش و هخامنشیان را نقد کند ، باستان پرستها یقه اش را صدپاره می کنند . و اگر کسی بخواهد داده های دینی را بررسی کند ، مذهبیون خونش را حلال دانسته و به سمت قبله ذبحش می کنند . اگر کسی بگوید دکتر شریعتی این ایراد را داشت ، جریان روشنفکری دینی (!) هفت پشتشو در میاره . اگر احیانا خدای نکرده یکی بگوید محمدمصدق زمانیکه واالی فارس بود این اشتباه را مرتکب شد ، ملی گراها حلق آویزش می کنند .. از هر طرف که آدم بخواد تعاریفی جدید از مولفه های اجتماعی به دست بدهد ، با متحجرین مختلف دست به یقه خواهد شد که بهش گوشزد کنند \"\" حرف دهانتو بفهم وگرنه .. \"\"
        و جالبتر اینکه اگر به هرکدامشان بگویی چرا با نقد مخالفی ؟ خواهد گفت : من با نقد مخالف نیستم با توهین مخالفم !!!
        می بینید که دیکتاتور پروران خوبی هستیم . چطور از دل چنین جامعه ای می توان فیلسوف بیرون کشید ، از هزار نفر یکی هم مثل بنده کله شق است و سرش برای دعوا میخاره . بقیه چی ؟؟؟
        این است که ما واقعا برامون سخته در مورد چیزی نظری بدهیم که مغایر با تفکر دیگری یا دیگران باشد . یعنی شوکران را بسازی پرستارها قیام می کنند . در حاشیه را بسازی ، دکترها پدرت را درمیاورند \"در چشم باد را روی آنتن ببری ، بختیاریها نسخه های فیلم را در ماتحت شریف کارگردان فرو می کنند . بگی زبان لکی جزو کوردیه ، لکها و لرها قاتلت میشن .بگی جزو لریه ، کوردها و لکها اینبار برای منفجر کردنت میان . بگی مستقله ، اینبار لرها و کوردها بهت انگ تفرقه افکنی میزنن . آیات شیطانی را بنویسی ، باید باقی عمرتو در زیرزمین سپری کنی . ۲۳ سال رو تالیف کنی ، تا قیامت لعنتت می کنن .... بگی مدیر عزیز کارمندان و کارگران و کاربران از این بابت گله دارند ، میگه گه خوردی با جد و آباء کثیفت !! و روز بعد ریجکت میشی .
        بعد توقع داریم فیلسوف تولید کنیم ؟؟
        ...
        لطفا همتون محض رضای انسان ، محض ایجاد تمدن ، بخاطر خاک وطنمون بخاطر رود کارون و کوه دماوند ، بخاطر فردای فرزندانمون ، کمی فقط کمی فکر کنید شاید اشتباه از شما باشد ..‌
        بگذارید دیگران در بیان و فکرشان راجع به شما ، هنر شما ، اخلاق شما و ایده ی شما ، احساس امنیت کنند و از واکنش تند شما نترسند . او را نکشید . با قلم و زبان و تفنگ او را نکشید . ملتی که اندیشمند نداشته باشد مرده است .. خندانک خندانک خندانک

        برم سراغ امیرحسین ، ببینم واسه خانواده ی آن ماهیگیر دیلمی چی نوشته .... درود بر شعر و درود بر فکر خندانک
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۰۲
        دمت گرم بابت اطلاعاتی که دادی👏👏👏👏
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۳
        ممنونم‌محسن جان
        لطف داری عزیزم خندانک
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۴۲
        زیرِ آوارِ شَهرِ بیداری
        با هِگِل، توی خواب  میخندم
        پُشتِ ته مانده های نِفرینت
        بی اَمان رویِ آب میخندم

         
        می دونی ربط این شعر به هگل چیه؟
        این خیلی عمیق و گویاست
        و شرح آن واقعا لذت بخش خواهد بود

        [۹/۹،‏ ۱۶:۲۱] مانا: شهر بیداری یک اضافه ی تشبیهی ست . بیداری را به یک شهر تشبیه کرده
        بعد این شهر را ویران نموده
        و زیر آوار آن خوابیده

        دقت کن :
        زیر بیداری خوابیده است !!

        مثل آنکه بگوییم : سایه ی خورشید

        مثل آنکه بگوییم آتش سرما

        تز : بیداری
        آنتی تز : خواب
        سنتز : مرگ‌

        اینکه زیر آوار بیداری ، آدم بخوابد یک پارادوکس کاملا شاعرانه است
        یک‌کشف زیباست

        حالا اینجا هگل چکاره س ؟
        هرجا صحبت از دیالکتیک باشد ( تقابل تز و آنتی تز ) نام هگل که کاشف این وضعیت بوده بی تردید اشارت خوبی خواهد بود

        روی آب خندیدن = مرگ
        حالا بریم سر وقت نفرین ...
        روی آب بخندی ، یک نفرین است
        یعنی بمیری
        شاعر میگه نفرینت کارگر شد و الان روی آب می خندم
        اما شرط اینکه اینرا شاعرانه بنویسی ، باید مصالح بکار ببری
        هادی با هویت بخشی و انتظام دهی به نفرین ، انرا قابل تجسم نموده و با عبارت " ته مانده های نفرین " شکلی شاعرانه به آن بخشیده

        اما هنوز یک تکه از پازل سر جاش نیست
        شاعر با یک شخص طرف است
        او را دست انداخته و به او خندیده یا به او اهمیت نداده و سعی کرده با لبخندی از نصیحت یا حدیث او عبور کند . که مورد نفرین او قرار گرفته

        حالا پازل تکمیل شد :
        شاعر از شدت بیداری به خواب رفته
        یعنی بیداری باعث مرگش شده ( اینجا ارتباط دیالکتیک برقرار است و شاعر با آوردن نام هگل هم او را نکو داشته و هم خواسته ما را به کشف معنای مستتر و دیالکتیک شعر ترغیب کند . در واقع کلید فهم شعر دقیقا همان نام جناب هگل می باشد )


        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۰۹
        دست مریزاد 👏👏👏👏
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۱۲
        مثل این بود که تو اتاق عینک ریبن زده بودم و تو برداشتیش😎👍😁
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۱۴
        درود مانا جان خندانک
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۱۵
        درود جناب مانا
        نقد زیبایی چون همیشه از شما خواندم
        بسیار عالی
        🌺🍃🍃🌺🍃🌺🍃🌺
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۱۳
        سلام

