جیغ سکوت بر سر من می کشد هوار
از دست من تمام تنم می کند فرار
این جای خالیِ تو و درد نبودنت
دارد گلوی خشک مرا می دهد فشار....
از قلب منقلب شده ام می رسد خبر
سنگین شده تحمل این سوگ ناگوار
تصویر رفتنت زده نقشی به چشم که
تا پلک می زند همه جا می شود نگار.....
با سرنوشتِ زرد گل حسن یوسفت
من هم نشسته ام به تماشای حال زار
آئینه در غبار غمت کور می شود
خود را بدون عکس تو کرده ست استتار
بی حوصله ست ،پنجره هم از نبودنت
دیگر به من نمی دهد آماری از بهار
ترکیده باز بغض منو دفتر و قلم
احساس غم نداری از این موج انفجار؟....
روزم دوباره تشنه ی دیدار روی توست
شب در سراب دلخوشی ات مانده بی قرار
این خانه نه ، که نبض همه شهر مرده است
افتاده ام چه بی تو غریبانه در حصار
بیخود بدون وسعت آغوش گرم تو
ادراک عاشقانه ی من دارد انتظار .....
با سوگ ناگوار و هوار و حصار و زار
دارم امید تا که ببینم نگاه یار .....
#ایمان_اسماعیلی_راجی
نقد و نظرات اساتید و دوستان اهل قلم بر دیده هایم🌹
بسیار زیبا و دلنشین بود
غمگین اما امید بخش
موفق باشید