دوشنبه ۳ دی
آنطرفِ میزِ خالی
ارسال شده توسط نوید خوشنام در تاریخ : چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۷ | نظرات : ۰
|
|
آمد. آن طرفِ میز نشست. سَرش پایین بود. داشت انتخاب میکرد که چه سفارش بدهد. مَرد همزمان که غرق بود توی قهوهی چشمهاش، نم نم داشت مینوشت.
زیرِ میز پاهاش را به پشتِ پای مرد نوازش داد گفت: "داری چی مینویسی؟" سر همانپایین گفت: "نامه. یادداشت." دخترک قهوهٔ چشمهاش، اخـم شد. گفت: "برای کدام معشوقه ت؟ هـا؟" گفت: "این هم سوال است؟ خب برای تو دیگر خانم." چشمهای درشتش گرد شدند. گفت: "دیوانه ای؟ من که اینجام آخر خلِ من!" نگاش کرد گفت: "دیوانه و خل خودتی. کور که نیستم." گفت: "خب پس چه؟" گفت: "مینویسم برای وقتی که رفتی، نبودی." زلخند شد به روش؛ لبخندش را فرستاد گوشه ی آن لـب های برجسته (که حالا دیگر با اسانس قهوه و رنگ سرخ یک سلاحِ کشتارِ جمعیِ کامل بود) و لبخندش نیشخند شد. سَرِ مرد این پایین بود و صدای او آن بالا. گفت: "حالا را خراب میکنی فردا را آباد؟" گفت: "نه بخدا. نه به والله. نه. فقط خواستم..." داد و هَوار و روی سرش آوار شد گفت: "فقط چی؟" همه ی کافه سکوت بود. مرد کاغذ را بالا گرفت. روبروی کسی که نبود. نشانش داد؛ نشانِ کسی که نبود. روی کاغذِ نمور و مچاله نوشته بود: "اینها که مینویسم، نامه نیست. یادداشت نیست. خیال است بانو. کاش لااقل، تو خیال نباشی. یک روز بیایی."
نوید خوشنام جمعه 23 بهمن 94
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۸۷۰ در تاریخ چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۴:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید