سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        با اميدي غالبا سرشار

        شعری از

        امين آزادبخت

        از دفتر يلدا نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۱ شماره ثبت ۱۰۱۷۱۳
          بازدید : ۶۷۲   |    نظرات : ۳۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امين آزادبخت

         
         
        با اميدي غالبا سرشار،
        هيچ كس هم نمي دانست!
        كه در اين شبِ تاريك،
        در اين ظلمتِ تنها و تنها در خمِ كوچه
        كجا خواهد قدم در راه بگذارد؟
        كجا مي رفت؟
        كس چه مي دانست،
        بس كه ره تاريك بود!
        تفاوتهايِ نابينا ميانِ جمع بينايان!
        چه راهي داشت آنجا؟
         
        عقيل اما مسمم بود
        با اميدي غالبا سرشار،
        شاد بود و بي باك!
        قدم پشتِ قدم دلشاد بر مي داشت...
        گهي آواز و گه افسانه مي بافت!
        نه ديگر يك غمي بينم كه رو به سوي من هرگز!
        نه ديگر وامِ من دارِ كسي باشد،
        نه هولِ من بسي هرگز!
        نه مقروضم ،دگر شادم...
         
        وآنچه مي پنداشت اين بود و گه
        سفره هر شب پر از نان است
        و جيبم ديگر از دينار،سرشار...
        همين كوفه فقيري را گر چنان باشد،
        دهم او را به ديناري!
        به ناني يا به قوتي،گر بدانم او
        همانندِ منِ مسكين،
        گرسنه سر به بالينش ببوده دوشِ او حتما!
        بس شكم گر سير باشد،
        چشم ديگر چيست؟
        دم از كوري زند يا كه بينايي!
         
        بي سرانجامم نخواهد بود اين
        اشك پشتِ اشك مي ريخت شوق
        تهيدست كس نپندارد مرا بي شك!
        اهل بيتم،همانهايِ هميشه با منِ مسكين
        مرا مهمانِ لبخندي كنند از خود
         
        بدين سان شاد و خندان
        بارِ خود را بست و آمد بر درِ بيتِ اميرِ مومنان آن شب!
        اميرم ، اي پناهم
        برادر جانِ من حيدر!
        عقيلت آمده اكنون تو در بگشا
        همان مسكينِ تو هرشب
        سپاسِ تو خدايا كه علي را بس امير كوفه گرداندي
         
        نگاهش خيره سوي در،
        نگفتي يا علي اين كيست پشتِ در؟!!!
        عقيلم خسته اما،
        سوي درگاهِ تو راهم آمده امشب!
        مرا راه و پناهي ده،
        نماندستم نپيمايم نمايان راهِ پرنوري،اگر هايل نباشد،بين ما وُ رزق ما وُ اين همه فقري كه من دارم...
        بيا اكنون پر از شوقم
         
        علي آمد به استقبالِ او آگه،
        بگفتش يا عقيلم اي برادر!
        بسي اقبالِ من روشن از اين ديدارِ من با تو،
        نشانيها كه دادي بس شنيدم...
        بيا داخل بيا زين سو كه سفره را مرا اينگونه پيغامي بداده بوده پيش از تو!
         
        به پشتِ پرده ره پيموده زهرا دختِ پيغمبر
        بسي نامحرمي باشد
         
        مرا محتاجِ نانم نيست،
        پناهم ده مرا حيدر به آن چيزي كه محتاجم!!!
        مرا اكنون هزاران صد به ديناري بدهكارم!!!
         
