جمعه ۲ آذر
شاید ...
ارسال شده توسط علی رفیعی وردنجانی در تاریخ : سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ۰۷:۱۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۲۴ | نظرات : ۰
|
|
نمی دونم این حرف ها گفتنش اینجا فایده ای هم داره یا نه . فقط می دونم نگفتنش یکمی اذیتم می کنه . می دونی دلتنگی مثه چی می مونه . مثه هیچی . می دونی مرگ چرا انقدر شبیه زندگیه . چون زندگی می کنی که بمیری ؟ . نه . چون می میری تا زندگی کنی . من که تو این بیست و اندی سال نفهمیدم فرق مرگ و زندگی چیه . اما خیلی خوب معنی دلتنگی و فهمیدم . وظیفه خودم می دونم به همه بگم دلتنگی چیه . ولی می ترسم . خیلی می ترسم . می ترسم بمیرم و اون روزی که همه دلتنگم می شن و نبینم . من خیلی ترسو شدم . شاید بخاطر مرگ زیاده . شایدم بخاطر ...
علی رفیعی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۵۳۴ در تاریخ سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ۰۷:۱۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید