سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        همراه بی وفا
        ارسال شده توسط

        شعله(مریم.هزارجریبی)

        در تاریخ : يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۹۸ | نظرات : ۱۸

        سلام عزیزم.کجایی؟
         
        سلام عزیزم.بیمارستان
         
        __بیمارستان!؟
         
        __اونجا چیکار میکنی؟
         
        هیچی اومدم به دکتر سر بزنم حالشو بپرسم.دیوونه.بستری ام خوب
         
        __چرا؟درست جوابمو بده ببینم چه مرگته
         
        بزار چند دقیقه ای اروم باشم دیگه چقد سوال میپرسی.
         
        نفس عمیقی کشید و دیگه صدا نیومد.گوشی از دستش افتاد فکر کنم
         
        نفهمیدم چطور چهارراه پشت چهارراه.خیابون پشت خیابون و اومدم با چه سرعتی؟فقط چشمم هدفمو میدید که بیمارستان بود.
         
        هر قدم هر لحظه خاطراتمو مرور میکردم باهاش.لبخندش،صداش،حرفهاش،مهربونیهاش،دیوونگی هاش،حتی راه رفتنش،عطر تنش،زیر بارون قدم زدنش.
         
        همیشه زیر بارون دستاشو باز میکرد .میگفتم دیوونه خیس میشی سرما میخوری.میگفت بزار بشوره ببره.
         
        میگفتم چیو بشوره؟
         
        میگفت:روحمو
         
        و همینطور می ایستاد تا خیس و ابکشیده بشه.
         
        یاد شبهایی افتادم که تا صبح روی سرم بیدار بود .یه وقتا میگفتم :انگار من بچه شم انگار مادرمه.میموند کنارم تا وقتی چشم باز میکردم و میگفت:جونم چیزی نمیخوای؟
         
        میگفتم :بخواب چرا بیداری
         
        میگفت:دارم ستاره میشمرم
         
        اما از کجا ستاره میشمرد هنوز بهم نگفته بود.خونه ای که حیاط نداره و اسمونی ازش دیده نمیشه ستاره اش کجا بوده.
         
        قدمهامو تند تر برداشتم.قلبم دیگه توان نداره .استرس تو تمام وجودم میپیچه.یعنی چی شده؟
         
        به بیمارستان میرسم.
         
        بوی زننده ی الکل و مواد شوینده بینی مو پر میکنه.دور و بر پر ادمن اما هیچ اشنایی نیست.پس کی اوردش بیمارستان؟
         
        میرم پذیرش خانم لاغر اندامی با بینی کشیده نشسته یک دستش به گوشی و یک دستش روی برگه ای که نمیدونم داره چی مینویسه.
         
        این پا اون پا میکنم تا زودتر حرفش تموم بشه و جوابمو بده.
         
        گوشی و میزاره و بی سلام و علیک میپرسم.خانم مینا ریحانی کجاست؟
         
        کامیپوتر و چک میکنه میگه بخش مراقبتهای ویژه اتاق چهار.
         
        چشمم ازین سالن به اون سالن دنبال چهاره.
         
        چهار لعنتی کجایی پس؟
         
        میرسم در اتاق در و باز میکنم به امید دیدن لبخندش که همیشه وقتی در و باز میکنم و میام تو خونه رو لبشه.
         
        اتاق خالی بود
         
        رفتم بیرون اولین پرستاری و که دیدم گفتم مینا ریحانی کجااااست؟
         
        ازم دور ایستاد انگار داره با یک بیمار خطرناک حرف میزنه.
         
        دوباره پرسیدم مینااا کجاست.
         
        یک دفعه یکی از پشت سر رو شونه ام زد
         
        گفت بردنش.
         
        گفتم کجا؟
         
        گفت متاسفم.
         
        گفتم چرا؟
         
        دیگه پاهامو حس نکردم افتادم رو زمین.
         
        مینا کجا رفته ؟چرا یکی به من جواب نمیده مینای من کجاست؟
         
        کجا بردینش .اون منو هیچوقت چشم انتظار نمیزاره
         
        دکتر کنارم نشست رو زمین.
         
        گفت از دستش دادیم.سعیمونو کردیم.اما قلبش ایست کرد.
         