        نه جانم اي عقيلم اي برادر،
        پناه آورده اي سويم...
        ببينم پاي تا سر بدهكاري،
        و محتاجي به ديناري!
        نشانيها كه دادي سر به سر ظلم است
        تو مي خواهي كه من دستي به جيبِ خلق بي اندازم؟
        همان خلقِ همه مسلم،
        همانها كه امانت داده اند دينارهاشان
        و آنهايِ دگر ديگر...
        تو خواهي كه مرا اهريمني خوانند؟
        و مشتهاشان فروكوبند،درخت دوستي را براندازنند؟
         
        و يا روحِ اهورا پاك ايزد
        خروش آيد به جوش آيد؟
        و چون رخساره را بينيم،
        جهاني پس زِ اين دنيا
        سرخ و خشم آلود چون كه كس نديده باشدش هرگز بدين سرخي؟
        نه جانم اين ناجوانمرديست...
        نه جانم اين زِ بيت ما و اهلِ ما همه دور است
         
        عقيلم اي برادر
        تو را اين كيسه ات بخشم
        كه سهمِ من زِ بيت المال همين باشد
         
        اگر تقدير من اينست
        تو را نوميد رانم
        پس از آن ايزدِ منان
        تواند بود خشنود
        اهورا خود همي داند
        كه جز اينم نه ام كاريست
        نه ام راهي ، نه ام فكري
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۹
        درود بزرگوار
        دلنوشته زیبا و طولانی است
        آهنگ خوش نیمایی ندارد خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۲۲
        سلام استادِ مهدِ تمدنِ ايران زمينم

        حضورت

        باغم را

        آراست.

        با تقديمِ احترامها خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۵۹
        درود بر شما🌺
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۲۷
        سلام مردِ خوبِ سايت

        سپاسمندم

        براي حضورت

        تقديم به شما گلي از باغ خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۵۲
        درود بزرگوار


        سپاس از اشتراک احساس زلالتان

        خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۹
        سلام بر خاتون سرزمين پارس،الهه ي احساس

        سپاسمندم

        حضورتان

        باغ را

        تراوت بخشيد

        سبزه را

        شبنم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۴۶
        سلام و درود بر شما بزرگوار
        زیباست
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۱
        سلام مرد خوبِ سرزمينِ پارس

        براي حضورت

        ايضا گلهايت

        بر مي خيزم

        سپاسمندم
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۲
        برادر عزیز و ادیبم
        بسیار زیبا به تصویر کشیدی ماجرای عقیل را
        عالی بود
        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۴۰
        سلام نازنينِ غربي اَم

        چقدر آمدنت

        برايِ باغم

        بويِ بهار مي دهد

        گل را

        شكوفه

        سپاسمندم مسعودِ عزيز خندانک
        ارسال پاسخ
        خدیجه وفایی راد ( غریبه)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۴
        درود بر شما
        زیبا قلم زدید خندانک
        در زیر سایه‌ی لطف آقا امیرالمومنین مانا باشید خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۴۳
        سلام پوران دختم

        ابر

        با ديدنت

        بر باغ مي بارد

        سبزي اَش را

        شبنم

        سپاسمندم خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۲۱
        درود بر شما ادیب بزرگوار خندانک خندانک
        شاعرانگی هاتون مستدام باشه خندانک خندانک
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۲
        سلام ماه رويِ سرزمينم

        سپاسمندم

        براي حضورت

        نيز دعايِ خيرت خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۹
        سلام و درود خندانک
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۳
        سلام مردِ نيك انديش
        شاعرِ موجِ نو

        باغ
        از حضورت
        شاداب شد
        سپاسمندم
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۸
        درود بر شما بزرگوارادیب وشاعر گرامی
        موفق باشید ونویسا قلم شما خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود آزادبخت
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۴
        سلام مهرورزِ نيك روي