        و

        اگر به ضمیرها ی موجود در شعر اعم از متصل و منفصل و نیز مراجع آن ها و نیز به مناداهای مورد خطاب شاعر به دقت بنگریم آن چه که به چشم می آید شکل گرفتن بک مونولوگ است در طول شعر که گویی شاعر دارد با خودش یا با سایه ی خودش یا خود سایه اش گفتگو می کند.
        در بند های اول تا سوم با توجه به استفاده از ضمیر های شخصی این گفتگو به صراحت قابل مشاهده است اما در دو بند بعدی شاعر از تویی نام می برد که با نگاهی دقیق به آن چه که مصور می گردد نمی تواند این تو به معشوق یا مخاطب خاصی ارجاع داده شود بلکه ادامه ی همان سه بند اول است ولی انگار در این دو شاعر در آیینه می نگرد یا به سایه اش خیره شده است ، سپس در ادامه دو بند با وضوح بالاتری داریم که اصل منبع ذکر می شود و کلماتی مانند ؛ میگوها ، ناخدا ، کشتی ، کوسه ، هشت پا و ... همگی به نمایندگی از تیپ های متفاوت موجود در جامعه ی شاعر رخ می نمایند ولی هم چنان این احساس وجود دارد که شاعر هنوز هم خودش را در بین این مصادیق می بیند و به خودش خطاب می کند.
        در بند بعدی که هشتمین بند شعر است به ضمیر سوم شخص جمع می رسیم ولی آن چه که شاعر در این بند طراحی می کند به قدری برای همه ی مخاطبین اش آشنا و نزدیک است که هر کدام از ایشان می توانند جای آن های مستتر در کلمات بنشینند و بی گمان چه کسی سزاوارتر از خود شاعر به عنوان مصداقی برای این مفاهیم ؟؟
        در دو بند بعدی که بندهای پایانی هستند باز هم به ضمیر اول شخص می رسیم ولی این بار به صورت جمع گویی که شاعر از من سفری را آغاز کرده است و حالا پس از گفتگو با خودش ، سایه اش ، تصویرش در آینه ها و ... به سمت خودش باز می گردد ولی دیگر تنها نیست بلکه خودهای دیگرش را نیز همراه دارد و به همین دلیل از ضمیر جمع سود می برد.
        علاوه بر آن چه که گفته شد یکی از دلایل اصلی برای مورد خطاب قرار دادن خود در شعر به اوضاع اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی باز می گردد بدان مضمون که شاعر برای جلوگیری از متهم شدن شعرش به این که قشری خاص را هدف قرار داده است و برای آن که بتواند از تیغ سانسور جان به در ببرد به این کار دست می زند و از سوی دیگر همین عمل با امکان دخیل کردن مخاطب در فرآیند شعر و ادراک بهتر تصاویر همذات پنداری وسیعی می آفریند.
        اگر چه شعر پیش رو قابلیت های بی شماری برای بررسی و نقد و تحلیل دارد ولی با توجه به آن چه که به عنوان نظرات خواندم ترجیح می دهم به احترام قلم حضرت دوست وحید سلیمی نجیب و رفیق همواره ام مانا ی شاعر کلاه از سر برگرفته ، دست افشانی کنم و به دلیل جلوگیری از کج فهمی و حسادت های احتمالی بیش از این در باب زیبایی شناسی این شعر سخن نگویم تا مبادا خدای نا کرده پر قبایی پرز بردارد ...
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۵
        شما را سلمان سلیم میخوانند؟!
        جناب مولایی گمان نبرید اکنون که به خاطردرگیری با کرونا چند روزیست کمتر به سایت سر میزنم نیز جواب نقدتان را ندهم!
        کاش پی ِ این سیرک مسخره را که بنده پی اش را نگرفتم نمیگرفتید و با این حرکات خاله زنکی و بچگانتان موضوعات را پیچیده تر نمیکردید.
        شما و جناب محمدی و امثال شما دوستان گرانقدر منتظرید شعری از دار و دسته و حلقه ی خودتان روی سایت بیاید تا شروع کنید نقد و به به و چه چه کردن.
        شما نیز تحلیل بند تمبانی خود را ارائه دادید.با توجه به مصرع آخر شعر به گمانم شایسته ترین لقبی که به نقدهای این شعر میتوان داد همان بند تمبانیست.
        بنده اثری از زیبایی شناسی در این شعر نمیبینم.با بزرگتر از خودتان هم که بیایید حرفم همان است.مادامی که فکر کنید با ادبیات سخیفتان میتوانید امثال بنده را به عقب برانید منتظر جوابهای تندتر باشید
        یا حق
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۱۸
        واقعا متاسفم بر ادبیات و شعر و شاعری که مهرداد عزیزیان شاعر آن باشد.

        مرد حسابی نقد سلمان کجایش نامی از تو برده شده در ثانی
        با سلمان مشکل داری چرا به من اهانت میکنی

        من که تا حالا جز احترام چیزی برای تو ننوشتم

        بلاکت میکنم که دیگه نظرات تو رو توی صفحه ام نبینم

        شاخصه ی ادیب بودن ادب اوست اگر پرده ی ادیب بودن نبود
        چنان جوابت رو میدادم که یک ماه بعد بفهمی چه شده

        حکایت چوب و گربه دزده شده

        سراسر نقد سلمان را بخوان اسمی از تو برده که خودتو انداختی وسط
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۳۰
        جناب عزیزیان فکر میکردم از روی علاقه به ادبیات و شعر و شاعری اقدام به کنش و واکنش در مورد شعر میکنید نمیدانستم بغض و کینه باعث فحاشی و بی‌ادبی شما میشود که شعر مرا مورد عنایت قرار میدهی و ذات انسان و ناخودآگاه او موقع عصبانیت بر ملا میشود
        متاسفم برای شما واقعا متاسفم که ذات شما را دیر شناختم
        یک مورد بی ادبی در نظرات من در اشعار شما نیست حتی اگر دوست نداشتم ولی وقتی شما با این نظریه و هتاکی جلو آمدید قضاوت رابه مخاطبان واگذار میکنیم
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۰۹
        این همه مخاطب آمده اند و تعریف کرده و لذت برده اند

        حال تو نفهمیدی و درک نکردی چیز عجیبی نیست اما دیگه فحاشی چرا میکنی بگو من سلیقه ام این شعر رو نمی پسندد

        فحاشی مال چاله میدان است برادر نه شعر و شاعری

        به شعور مخاطبان من توهین نکن.

        اختلاف سلیقه رو با چیزهای دیگر قاطی نکن

        متاسفانه موقع عصبانیت عنان از کف می‌دهی و این برازنده ی یک ادیب نیست.

        به هر حال آخرین مطلبی بود که نوشتم امیدوارم که دست از فحاشی برداری که با این کارها تیشه بر ریشه ی خود میزنی

        مهمانت میکنم به آیه ای از کلام الله

        الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ

        موسی ظهوری آرام(آرام)
        سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۰۸
        سلام
        در آثار ارزشمند جناب محمدی رگه هایی از پست مدرنیسم دیده می شودکه برای ادای دین مطالبی را در این مورد به اشتراک می گذارم
        پس ازمشروطه و ترجمه آثار غربی مدرنیسم وارد ایران شد و نه تنها کنشگران سیاسی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد به حوزه ادبیات (داستان و شعر)نیز ورود کرد ودر این حوزه آثاری ارزشمند از شاعرانی مانند شاملو .,اخوان,فروغ و ..... گردید اما معضلاتی مانند دو جنگ جهانی ,استعمار,فقر گسترده,که در دوران مدرنیسم که داعیه نجات و رستگاری جهان را داشت حادث شد باعث جبهه گیری و تقابل اندیشمندان با مدرنبسم شد و با پیشگامی آندره برتون پست مدرنیسم در تقابل با مدرنیسم و نا کار آمدی آن ظهور کرداز جمله ویژگیهای این مکتب می توان به روایت زدایی,عدم قطعیت,بازیهای زبانی,تناقضِ,ومهمتر از همه معنا باختگی یا به عبارت صحیح تر چند معنایی اشاره کرد ورود پست مدرنیسم در ایران با انتشار کتاب خطاب به پروانه های و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم از رضا براهنی در ده هفتادآغاز شد و توسط شاعرانی مانند علی بابا چاهی عبد الرضایی و ......ادامه یافت اما همواره پست مدرنیسم در ایران با انتقادات جدی مواجه بوده از جمله اینکه در کشوری که هنوز حتا مدرنیته را بطور کامل درک نکرده ورود پست مدرنیستم غیر منطقی و بیهوده است همچنین انتشار اشعاری فاقد معنا که از درک نادرست معنا زدایی از شعر پست مدرنیسم حاصل می شود
        منظور از معنا زدایی فقدان معنا نیست بلکه چند معنایی و تاویل پذیری است یعنی شاعربا استفاده از تمهیداتی می کوشد یک معنای ثابت و قطعی را از شعرش بزداید برای روشن شدن موضوع این بیت از حافظ که قرنها قبل از ظهور پست مدرنیسم می زیسته جالب و در خور توجه است
        بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
        در معرضی که ملک سلیمان می رود به باد
        که هم در معنای گذرا و فانی بودن دنیاست هم تسلط بر این دنیا را در خود دارد و هیچ نشانه ا ی از ترجیح هیچ یک از این معانی نیست و موضوعی که در پایان عرایضم لازم می دانم ذکر کنم این است که در اشعار پست مدرن زبان حامل معنی نیست و به چیزی خارج از زبان توجه ندارد و به اصطلاح شعر زبانی است در اصل ابژه در این نوع شعر خود زبان است و این دو ویژگی در بسیاری از موارد باعث شکستن نرم و نحو زبان می شود که البته این موارد در اشعار جنابمحمدی به چشم نمیخورد و نوع معتدل این نوع سرایش است
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۷:۵۶
        درود بر هادی جان محمدی خندانک خندانک خندانک
        بی نظیر بود👏👏👏👏
        دستت درد نکنه خندانک خندانک خندانک
        ⚘⚘⚘⚘⚘
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۳
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۴
        خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۲۷
        درود بر رفیق شاعر خودم محسن جان غریب

        قدم رنجه فرمودید

        🙏🙏🙏🙏🙏🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴
        🌸🌸🌸🌸🌸
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۱۲
        نان هم از سُفره های نَفتی رنگ
        پرزدو گُشنه ها تَرَک خوردند
        لقمه های نشسته در خون را
        سمتِ ویرانه با کُتَک بردند



        مرسی از تو هادی جان خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۴
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۲۹
        درود بر مانا ترین مهرداد رفیق عزیزم


        خوش آمدی برادرم

        🌹🌹🌹🌹🌹🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
        خندانک خندانک
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۵
        🌸🌸🌸🌸🌸
        حمید غرب
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۲۵
        درود جناب محمدی عزیز

        دو خصیصه بارز در این سروده پیداست اولا روانی و دلنشینی و وزن قافیه ها و دوم ، استفاده متضاد از عامل و معمول همچون درو کردن داس ابلیس

        استعاره های بدیع و بکر نیز به زیبایی اثر افزوده

        دستمریزاد

        قلمت زیبا نگار و روزگارت بر مدار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۴
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۲۹
        درود بر حمید خان غرب

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید


        🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۱۸
        درودتان جناب محمدی
        بسیار بسیار زیبا بود
        وناب چون همیشه
        زرنگار قلم شما وبی غم دلتان استاد خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۳۰
        درود های بی کران بر بانو رحیمی


        لطف فرمودید و زیبا خواندید

        🙏🙏🙏

        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۵
        🌸🌸🌸🌸🌸
        محمد علی رضاپور
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۲۶
        ما، کشی در مدار تنبانیم
        سلام و درود، خدا قوت جناب محمدی گرانقدر خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۵۹
        درود بر شما جناب رضاپور


        لطف دارید به بنده

        🙏🙏🙏🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
        خندانک خندانک
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
        🌸🌸🌸🌸🌸🌸
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
        🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۰۳
        درود بر شما جناب محمدی ارجمند
        عالی بود، لذت بردم از خواندن
        قلمتان زرنگار
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۰
        درود بر شما سرکار خانم کاسیانی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید


        🙏🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        خدیجه وفایی راد ( غریبه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۰
        درود بر شما
        زیبا سروده‌اید خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۰۵
        درود بر شما سر کار خانم وفایی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید


        🌹🌹🌹🌹🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۸
        درودتان
        بسیار ستودنیست
        نام اثر ، خود گویای انشعابات فکری بندهای سروده است ، که از بیخوابی هگل در کتاب عناصر فلسفه حق آغاز میشود و با مفهوم گرایی و تاریخ گرایی به پایان میرسد ..
        جناب محمدی گران ارج ، به نظرم هگل ، فیلسوفی زنده است ، با اندیشه هایی که مدام در زمان حال، تجلی نو میابد..

