الهی من تو را بینم
به سویت آمدم یا رب، که شاید قاصدت بینم
ببستم دل به مولایم، که آخر کاشفت بینم
به نامت دل چو مستی کرد، به دنیا آخرین احراز
هزاران بیت غزل گفتم، که شاید شاعرت بینم
الهی منتظر ماندم، ببینم راه نصرت را
به عمری مانده ام گوشه، که شاید ناصرت بینم
الهی گر چه من دورم، ندیدم چون که من کورم
چه وقتی می رسد یا رب، که من هم حاضرت بینم
الهی مشت من وا کن، نباشد جز به یک تکبیر
که پایان می رسد عمرم، که من هم آخرت بینم
بنازم قدرتت یا رب، نشانم می دهی آخر
چرا چون من دماوندم، وصال قادرت بینم
الهی طالع مستم، هزاران سِر دهی دستم
چرا چون من همی مغرور، خدایا فاخرت بینم
الهی هر چقدر گفتم، نشاید از تو یک مثقال
از این بهتر بگویم باز، اگر در ظاهرت بینم
الهی مستمندم کن، نیازم بر تعالایت
که آیا می شود روزی، خدایا چاکرت بینم
الهی درس من دل بود، هزاران دل تو آموختی
امام زنده نامم را، اگر در منظرت بینم
مگو باقر کزین بیشتر، که شاید دردسر باشد
بگو شکرت که ای ساقی، همین بس ناظرت بینم