        این دکتر احمق چی میگه؟
         
        مینا مو بدین ببرم.زنمو بدین نامردا
         
        دستمو گرفتن و نشوندم رو صندلی دستاشونو پس زدم گفتم الان کجاست بگین بگین شما ها دروغگویین .
         
        بردنم زیر زمین درهای سبز لعنتی در و باز کردن دیگه روح از تنم داشت جدا میشد.
         
        مینای من پژمرده رو تخت افتاده بود.اما هنوز رو لبش خنده بود.بی وفا بی رحم چشماتو باز کن.باز کن حالم بده تب دارم باز کن چشماتو تو روخدا به من رحم کن.
         
        بدنش هنوز گرم بود صبر نکردی من بیام نذاشتی باهات خداحافظی کنم.
         
        رفت و هیچوقت برنگشت من همراه خوبی نبودم.یا اون منی که جرات رفتن پیششو نداشتم یا اونیکه بدون خداحافظی رفت
         
        راستی ستاره ها رو از کجا میشمردی مینا من هر شب تا صبح دنبال ستاره هام اما هیچوقت پیداشون نکردم.
        شعله

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۵۶۹ در تاریخ يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        علی برهانی(ودود)
        يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۲۶
        غم انگیز و متفاوت و زیبا خندانک خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۲۹
        سپاس از لطفتون
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۳۹
        خیلی زیبا ودلنشین بود مهربانو جان.
        والبته عم انگیز...
        👏👏👏⚘⚘⚘⚘
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۴
        زیبا نظر هستید مهربانو
        ارسال پاسخ
        سیدمحمدرضالاهیجی
        يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۵۷
        درود خوب است
        فقط ببخشید بیان دو نکته را لازم میدونم بخاطر شغلم
        اول اینکه ابتدای داستانک نوشتید با مینا تلفنی حرف زده که در بخش مراقبت‌های ویژه تلفن همراه ممنوع است، بخاطر نویز و پارازیت و اشکالی که روی دستگاه‌ها ایجاد می‌کنه
        و دوم نکته بخش مراقبت‌های ویژه، مثل بخش‌های دیگر بیمارستان نیست که اتاق اتاق باشه و دارای شماره که اتاق شماره چهاردهی داشته باشه
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۲۲
        درود شاعر گرامی
        دقیقا وقتی فرستادم به همین نکته فکر میکردم
        ولی دیگه گفتم یک قسمتهاییش غیر واقعی باشه
        اشکالی نداره مهم پیام داستان و قدردانستن لحظات و ادمها بود برام
        ارسال پاسخ
        معصومه فیروزی کریانی
        دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۳۲
        سلام مهر بانوی عزیز بسیار غم انگیز بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۲۲
        سلام مهربانو
        قلبتان شاد
        ارسال پاسخ
        علیرضا ناظمی ناظم
        سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۵۲
        سلام
        فصلی زیبا وغمگین.
        منتظر یک اشاره برای گریستن بودیم
        که مهیا شد
        برقرار باشید
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۱۴
        درود شاعر گرامی
        قلبتان سراسر شادی
        ارسال پاسخ
        راحله باقرزاده الماس
        شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۵۵
        سلام
        داستانت آرامش بخش و طوفانی بود خیلی خوب بود
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۱:۰۸
        درود مهربانو سپاس گزارم
        ارسال پاسخ
        منوچهر فتیان پور (راد)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۴۰
        با سلام
        داستان همراه بی وفا
        خیلی غم انگیز
        خندانک درودبرشما خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۱۴
        درود استاد بزرگوار
        قلبتان مملو از شادی
        ارسال پاسخ
        بهروز دارابی
        پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۵۴
        تخیلی حزن آلود که آدم رو تهی می‌کنه از شجاعت در بین داستان به خودت می‌آیی ! نکند مشابهی باشد برای داستان من نکند عزیزی را ... !؟ نه حتی تخیلش هم شهامت میخواهد که ندارمش ادامه اش را می‌خوانم بخودم میگم داستانک جان دور‌ سرنوشت مرا خط بکش منو شمارش ستارگان ؟ هیهات

        قلمتون سبز مهربانوی شعر طولانی شد عذر تقصیر 🙏👏👏🌹🌹
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۲۵
        درود شاعر جوان
        سپاس از توجهتون
        مانا باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3