سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        به همین سادگی
        ارسال شده توسط

        شعله(مریم.هزارجریبی)

        در تاریخ : دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۳:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۲۸ | نظرات : ۱۴

        قطرات خون رو از دستم میشستم.مثل جوهر رنگی داخل اب گرم حل میشد داخل دستشور گرداب درست شده بود و همه ی اثر سرخ خون رو فرومیبرد.با قدرت و سرعت مایع دستشویی رو تو دستم خالی میکردم که بتونم دستامو از شر این لکه ها خلاص کنم و دستام بوی زهم ماهی رو به خودش نگیره.جسد ماهی تکه تکه شده رو سنگ اشپزخونه پخش و پلا بود بوی ماهی خونه رو پر کرده بود.داشتم به این فکر میکردم چطور از شر این بو خلاص بشم و دستامو با دستمال خشک میکردم.
         
        چشمهای ماهی رو نگاه کردم یه فحش دادن خاصی تو چشماش بود.انگار میگفت میمردی منو نمیخوردی؟
         
        با این جمله که من نمیخوردم یکی دیگه میخورد و یا من که صیدش نکردم خودمو توجیه کردم و کله شو انداختم داخل پلاستیک تا بزارم برای گربه ها واسه خودشون عروسی بگیرن.
         
        تو این وضع اقتصادی غنیمته بازم.چند تا حیوون سیر میشن و حسابی به خودم تلقین کردم که همه چی آرومه من خیلی قهرمانم هستم برای خودم.
         
        تمیزکاری اثار جرم که تموم شد تازه غصه ام گرفت اخه با این ماهی چی بپزم؟چقدر ما زنها گناه داریم.بشور بپز بروب.شبیه کنیز حاج باقر داشتم تو دلم غرغر میکردم.دلو زدم به دریا و گفتم سوخاریش میکنم وقتی ماهی در حال جز ولیز کردن بود .رفتم داخل اتاق و لباسمو عوض کردم.این لباس و دیگه باید معدوم کنم بوی ماهی تار و پودشم گرفته.موهای اشفته ام تو صورتم ریخته بود مقابل اینه ایستادم و موهامو شونه کردم.چشمم دنبال وسایل ارایشم میگشت رو میز .سر و وضعمو مرتب کردم و به ساعت نگاه کردم.ساعت 14:05 هنوز زمان داشتم.یه دفعه یاد ماهی ها افتادم که دارن تو روغن غرق میشن و با عجله رفتم سراغ اجاق گاز.نفس راحت کشیدم نسوخته بود .شعله ی گاز رو کم کردم تا سرد نشه.ماهی یخیده خیلی بدمزه است.خسته ازکار رو مبل افتادم و به تلویزیون خیره شدم.خودمو اماده کردم برای نق نق کردن که بیاد و رو سرش خراب بشم و بتکونمش این همه کار رو سرم ریخته.کلید انداخت و در باز شد.من نیم خیز شدم برای ایستادن هنوز داخل نیومده بود که عطرش بدو بدو اومد تو خونه.ایستادم و خیره شدم به در خسته بود ولی میخندید .گفت سلام عزیزم
         
        دلم رفت راستی اصلا خستگی یعنی چی
         
        به سمتش رفتم و بغلش کردم
         
        خسته نباشی
         
        سلامت باشی
         
        صدای قلبش هیپنوتیزمم کرد .ای جادوگر
         
        دست و صورتشو شست و سر میز نشست
         
        با هر لقمه غذا من یک درجه خوشحال تر میشدم.هنوز خیره نگاهش میکردم.همیشه همینطوره .مرهم تمام زخمها و درد ها و خستگی هام.فقط یک لبخند.
         
        غذاشو خورد میز رو جمع کردم نشست پای تلویزیون و من هنوز ظرفها رو نشسته کنارش نشستم و بهش تکیه کردم.
         
        صورتمو برگردوندم و گفتم :میدونی خیلی دوستت دارم
         
        گفت:نههه جدی میگی؟
         
        گفتم :اره بی مزه
         
        شونه مو فشار داد و گفت منم خییلی دوستت دارم.
         
        همینقدر راحت و زیبا یادمون رفت
         
        اون خستگی کار بیرون و من خستگی کار منزل.
         
        شعله
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۵۹۰ در تاریخ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۳:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۰:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        درودبانوی عزیزم خندانک خندانک
        بسیارزیبابود
        ماهی هاقشنگندحتی تو ماهیتابه وقتی که عشق باشه خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۰۳
        درود مهربانو
        سپاس از حضور سبزتان
        بله با عشق زیبایی ها زیباتر میشوند
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۴۸
        سلام نازنین بانوی مهرپرور خندانک

        امیدوارم زندگانی مردم شیرین باشد
        مثل معجزه ی لحظه ی لبخندی که به زیبایی تاکید
        نگاشتید خندانک خندانک


        این هم بداهه تقدیم شما :

        محکوم به بریانی ست
        این جرم زلالِ اوست
        حوت است وُ عشقِ آب ... خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۵۱
        درود استاد بانوی عزیزم
        سپاس گزارم از حضور دلگرم کننده تان
        و بداهه زیبایی که این حقیر را مهمان کردید
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۳:۳۴
        سلام شاعربانو خندانک
        چه داستان خوشمزه ای خندانک
        اینجور که پیش میریم قدرت خرید مردم اونقدر کم و کمتر میشه که ممکنه بانکها وام خرید ماهی هم به کلکسیون وامهاشون اضافه کنن خندانک
        شروع داستان هنرمندانه بود
        و تعلیق و کشش داستان در بدنه داستان، خواننده رو تا انتها ترغیب میکرد خندانک خندانک خندانک
        تقابل پایان رمانتیک داستان با شروع خشن اون ماهرانه بود خندانک خندانک خندانک
        عاشق بخاطر عشقش ممکنه دست به جنایت هم بزنه، این یه واقعیته خندانک
        در کل داستان لطیف و روونی بود خندانک
        البته نه از نظر ماهی ها خندانک
        تبریک میگم شاعربانو، داستان نویسیتونم کم از شاعریتون نداره خندانک
        باغ آرزوهاتون پرمیوه خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۰:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۱:۵۹
        درود استاد عزیزم
        احتمالش هست در اینده وام خرید ماهی بدن 😂😂😂😂
        خیلی ممنون از محبت و لطفتون و توجه به جزئیات این داستانک
        سپاس گزارم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۱۰
        خاطره ی خواندنی ای بود ..مرا یاد مادر ارجمندم انداخت
        من که در خاطر ندارم آخرین بار کی آشپزی کردم !!
        در ضمن حتما در هنگام تماس با ماهی(چه ماهیان شمال و چه جنوب) و سایر آبزیان از دستکش استفاده بفرمایید چون ناقل بیماریهای مهلکی از جمله سل پوستی هستند..
        افرین به شما که هم آشپزی میکنید و هم.به فکر افزایش هوش گربه هایید ..
        درودها
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۱۳
        درود مهربانو
        این داستانک بود و البته بله من سعی میکنم رعایت کنم خیلی ممنون از یاداوری و محبتتون .و صددرصد به نظر من باید همیشه به فکر حیوانات باشیم حتی با باقی غذا که بتونه یک حیووون و سیر کنه.
        سپاس مهربانو
        ارسال پاسخ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ۱۸:۵۵
        سلام
        خوب بود با امید به موفقیت‌های روزافزون
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸ ۱۰:۰۰
        سلام استاد گرامی
        سپاس گزارم
        ارسال پاسخ
        علیرضا ناظمی ناظم
        پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸ ۱۴:۴۵
        سلام
        ودرود برشما
        بانو شعله گرامی
        زیبا بود
        این بداهه تقدیم شما
        خندانک خندانک خندانک
        بجز بودن که راهی نیست ما را
        غمی جز عشق ماهی نیست ما را
        قلم هست وبه شعر وداستانها
        سرودن که گناهی نیست ما را
        اندیشه تان مانا
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ ۱۹:۵۳
        سلام شاعر گرامی
        سپاس از شما
        قطعه شعر زیبایی مهمانمان کردید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0