شرح حال شعر ناب
*****************
اندرون شعر ناب، شاعران بسیارند
همچو مروارید عشق، عارفان در کارند
در وجود شعر ناب، عِطری از شعر و نجوم
شاعرانی بس زیاد، گِرد هم آرَند هجوم
عده ای از شعر خود، عاشقی تفسیر کنند
حال احساس دل خویشتن تعبیر کنند
بهترین استاد ناب، در حضور شعر ناب
هر چه می خواهیم ز شعر، می دهد ما را جواب
عاشقان در شعر ناب، شاعران در باورند
قلبی چون دریای ناب، در وجود پهناورند
شاعرانی همچو گل، احمدی فکری شدند
خوش بیان و خوش به حال، خوش تر از ذکری شدند
چون حدیث ناب شعر، در قلم ناب است و ناب
نیست هرگز شعر ناب، در تکاپوهای خواب
شعر ناب دیدار ز شعر، دل سُرودند عاشقان
بیشتر از این تعداد، در ورودند عارفان
این حقیر هم لایقِ، این جماعت گشته ام
گر چه لایق نیستم، چون حمایت گشته ام
هر کدام در هر کجا، دل دهند تحویل ناب
چون که این اندیشه ها، گشته هر تعبیر خواب
عذرخواهی می کنم ای شاعران ای عارفان
من که لایق نیستم، زین حقوق ما را امان
می فرستم صد درود بر استادان ناب
از درون ما را خجل، کرده اند دادند جواب
حاج فکری جان سلام، چون تو استاد من غلام
گر چه نیستی در وطن، می فرستم صد سلام
شاعران صدها درود، می فرستم بهرتان
شاخه ای از گل سرخ، می نَهَم در شعرتان
ای حجازی شاخه ی گل برایم داده ای
حق بود از جانب او، به قلبمان افتاده ای
خواهرم هروی سلام، شهر زیبایت قشنگ
بس سرودی شعر ها، نو به نو یا رنگ به رنگ
بر منوچهری درود، می دهم با صد سرود
ای که در یک لحظه ای، گشته ای در من ورود
سید والا مقام، تو بزرگی والسّلام
می فرستم صد درود، همره صد ها سلام
اححدی شعرت قشنگ، بی کنایه بی درنگ
آورم قلب تو را، عاقبت روزی به چنگ
جان من پیمان، عجب طنز زیبا گفته ای
با چنین شعر قشنگ، در قلب ما افتاده ای
شاعران شعر ناب، یک به یک دارم سلام
نامتان در قلب ماست، باقر شما را چون غلام
این حقیر آشفته است، وصف دل را گفته است
شعر زیبای شما، دید و شب ناخفته است
آرزو دارم که من، دیده باشم هر کدام
می فرستم راه دور، شاعران را صد سلام
شاعران شعر ناب، من فدای مهرِتان
چاکرم تعظیم کنم، من برای شعرتان
هر کدام قلبی پر از، مهربانی سر بلند
شعرتان چون گل بُود، شاعران هم بلبلند
باقر این جا شعر خود، وصل کن پایان مکن
درود دیگر باز هم، با شعر مهمان بکن
شرح حال خودم
**************
دلم تنگ است و بیمارم عزیزان
خلوص نیت است، گفتم ز اشعارم عزیزان
گهی دیوانه می گردم گهی غم
چرا چون بی خبر هستم من از یارم عزیزان
دلم خون است، بسی کردند خرابم
بساط غم به سر دارم عزیزان
بسی ترس از غمِ یک روز بمیرم
چه وقتی بِه شود کارم عزیزان
عزیزان نالم از این زندگانی
که غم پر کرده افکارم عزیزان
از آن دسته که حالم را گرفتند
بسی ناگفته حرف دارم عزیزان
تا آن جایی که یادم آید امشب
دلی نشکسته اشعارم عزیزان
نکردم مردم آزاری ولی من
هزاران درد دل دارم عزیزان
عزیزان وصف حالم هست که گفتم
چگونه گویم از زارم عزیزان
بدان جایی که بود اندر توانم
چو دستی ناتوان دارم عزیزان
عزیزان هر شب این شد حس و حالم
ز دوستان غم گسارم ای عزیزان
همه شب ها خدا در خلوتم هست
فقط با او امیدوارم عزیزان
عزیزان دیدم هر شب نور او را
ز نورش هم پدیدارم عزیزان