        باغ

        نيز باغدار

        با بودنت

        شاد مي شود

        درختان

        سرسبز خندانک
        ارسال پاسخ
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۴۸
        سلام و بس سلام بر شاعر سترگ نو اندیش و بر واژگان و وارستگی کلام و پیام معنوی شعر افلاکی و عدالت اندیشتان : برادر شاعر و ادیب بزرگوارم جناب آقای آزادبخت عزیز ؛ حقیقتا به وجد آمدم از این شعر و شعور و مسئولیت قلم و زلالی اندیشه و زیبایی احساس . عقیل نه از سر فرصت طلبی که برادرش خلیفه است ؛ بلکه از روی نیاز به درگاه راست باز و پاکباز همه دوران ها علی آمد ؛ اما عدالت خویشاوند نمی شناسد و پیشتر به احسانش نواخته بود ؛ اما تاریخ می خواست جوانمرد بیدار جامعه به آیندگان و نسل های تاریخ درسی بیاموزد که به زیبایی در شعر بلند جنابتان به خوبی و زیبایی تمام تصویر و تنسیق شده است . لحن شعر و طنین و طرب آن به شعرهای ناب اخوان ثالث پهلو می زند ؛ حماسه در حماسه است و چه حماسه ای زیباتر از علی و عدالتش
        به حق عدالت و به حق علی قلمتان ماندگار و شعر و اندیشه و ایمانتان برقرار و استوار باد . از اینکه تشنگان بادیه را به زلالی دریافته ای قدرشناس قلب بزرگتان و شعر والایتان هستم . محفوظ بمانید در سایه اسم اعظم الهی
        یاعلی مدد
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۰۹
        سلام استادم

        چه سفره اي رنگين تر،زلالتر،
        چه باغي مفتخرتر از اين باغ
        و چه سعادتي بالاتر از اين
        كه چون تويي،
        كه مي دانم انديشه ي زلالت در پسِ واژگانت را، چنان استادانه، يكي يكي به خدمتِ اثري در مي آوري كه سراسر تصويرِ زلالي مي شود انگار نه انگار سالها وُ قرنها وُ هزاره هاي پيش از اين،به وقوع پيوسته است.
        در اين صفحه قدم نهاده است
        چون تويي
        كه واژگان در شعرت قد مي كشند
        رقاصِ قرن جديد مي شوند و مخاطب را انگشت به دهان وا ميدارند
        چون تويي
        كه اشعارت بي نظير است
        در اين صفحه قدم نهاده است
        آري
        چون تويي كه خود بي نظيري استاد

        براستي كه درست تشخيص دادي استادم
        عدالت خويشاوند نمي شناسد
        تاريخ مي خواست جوانمرد بيدار جامعه به آيندگان و نسلهاي تاريخ درس بياموزد

        و براستي كه اخوان را در قلبم داشته ام و دارم
        ايشانِ ايشان
        چون شما
        بزرگند
        و به حق كه هر دو استادانِ هنرمندانه ي منيد
        و براستي چون ايشان
        من هم مي خواهم حماسه را در شعر زنده نگه دارم

        برايِ واژه واژه تان ،قلبم در مي گشايد و چون تشنه اي كه مدتهاست رنگ سراب را حتي نديده است سيراب مي شود و تسكين مي يابد

        با اخلاص وجودي
        سپاسمندم استادم
        ارسال پاسخ
        رضا حمیدی راد(احسان)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۵۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۲۶
        سلام بر تو مردِ نيك انديش

        گلهايت

        باغم را

        آراست
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۰۴
        درود جناب آزاد بخت خندانک خندانک خندانک
        زیبا سروده اید :خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۲۸
        سلام مردِ غريب و نيك خوي

        سپاسمندم

        كه به باغ

        با سرور آمدي
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۵۴
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعروادیب بزرگوار
        دوصدآفرین بردلنوشته هایتان
        به رقص وبه نظم قلم هایتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۰
        سلام استادِ جنوبي ام

        بداهه اَت

        باغ را

        آباد كرد

        زيبا بود

        سپاسمندم
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۱۱
        سلام و درود رفیق
        خوشحالم که در این بزم شما را می بینم و از اشعار شما می خوانم و اگر مشغله های دنیایی نبود قطعا زودتر می آمدم
        دلتان سرشار عشق خندانک
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۴
        سلام رفيق

        تو باد نسيمِ شمالي

        كه هر وقت شروع به وزيدن مي گيرد

        برف را

        برفِ زمستان را

        از باغِ

        آب مي كند

        باغ

        جاني تازه مي گيرد

        برايم حضورت غنيمت است
        مهدي جانان خندانک
        ارسال پاسخ
        عنایت یزدانی (فرخ)
        چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰ ۰۲:۳۵
        درود بر شما
        بهره جستم ،سروده ی نعز و زیبا
        امين آزادبخت
        امين آزادبخت
        چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۴۵
        سلام بر فرخ دلها حضورت را پاس می دارم نیکمندم. با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3