        بهره ها بردم شاعر فرزانه
        با مهر
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۴
        درود ها بر دختر عموی عزیز سیده بانو طالب زاده شاعره ی

        غوغا سرا.


        لطف کردید و زحمت کشیدید بابت نگاشت الطافتان


        بمانید به مهر


        🙏🌹🌹🌹🌹🌹🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سیده نسترن طالب زاده
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۱
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۴۴
        سلام و احترام استاد محمدی
        زیبا بود
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۵
        درود ها جناب آزاد بخت عزیز

        قدم رنجه فرمودید

        🌷🙏🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد امیری
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۶
        درود بر هادی محمدی
        خواندیم و لذت بردیم
        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۵۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۶
        درود بر شما دوست عزیز جناب امیری

        خوش آمدید


        🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
        🌸🌸🌸🌸🌸🌸
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۴۸
        درود به دوست و شاعر گرانقدر سیدهادی عزیز
        گمانم اشعار قبلی یهتر بود و این شعر نیز خوب یود. خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۵۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۷
        درود ها عزیز دل مهدی محمدی

        خوب است که شعرهای مرا خوب می‌دانی فدای مرامت


        خوش آمدی رفیق

        🙏🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۰۷
        عالی بود خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۱۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۷
        عالی نگاهید سحر بانو

        🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        وحید سلیمی بنی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۵۱
        هگل – هادی محمدی

        زیرِ آوارِ شَهرِ بیداری
        با هِگِل، توی خواب میخندم
        پُشتِ ته مانده های نِفرینت
        بی اَمان رویِ آب میخندم

        پایِ چَشمَم، سَگی وَرم کردو
        دُم تکان داد سوی انسانها
        آخرین پُک به روی شعرم را
        می مَکد در کَفِ خیابانها


        سِکته کرده دوباره اَفکارم
        باورم زخمِ ناکَسی دیده
        یک جِنازه شبیه من، شاید
        روی پایم هنوز خوابیده

        از اتاقی که نَعش نَفتالین
        سربُریده تمام بویت را
        یک دوجین موریانه ی بدبخت
        سُرفه کرده غبار مویت را

        دست دیروز پوچِ جیبت بود
        حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟
        یک نفر آمد و تورا بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟

        جای خوبی برایِ بودن نیست
        خودکشی کرده اند میگوها
        هشت پا لای برکه می‌لنگد
        کوسه تنها میان پستوها

        جیغ تُرمز رَها شد از کشتی
        ناخدا روی عرشه جان داده
        بادبان زیر باد آبستن
        مرگ را هی تکان تکان داده

        نان هم از سُفره های نَفتی رنگ
        پرزدو گُشنه ها تَرَک خوردند
        لقمه های نشسته در خون را
        سمتِ ویرانه با کُتَک بردند

        با چَلیپای هَرزگی هامان
        داسِ ابلیس را درو کردیم
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم

        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم


        وقتی شعر صدایم می زند
        شعر که صدایم می زند، دست و پایم را گم می کنم. به سمتش می روم و از خوراکی که برایم تدارک دیده با تعجیل و بدون نفس کشیدن دلی از عزا درمی آورم.
        بارها فهمیده ام که این خوراک بر روی دامی بنا شده که شاید مدت ها وقتم را ببلعد و از خود بی خودم کند اما حس و حالی که این دام به من می دهد به دوایی هایی می ماند که تا دود آخرین پکشان را می بلعند حیفشان می آید که بیرونش دهند و از همان جا می روند به فضا.
        در حین فضانوردی، نوشتن برایم نشئگی دارد. نشئگی ای که پایانش با نوشتن آخرین واژه رقم می خورد.
        این که کی خوشش میاید در پای شعرش چیزی بنویسم و چه کسی دوست ندارد سایه شوم قلمم را بروی نوشته هایش ببیند اهمیتی برایم ندارد که می دانم حکایت من روایت همان ندیمی است که سلطانش هوس بادمجان کرد، برای سلطان دقایقی بسیار از خوبی های بادمجان گفت و خورشی از بادمجان تهیه کرد. چون سلطان خورد و آروغ زد، بنا به نکوهش بادمجان و گفتن از سردی طبع و مضراتش گذاشت، ندیم هم به تایید حرف سلطان، از مضرات بادمجان بسیار گفت. سلطان را عجب آمد و گفت: مردک! چون بادمجان خواستیم برایمان این همه از خوبی هایش گفتی و چون تمام شد در نکوهش بادمجان با ما همراهی می کنی؟ ندیم پاسخ داد: قربانتان شوم! من ندیم شمایم نه ندیم بادمجان.
        بی تردید وقتی پای شعر در میان باشد این که کی به کی تلفن کرد و با هم کجا قرار گذاشتند و بعدش چه اتفاقی افتاد برایم جذابیتی ندارد و شنیدن و نشنیدن این مهملات برایم یکی است پس می چسبم به عالم نشئگی ام و آن هایی را که دوست دارند در حاشیه شعر متنعم شوند می سپارم به خودشان.

        با هگل در خلوتت چه می گویی
        حجم کتب و رسالاتی که در صف مطالعه اند از شناخت گفتار و درک نظریات هگل بازم گذاشته و نمی خواهم فعلا به این امر بپردازم اما این را خوب می دانم که شعرا گاهی با او خلوت می کنند. یکی دیگر از دوستان شاعرم هم گاهی با او خلوت می کند و یواشکی با او زیر لب زمزمه هایی دارد البته تفاوتش با کلام هادی این است که آن یکی دوستم گاهی ریز ریز می خندند و گاهی دشنامش می دهد و رو ترش می کند.
        هر چه هست انگار این بنده خدا جذابیتی دارد که خیلی ها با او بگومگو دارند.
        تصور این که هادی چه نیشخندی زده که "رو آب بخندد" با تصویری که در بند اول "هگل" برایم کشیده دور از ذهن نیست. شیطنت درونی صاحب اثر و آمیختگی اش با آثار افرادی چون صادق هدایت و تسلط حکاکی شده ذهنی اش به امثال و اصطلاحات عامیانه، تردستی ایست که خنده رویی را در ابتدای ورود مخاطب به اثر با خواننده مواجهه می دهد.
        هرچند در بندهای بعدی صاحب اثر این نکته را بازگو کرده که بند اول اثر و معرفی فرد نشیخند به لب تنها پوسته ای ضخیم برای پنهان کردن آسفتگی های درون زخمی و حال ناخوش صاحب اثر است.
        وقتی مراسم معارفه سگ ورم کرده پای چشم صاحب اثر برای مخاطب جان می گیرد و گوشه ای از بقیه قضایا آشکار می شود می توان فردی دردمند و درهم ریخته را مشاهده کرد که تعادل به هم خورده.
        شاعر از پریشانی هایش در بندهای بعدی بهره می برد و اشکال غریبی می آفریند. غربت اشکال ایجاد شده در این بندها را می توان به همنشینی مشاعر و ذهنیت صاحب اثر با آن چه دارد در درونش حمل می کند پیوند داد. مگر صاحب اثر چه باری درونیاتش را سنگین کرده که چنین در زیر بار آن به توهم و وصله پینه کردن الفاظ و ترکیبات افتاده تا آشکارتر کند اشکی را که در بغض خفه اش کرده.
        رسیدن به بند
        دست دیروز پوچِ جیبت بود
        حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟
        یک نفر آمد و تورا بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟
        می تواند "کلید"ی برای گشایش "اسرار" باشد.
        استفاده از ترکیب "حس سر خوردن" هرچند به نظر می رسد در میان دریایی از کلمات و واژه های بی سر و ته لغزیده است اما به خوبی از درونیات صاحب اثری حکایت می کند که آمدن نفر سومی را در میان یک خلوت دو نفره به سوگ نشسته چنانچه در مصرع دوم بیت بعدی با اشاره ای ظریف سئوالی را به زبان می آورد که به احتمال زیاد پاسخش را می داند.
        هرچند به زعم نگارنده نقد، صاحب اثر در بیت
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم
        تاییدی دارد بر بندی که شرحش رفت.
        ناله های درونی صاحب اثر که در اثر تب به هذیان تغییر شکل یافته ادامه دارد ولی این هذیان را نمی توان با ناآگاهی همسو دانست که در واکاوی مغز بسیاری از ابیات این اثر تعمد بیداد می کند.
        به نظر می رسد صاحب اثر در بند پایانی به تجمیع رسیده و می خواهد هر آن چه در لفافه قطعات به هم پیسوته به خورد مخاطب داده بود را در دو بیت مختصر و مفید به مخاطب القا کند پس ظریف ترین چاره ای که می بیند مایه گذاشتن از خود است که به جان آفرینی این بند منجر می شود.
        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم
        بی تردید به زعم منتقد، سرگردانی و بی ارزشی در مثال کش تنبان از تهی بودن حالات انسانی یکی از بکرترین و ناب ترین اشاراتی بوده که تا به حال به این شکل تصویرسازی شده و باید برای این شاهکار مثالی کف بلند زد و هورا کشید برای صاحب اثری که علیرغم نادانی و سرگردانی ظاهری اش در بند بند این سروده، سرگرانی اش به واسطه دانسته های درونی به هر مورد دیگری می چربد.

        بعد از این که گوشه ای از شاهکار هادی دستمالی شد بد نمی بینم به آن هایی که هنوز درگیر ایرادهای فنی در شعر هستند گوشه ای بزنم که تا رهایی از آلامی که از قواعد و شناخت آن دارند باید دندان بر جگر بگذارند تا شاید روزی که قاعده در گوشت و پوست و استخوانشان نشست آن وقت تصمیم کبرا بگیرند برای قلم در دست گرفتن و نوشتن که کار هر بز نیست خرمن کوفتن ...
        خندانک خندانک خندانک
        عزت زیاد
        وحید سلیمی بنی
        شانزدهم شهریور هزار و چارصد خورشیدی
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        درود و سلام بی کران خدمت جناب سلیمی

        می دانم که نوشتن نقد و وقت گذاشتن برای نگاشت نقدی مفید چه انرژی از انسان تلف میکند خصوصا اینکه نقد موثر باشد و مخاطبینی از آن چیزهایی یاد بگیرند .

        تشکر میکنم از نگاه بسیار تیزبینانه و موشکافی شما برای شعرم که ناگفته های درونی مرا واکاوی کردید.

        زنده باشید به مهر

        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        بسیار زیبا قلم زدید
        به مانند همیشه

        درود بر شما جناب محمدی بزرگوار خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        درود ها بر جناب بیدل عزیزم


        🏵️🏵️🏵️🏵️🏵️🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
        🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
        دانیال فریادی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۴
        سلام ار خواندنش لذت بردم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        راستی دوست داشتم نظرات پای شعر جدبدم به نام پرنده. بببینم خندانک : خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۹
        درود ها بر جناب فریادی عزیز

        قدم رنجه فرمودید

        به دیده منت به شعرتان سر خواهم زد

        🙏🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۰۳
        با چَلیپای هَرزگی هامان
        داسِ ابلیس را درو کردیم
        در خیالِ تمامِ بودن ها
        ما هنوزم، هنوز نامَردیم

        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک

        درود و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد والااندیش و گرانقدرم
        خندانک خندانک

        سروده‌ای فاخر و ناب از جادوی قلم زیبا و ارزشمندتون خواندم و غرق لذت شدم
        مانا باشید و سرفراز
        خندانک خندانک خندانک

        شاعرانگی هاتون مستدام و قلم نابتون بر مدار عشق مهربان استادم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        سلام و درود بانو عباسی

        لطف دارید به بنده

        قدم رنجه فرمودید و خوش آمدید

        در زیر سایه ی مولا علی ع پاینده باشید

        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۴۴
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        🙏🙏
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۲۰
        سلام دوباره
        من دوبار لازمه برگردم اینجا
        اتفاقا یه خرده هم تایپ کردم ولی خواب اومد سراغم . حالا فعلا بخوابم و عمری بود فردا ایشالا
        برد پرگل تیم ملی فوتبال برابر عراق هم جای خوشحالی داشت
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۵۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۲
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۱۵
        درود های فراوان جناب هادی محمدی استاد وادیب فاضل وفرزانه
        بسیار شیوا ودلنشین ومتفاوت
        قلمتان ماندگار
        مسرور ومستدام‌
        در پناه حق
        🌷🌷🌷
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۵۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۵۷
        درود ها بر جناب معینی

