شنبه ۸ دی
بیست و دوسالگی
ارسال شده توسط بی نام در تاریخ : دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸ ۰۳:۳۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۶۷ | نظرات : ۱
|
|
سلام بیست و دو سالگی. خوش آمدی! راستش بالا رفتن سن چیزی نیست که آدم بابتش خوشحال شود، یا از ناراحتی زانوی غم به بغل بگیرد. اتفاقی است که مانند نفس کشیدن رخ میدهد، و یکهو میبینی از صف دهه اول زندگی پرت شده ای به دهه دوم. بیست و یک سالگی دوران عجیبی نبود. با این حال یاد گرفتم که خیلی از خواستن ها مملو از نخواستن است. مانند همان مثل در ناامیدی بسی امید است. حالا توی جاده چالوس زندگی ام قرار دارم؛ جلویم یک خاور با دنده ۲ در حال رانندگی است. عجیب است که سبقت نمیگیرم؛ چرا که دیگر عجلهای ندارم. حتی نمیدانم چرا به شمال سفر میکنم؟ به کدام شهرش؟ جایی را دارم که بمانم، یا باید در پارکی چادر بزنم. با این حال هنوز که هنوز است صبر را نیاموختهام. چند اتفاق در گذشته را هضم نکردهام. نمیدانم در این زندگی از جان خودم چه میخواهم. و الی آخر. بیست و دو سالگی شبیه ساعت ۳ بعدازظهر است. نه میشود چرتی زد و نه کاری انجام داد. با این حال، خوش آمدی ساعت سه.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۴۸۲ در تاریخ دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸ ۰۳:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
گنج درونتو درست خرج کن بعضی چیزها را ببخش اما بعضی چیزها امانت هستن وباید حفظشان کنی در مسیر درست تلاش کن پولت راجمع کن وبا پولت زن بگیر پولت را خرج عیاشی نکن با رفیقی باش که از خدا بترسه وخلاف کار نباشه