سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    تجربه زیباتر و گرانبهاتر از الماس
    ارسال شده توسط

    منصور دادمند

    در تاریخ : شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۰۳:۴۱
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۱۵ | نظرات : ۰

    خوب فکر میکنید بهترین تجربه چیه آیا تجربه یک اعدامی هست موقع مرگ  خوب البته زمانی من اسی بودم و در یک فرار مسلحانه  به اعدام محکوم شدم و به جوخه اعدامم رفتم  اما این بهترین تجربه من نیست 
    تجربه مرگ چی آیا تجربه مرگ داشتید خوب برای من زیباترین و لدت بخش ترین بود زمانی که تک تیر اندانداز عراق در عملیات حلبچه تیر به گیجگاه من زد و از سمت مقابل ان بیرون امد و قلب من از کار افتاد و دروازه نور و چگونگی رفتن جان از بدنم از کف پا ره به دو تشهد احساس کردم و روحم به پرواز در امد  
    پرواز روح بسیار حالت زیبایی داره گویا بار سنگینی را از دوشتان بر داشتند وو...قابل وصف نیست حس سبکی عالی پیدا میکنید اما دروازه نور که در اسمان پیدا میشه و به سمت ان میروید بد بختانه نشد من رد بشود و من هم با چند تا از دوستانم تحربه ان راداریم شاید اسم گروهمان بر زخی ها بایست بزاریم 
    تجربه ای که یقین میکنی خدا هست و بر راه درستی قدم‌گذاشتی   اگر بگم صدو دو معجزه شامل حالم شده چی میگید 
    دو نادنجک کنار صورتم و یک خمپاره زیر پام  به نحوی که با خون های لخته شدهای که از دهانم خارج میشد صدای دوست بسیجی را می شنیدم که فکر میکرد در جان مردن هستم و روبه رو شدند   سرتان در د نمیارم 
    اما تجرلهای بسیار گرانبها تر از انکه گفتم می خواهم برایتان بگم 
    فکر می کنید چی هست 
    تا حالا شدنه درد دایی داشته باشید که مرفین بایست بزنید و ریه های شیمیایی که اجازه یزک هواب از شما میگیره و بایست تا صبح سرفخ هایتان را کاری کنید زن و بچه تان نشنوند  تا حالا شده بر تسکین دردتان تنها درد باشه هی سرتان را به دیوار بزنید تا درد را فراموش کنید 
    اما تجربه گرنبها تر از هر چیز 
    وقتی خون از سرم به زدند به دیوار خارج میشه و شکایت به خدا میکنه  خدا می خنده چرا 
    خدا میخنده میگه لحظه های درد و رنج و سختی را به خنده تبدیل کن 
    یعنی چطور یعنی فکر کن به ۷اطر اینکه بچه یا مادت آسیب نبینه این درد را نی کشی و تو سپر بلای انان هستی 
    وقتی ماشینت را دزدیدن نارحت نشو و به خدا شاکی نباش خدا را شکر کن در دزدیدن ماشینت دخترت در ماشین نبوده 
    اما یک تجربه که همه وجودم  د تمام لحظات زندگی کسب کردن 
    انهم همان بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدالله رب العامین هست 
    در زندگی نهربان و بخشنده باشید و پرورنده و عزت بخش 
    من ۰ون یقین دهرم و تجربه عالم برزخ داشتم میدونم هیچ گوهری بالتر از مهربانی  نیست 
    برادرم میگفت چرا ماشینت فروختی  خرج فقیری میکنی در بیمارستان که در کماست و نخاع و ستون فقرات اسیب دیده و دکترها گفتن زنده نمیمانه  گفتم بایست راحم عبرات بودرحم کننده بر اشکها نمی خواهم مهدر این بیمار اشک بی پناهی و ناامیدی بریزه  و ...
    در زندگی مهر بان و بخشنده باشید و چون پدر و مادر پرورنده و عزت بخش 
    اگر میخوا۶ید دروازه نور ببینید و لذت مرگ شیرین بخشش و محبت یادتان نره 

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۱۸۳ در تاریخ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ۰۳:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1