        قدم رنجه فرمودید

        در پناه حق زنده باشید

        🙏🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۳
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۰۲
        سلام
        رضا رضوی تخلص (دود)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۳
        سلام و درود جناب محمدی عزیز
        چهار پاره زیبایی سرشار از واژه های تازه و عبارات زیبا
        یک نفر آمد و تورا بلعید
        مُهره های دلت کجا شُل کرد؟
        شاد باشید و سلامت
        خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۶
        درود بر شما جناب رضوی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۰۳
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۵
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۰۸
        پنجشیر را دریابید با اسلحه ی قلم خندانک
        ابوالفضل زندیه شاهین
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۲۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۶
        درود بر شما جناب رضا پور

        چشم حتما اطاعت امر
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۳۷
        درود خدمت هادی محمدی عزیز

        شعری بغایت زیبا و چند لایه با محتوایی پر مغز

        باید اقرار کنم که بعد از چند بار خواندن و درک مفهوم شعر، با هربندش مست شدم و پرواز کردم

        در خصوص نظرات برخی از دوستان که این شعر را شعر نمیدانند
        باید عرض کنم که بله دقیقا درست میفرمایید
        این شعر نیست بلکه این فراتر از شعر است که هنوز اسمی برایش انتخاب نشده
        باید بارها و بارها به شاعرش تبریک گفت گفت و گفت

        عالی بود هادی عزیزم
        ممنونم بابت اینکه این اثر زیبا رو باهمون به اشتراک گذاشتی
        و ممنون از جناب سلیمی بابت نقد ریز بینانه و موثر شون

        واقعا خسته نباشی دوست من
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۹
        سلام و درود خدمت رفیق عزیزم جناب زندیه

        لطف شما همیشه مرا شرمنده کرده میبالم به خودم از داشتن

        دوستانی مثل شما

        در پناه حق زنده باشید


        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۲۰
        یک شبی شعردر جنون آمد
        با خودش مُهره ازبدن برداشت
        تا که او را فروکشم در خود
        مُردِه ای ، از تنم کفن برداشت

        بعدِ نُشخوارِ سارقانِ غزل
        روی کاغذ عَروض زاییدم
        بس که زخم  از مَرامشان خوردم
        خون به لولایِ قلب پاشیدم
        اسدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۲۶
        با عرض سلام و ادب

        گرچه قبلا در سایت دیگری افتخار خواندن شعرتان را به واقع داشته ام چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ روز بودن و همانطور که قبلا هم در همانجا عرض کرده ام به لحاظ محتوایی هم گویای نقد های اجتماعی به جا و درخور است سروده ای است که شاعر آن برایش وقت گذاشته تامل کرده و به واقع یک اثر است .بنده تا به حال دو اثر از شما خوانده ام و جنابعالی را به قولی شعر بلد می دانم البته با توجه به تجربه و دانش اندکی که از شعر
        دارم در یک روز در همان سایت متوجه شدم که تنها شعر موجود است امید آنکه جوانان فرهیخته و شایسته ای چون جنابعالی در عرصه فرهنگ و هنر شعر بدرخشند ضمن اینکه واکاوی دوستان هم نشان از کیفیت بالای شعر شما دارد مزد شما شاعران فهیم اصلاحات متاثر از همانا زکات علم و نشر حقایق موجود و اطلاع رسانی است موفق باشید و خدا نگه دار تان خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۳۳
        درود بر شما جناب اسدی بزرگوار

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        در پناه حق زنده باشید

        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۷
        سلام و درود . بسیار عالی . لذت بردم از خوانش این شعر شکوهمند و معناگریز و معناساز . تصویرها زنده ؛ پیام ها تو بر تو و افق های معنای فراخ و دور یاب و دیریاب
        درود شاعر بزرگوار و ارجمند
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۳۲
        سلام و درود ادیب گرامی جناب آزاد بخت عزیز

        قدم رنجه فرمودید

        خوش آمدید

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🙏
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۲۳
        درود بر شما ادیب بزرگوار
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابراهیم آروین
        چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۱۸
        درود بر جناب محمدی بزرگوار

        زیبا ست و شیوا
        احسنت
        زنده باشید خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۱۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۲۰
        درود بر شما جناب آروین

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        🌷🙏🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        مینا فتحی (آفاق)
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۲۲
        پُشتِ ته مانده های نِفرینت
        بی اَمان رویِ آب می‌خندم

        عاااالی خندانک خندانک

        پایدار باشید جناب محمدی ارجمند
        🌹🌿🌹🌿🌹🌿
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۴۵
        درود بر شما بانو آفاق

        عالی نگاهید

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🙏🌹🌹🌹🌷🌷
        ارسال پاسخ
        مجید آبسالان
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۳۱
        درود بر شما ادیب فرهیخته

        خوندم و بسیار لذت بردم

        قلم زرینتون همیشه رقصان

        خندانک خندانک
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۴۶
        درود بر شما جناب آبسالان

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🙏🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        آرمین پرهیزکار
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۰۲:۰۸
        درود بر شما جناب محمدی گرانقدر

        از مباحثه و نقدهایی که در صفحه ی ارزشمندتان شکل گرفت بسیار آموختم و خواهم آموخت

        شادکام و برقرار باشید

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۳۳
        سلام هادی جان خوش صدا خندانک

        روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم

        همین ی بند برای من کافیه
        بقیه اش برا بقیه
        زنده باشی عزیز دل
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۵۷
        سلام رفیق عزیزم داداش شاعر تمام من

        دوستی تو هم برای من غنیمتی است

        منتظرت بودم

        مراقب قلب پاک و بی ریات باش
        ❤️❤️❤️🙏🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۴۶
        فدای محبتت هادی جانان خندانک
        حسن  مصطفایی دهنوی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۴۴
        سلام و درود
        زیبا است
        سربلند و پاینده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۰۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ۱۶:۵۳
        سلام وارادت
        درود بر شما
        🌺🌸
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۴۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۵۸
        درود بر شما بانو خدا بنده

