سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        صدایم در نمی آمد.....(مجموعه داستان های ترسناک)
        ارسال شده توسط

        نیلوفر (دختر پاییز)

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۱۵:۳۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۸۰ | نظرات : ۱۴

        بیشتر اوقات در موقع خواب های وحشتناکم صدایم میگرفت ولی گاهی هم در واقعیت اتفاق می افتاد.نمیدانم شما برایتان این اتفاق افتاده یا نه .بگذریم .جریان آن روز از این قرار بود.
        آن روز مادرم فامیل هایش را برای شام به خانه مان دعوت کرده بود.اول از همه مرا وادار به تمیز کردن خانه کرد.پایان کارها کمرم درد میکرد.آخر همه ی خانه را جارو زده بودم.
        زنگ در را زدند .وقتی مهمان ها وارد شدند و سلام و احوال پرسیشان تمام شد صدایی آمد. .مهمان ها نشستند. همه ساکت شده بودند دوباره آن صدا آمد.صدای کلفت و مردانه ای که میگفت(سلام).بعد پدرم از اتاق به بیرون آمد و باز گفت سلام...این اتفاق خیال همه را راحت کرد ولی  من میدانم آن صدای قبلی  مال پدرم نبود.....
        تقریبا یک نیم ساعتی میشد مهمان ها آمده بودند.همه مشغول خوردن شام بودند که ناگهان از سمت آشپز خانه سیبی با سرعت به داخل هال پرتاب شد.
        مهمان ها لرزه ترک شده بودند .چون کسی در آشپز خانه نبود.بعضی ها هم دیگر توان شام خوردن را نداشتند.
        چندی بعد هم صدای گریه بچه آمد از اتاق من!!!!
         
         به اتاق رفتم که دیدم گهواره کوچکی به جای تخت من  هست .جلو تر رفتم تا داخل آن را ببینم که نفسم در سینه حبس شد...کودکی سیاه و بدون لباس  و دارای شاخک های کوچک و دمی دراز.نا خوداگاه عقب رفتم .به دیوار بر خوردم  صدای  دخترانه ونازکی از آنطرف کمد گفت:سلاام...
        واقعا صدایم در نمی آمد همانجا ایستاده بودم زبانم گرفته بود.دختری با لباس خواب سفید و مو های بلند مشکی اش از آن طرف کمد پدیدار شد ..موهایم سیخ شده بود ...هم نفسم در نمی آمد هم  صدایم گرفته بود.  دلم میخواست فریاد بزنم کمک کنید نمیتوانستم..حتی نمیتوانستم فرار کنم..دستانم به لرزه افتاده بود که آن دختر نزدیک تر شد و من سرم گیج رفت و دیگر هیچ چیز نفهمیدم....
        اولین صدایی که میشنیدم میگفت :یعنی جن زده شده؟؟؟....یعنی دختر من حالش خوب میشود؟؟......

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۲۵۴ در تاریخ چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۱۵:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        نیلوفر (دختر پاییز)
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۱۶:۵۳
        درود....این مجموعه صدایم در نمی آمد داری داستان هایی هست که نیمه واقعیت و نیمه تخیل خودم هست...این داستان ها ژانر ترسناکی دارن ودر مورد دختری هستن که با روح ها و جن ها سرو کار داره...پرسشی و نقدی داشتید بفرمایید.....
        در خدمت شما هستم....
        مرضیه سادات هاشمی
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۱۹:۵۲
        سلام و درود فقط دختر با لباس خواب و بیشتر شخصیت ها انگار قبلا زیاد دیده شده .کاراکترهای جدید و ابداعی بهتر نیس ...ممنون خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۰۰:۱۵
        ممنون از محبت شما چشم حتما... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امیر ابوالفتحی
        امیر ابوالفتحی
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۱۹:۲۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        علی قاسمیان ( باغبان )
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۲۱:۱۰
        بسیار زیبا بود 🌷
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۰۰:۱۶
        درود برشما نظر لطفتونه خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امیر ابوالفتحی
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۳۳
        هنوز نخوندم دارم می خونم،با عکسی که گذاشتی تا این لحظه قلبم افتاده روسینه ام😂😨😨😨 😵😵😵
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        جمعه ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۱۹
        خخخخخ استاد من رفتم از توی اون همه عکس جن و روح یکیشو انتخواب کردم🙀.... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امیر ابوالفتحی
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۳۹
        خوندم،آفرین ،عالی نوشتی،خیلی خوب شروع کردی،پیشرفتی که تو نوشتن و انتقال، حس و حال فضا و مکان و طرز روایت داستان گویید هست خیلی خیلی عالی شده،صد هزار آفرین مهربان،منتظر بقیه داستان هستم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        جمعه ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۱۹
        چشم استاد😊....نظر لطفتونه خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ ۲۳:۱۲
        درودتان/
        نصف شب است و بنده کمی بی حوصله،حرف زیاد برای گفتن دارم لکن مختصر سیاهه میکنم...
        آغاز در داستان مانند شعر باید محکم برداشته شود،این کار با فضا سازی مناسب،بدایع و ترکیبات متناسب صورت میگیرد.
        از آن جهت که داستان در دو زاویه ی دید روایت میشود(دانای کل و اول شخص) باید متناسب با زاویه دید مورد نظر گام آغاز برداشته شود...
        مثلا اگر زاویه دید دانای کل است باید توصیفات جای حالات را بگیرند،توصیف مکان ها،صحنه ها،چهره ی اشخاص و...
        اما اگر زاویه دید اول شخص است(به مانند اینجا) حالات حرف اول را میزنند...
        قسمت جالب توجه آغاز داستان شما همین توصیف حالات است،که خواننده را مجاب میکنند پیش روی کند... اما نکته ای که متقابلا توی ذوق میزند سرسری نوشتن و خلاصه وار توضیح دادن آن است که می شود با کمی پردازش رفع و رجوعش کرد...
        .............
        در حیطه ی ادبیات یک مشکلی که در آثار بدوی بسیاری از نویسندگان ملموس تر است کلیشه است،کلیشه ها زمانی رخ میدهند که یک نویسنده یا شاعر از یک موضوع بارها استفاده کند... درعین حال که تغییر اسلوب ندهد.

        به عنوان مثال توصیف حالات،در سه داستانی که از حضرتعالی خوانده ام،یک در لحظه ی هیجان زدگی یا ترس یک فضا در ذهنم ایجاد شده،این مسئله در یک اثر خود را نشان نمیدهد که در مجموع زمانی که آثار خالق را مطالعه میکنید متوجه آن می شوید...
        باقی اگر عمری بود...
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        جمعه ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۱۷
        ممنونم آقای رمضانی ....من خودم هم در این فکر هستم...چشم حتما ... خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امیر ابوالفتحی
        پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ ۱۷:۲۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        نیلوفر (دختر پاییز)
        نیلوفر (دختر پاییز)
        جمعه ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1