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🌷🙏🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۱۹
        باسلام
        وعرض ادب خندانک خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۰۹:۴۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۵۸
        سلام جناب ناظمی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🌷🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
        درود جناب محمدی
        شعرتان را دوست داشتم
        جالب بود بخصوص با نقد دوستان لاتوهای آن را هم بیشتر درک کردم.
        در مجموع دلنشین بود
        🌺🍃🍃🌺🍃🌺🍃 خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۵۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۵۹
        درود بر شما بانو مهتدی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🌷🙏🙏
        ارسال پاسخ
        زینب پیرزاده
        يکشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۳۶
        سلام و درود جناب محمدی بزرگوار
        چه شعر زیبا و بااحساسی
        به دل نشست👌👌👌👌🌷🌷🌷🌷
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۱۴
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۱۵
        درود بر شما بانو پیرزاده

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        🙏🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        سلام و درود سرکار خانم پیرزاده

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        جمعه ۲۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۳:۴۳
        درود بر جناب استادمحمدی گرامی🌹

        " روی کاغذ، فَقیه و علاّمه
        از خداوند های عِرفانیم
        وقت تقسیم های خود باخود
        ما کِشی ، در مدار تُنبانیم"

        بسیار عالی بود .خیلی خاص و به قول بانو عجم نازنین ، متفاوت.
        البته اقرار میکنم من ازهمه ی شعرهای متفاوت هم لذت نمیبرم، آنجایی که انگار شاعر کلمات زیبا و سنگین و پیچیده را برگزیده و جمع کرده و ازدرون کیسه به ظرف شعرش میریزد . مخاطب بیچاره هرچه تلاش میکند از ترکیب آنها چیزی دریابد ، نمی شود که نمی شود.
        شعرهای شما علاوه بر اینکه درموضوع و ترکیب و شیوه ی بیان ، بدیع و متفاوت هستند ، ولی خوشبختانه کاملا" قابل درک و دلنشین ازآب درمی آیند.
        قلم ارزندتون سبز و ستبر.
        🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۶
        درود های بی کران مرا پذیرا باشید بانو فروغ

        کاش کج فهمان خوارج صفت که شعر ما مبهم میدانند هم

        مثل شما فهیم بودند.

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۲۵
        سلام استاد گرامی
        مانند همه ی آثار شما ارزشمند و فاخر بود
        درود بیکران بر شما و دیگر اساتیدی که با نقد ها و تحلیل هایشان آموزنده علم و ادب اند .
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۳۱
        درود بر محمد جواد عزیزم

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام
        ارسال پاسخ
        مسیح علیپور
        جمعه ۲ مهر ۱۴۰۰ ۱۱:۳۵
        تشکر ❤❤
        سیاوش آزاد
        شنبه ۳ مهر ۱۴۰۰ ۰۴:۰۷
        سلام محضر جناب محمدی چگونه میتوان از حضوررسوباتی که در ناخودآگاه خزیده است و مطلوبمان نیست در شعر ممانعت به عمل آورد و سوال بعد ساختار وجودی زبان شاعر چقدر قابلیت تغییر دارد سوال سه شعری که تغذیه کننده آینده باشد چگونه قابل دستیابیست مثل مولانا که هنوز حرف ها دارد و اگر نگاه ما اکنونی و مخاطب محوری آنهم عام درین عصر باشد به آن ورای زمان بودن میتوانیم نائل آییم
        محمد علی نیک روش
        چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰ ۰۴:۳۹
        عرض سلام و احترام جناب محمدی
        زنده باشید دوست اهل قلم.
        بابت حضور و نقدتان در صفحه ی بنده(جنون قلم)
        ممنون و قدردان
        و بابت تاخیر در پاسخگویی و حضور متقابل در صفحه تان
        عذرخواهی میکنم.
        خوشحالم که به جمع دوستان نیک اندیشم اضافه شدید.
        چهارپاره تان را ازنظر گذزاندم. نه به دیده انتقاد که صرفا جهت لذت بردن از قلمتان.
        برقرار باشید دوست من
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰ ۲۰:۵۸
        درود بر دوست و رفیق ادیبم جناب نیک روش

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        خوشحالم کردید از حضورتان

        ایام عزت مستدام

        🙏🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        دانیال فریادی
        يکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰ ۱۴:۱۲
        سلام بر استاد محمدی زنده باشید و شاد


        خندانک خندانک خندانک به شعر جدید من سر بزنید و خوشحال میشم نقدش کتید خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
        درود بر شما جناب فریادی

        حتما سر خواهم زد

        قلمتان نویسا
        ارسال پاسخ
        مهدی داودی مفرد
        سه شنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۰ ۰۷:۰۸
        درود
        بسیار زیبا
        قلمتان مانا
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۷
        درود بر شما جناب داودی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ارسال پاسخ
        مهدی داودی مفرد
        سه شنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۰ ۰۷:۰۸
        درود
        بسیار زیبا
        قلمتان مانا
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۷
        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        ارسال پاسخ
        سمیرا عاشوری
        دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ۱۹:۳۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض درود
        بسیاربسیار عااالی
        ارزوی موفقیت و شادی مداوم برای شما استاد عزیز
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ۱۸:۵۷
        با درود

        ما هنوزم، هنوز نامَردیم
        بجای هنوز دوم میتوان کلمه همان را بکار برد درواقع اینگون نوشت
        ما هنوز هم همان نامردیم

        پاینده باشید خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ۲۱:۳۷
        عزیز دل اولا خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        در ثانی قاعده ای داریم در ادبیات چه عرب چه فارسی چه انگلیسی و غیره به اسم قاعده ی تاکید

        نمونه آن در قرآن فراوان است

        إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا

        هنوز دوم من هم تاکید است و هیچ ایرادی بر شعر وارد نمیکند و حشو نیست

        ولی اگر فرمایش شما را در شعر انجام دهم از وزن خارج میشود
        وزن شعر من فاعلاتن مفاعلن فع لن هست
        اگر دقت فرمایید

        ایام عزت مستدام



        ارسال پاسخ
        سیدحسن خزایی
        جمعه ۳۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۵۵
        سلام هادی جان خیلی زیبا تلخ رادیکال یاد سروده‌های مهدی موسوی و فاطمه اختصاری افتادم
        هرچه گفتی گل گفتی بیت آخرم که دیگه😂😂😂
        حالا واژه گشنه فقط محاوره بود که به کلیّت شعرت میاد و یه جور نداری رو میرسونه. دمت گرم لایک و اینا خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۰۶:۱۵
        سلام آقای هادی محمدی عزیز و شاعر توانا. خوشحالم که پس از غریب نوازی شما به این صفحه اختصاصی شما وارد شدم. علاوه بر متن و مضمون و حواشی شعر زیبایتان حضور بزرگوارانی از همه جهات در این صفحه برایم بی اندازه جالب بود و در موارد بسیاری آموزنده. به شما و همه کسانی که در میز مقابل شما به مباحثه پرداختند تبریک عرض می کنم. من نمی دانستم که در یک گوشه این درگاه چنین مباحثات شور انگیزی برپاست.
        مخصوصا وقتی که در ریز مطالب اندکی دقت کردم فهمیدم که من چرا یک هفته قبل از روی نادانی در املای دو کلمه مرهم و مرحم واماندم و شما مرا به اشتباهم متوجه ساختید. از شما متشکرم.
        قبلا هم عرض کردم که لحن و طنین شعر شما و تسلط شما به سرودن مثال زدنی و قابل تحسین است و اگر جایی فن و صناعت شما مورد انتقاد از طرف سایر استادان باشد غمی نیست و ابقاء یا رفع این مسائل برای استادانی مثل شما چندان سخت نیست.
        کار زمانی خطیر می شود که ایرادات به محتوا و پیام ها می لغزد و از پتانسیل خارج از این درگاه متأثر می شود و آنگاه مشترکات و علت وجودی شاعران و هنرمندان بزرگی را در همین مکان با ارزش زیر سئوال می برد. سئوال اصلی اینست که علت حضور سرمایه های هنری این مرز و بوم که از روی اختیار صورت گرفته در اینجا چیست؟ یکبار دیگر هم بنده این سئوال را در جای دیگری پرسیدم نخی که این دانه های تسبیه را به هم پیوسته است چیست؟ یکی است یا بیشتر؟ یا هر دو؟ اینجا کارگاه است؟ محل عرضه و تقدیم سروده ها و آثار به بهترین مخاطب هاست یا اصرار و ابرام من همینم که هستم ها؟
        فلسفه جثه ای بسیار عظیم دارد که شعر را می تواند تحت تأثیر قرار بدهد اما خود در پوسته شعر نمی گنجدو اگر بخواهیم به زور این کار را بکنیم بسیاری از اندام ها و اعضای آن را مجبوریم که بیرون در رها کنیم و نظر به کلیت قوانین عالمگیری که فلسفه با آنها سر وکار دارد قطعا دچار اشتباه و قضاوت ها و نتیجه گیری های ناقصی خواهیم شد.
        شما با این استعداد و توانایی که دارید به هر سبکی که دست بزنید نمونه خواهید شد. من باید آثار سایر بزرگواران را نیز مطالعه کنم و یاد بگیرم قطعا آن ها نیز اینچنین هستند. پس صحبت سر سبک و انواع و مکاتب هنری گوناگون نیست که اتفاقا همان بهتر که باشند. وگرنه مثل طبیعت اگر یکی باشد و یکی منقرض بشود حیات روی زمین به مخاطره خواهد افتاد و از زایش نو ها ( صرف نظر از ارزش گذاری آنها ) همانطور که یکی از دوستان گفتند نمی شود جلوگیری کرد. این تنوع هم اجباری است و هم باید آن ها را پذیرفت تا به آزادی و اختیار رسید. که در تعریف آزادی گفته اند و از مقولات فلسفی است که آزادی یعنی آگاهی به ضرورت ها و کنار آمدن با آن.
        شما که دوستدار هگل هستید و اورا سمبل دیالکتیک می دانید که البته از گذشتگان خودش و شاید مثل سقراط و حتی مولوی به تعبیری به ارث برده باشد باید به این تضادی که بیرون از صفحه دفتر شما و دیگر دوستان اتفاق می افتد توجه کنید و آن را به عنوان یک واقعیت بپذیرید و از شاخ و شانه . . . بپرهیزید.
        مانای بزرگوار آمد و با اقتدار دو بیت اول شعر شما را با تسلط و استادی تفسیر کرد و من تا حدودی قانع شدم و شما نیز تأیید کردید اما فی الواقع ما به چه نتیجه ای رسیدیم. تضاد خواب و بیداری . که در اصل این یک تضاد نیست در حقیقت . تضاد در طبیعت و جامعه پدیده ای بنیانی و ساختاریست هر اختلاف و تقابلی تضاد محسوب نمی شود. مرگ هم سنتز آن ها نیست. تازه گیریم که باشند این مخاطبینی که حاضر بودند داشتند با زبانی مظلومانه اعلام می کردند که چیزی بگویید که ما بفهمیم. نه به عمق و رازهای نهانی آن ها پی ببریم بلکه همان معنی نخست آن را در یابیم چه جوابی شنیدند. البته من اول هم گفتم زبان شعر شما غیور و صریح و در یافتنی است بنده به تمایلاتی نظر دارم که سخنانی با چگالی ناچیز را در لایه هایی از معما و ابهام می پوشانند که چه ؟ به این در خواست مخاطب ( بخوان عامه مردم تحصیلکرده ) هر مکتب و سبک و نوعی بسته به پاسخی که می دهد عیار سنجی می شود.
        جسارت بنده را نادیده بگیرید فقط می خواستم عرض کنم که من هم از بس که همه شما عزیزان و کارهای شما را دوست دارم که دلم می خواهد که بفهمم که چه می خوانم . گور پدر مدرنیسم و پست مدرنیسم که همه آن ها به یک اندازه از آبشخوری تغذیه می کنند که ته اش از حوزه هنر خارج می شود. اگر قرار باشد که اینهمه زحمت بکشیم تا ببینیم که چه می خوانیم همان بهتر که برویم ریاضی و آنالیز و جبر بخوانیم که لااقل نتیجه ای عاید بشود. بنده البته چنین جسارتی را شاید از روی نادانی در مورد خیلی از آثار بزرگی که نو پرداز هستند دارم. و خیلی از ما هم کتابهایشان را در قفسه هایمان داریم اما از بس راز آلودند که میل خواندن آن ها را نداریم. . . .
        پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۲۰
        با درود و احترام خندانک

        بسیار زیبا و دلنشین نگاشتید
        قلمتان مانا

        خندانک خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        سلام و درود سر کار خانم رحمانی

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        ایام عزت مستدام
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۲۸
        این قلم را عشق میراند به کاغذ
        قلمتان جاودانه حضرتِ استاد🌸🌸🌸🌸🌼🌼🌼
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
        درود بر شما خانم جاوید

        خوش آمدید و قدم رنجه فرمودید

        خندانک خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4