حشو قبیح (1)
یکی از عواملی که حضور آن تأثیر ِ منفی ِ بعضاً ظریفی بر کیفیت ترانه میگذارد، حشو قبیح است. حَشوْ در لغت به معنای چیزیست که با آن درون چیزی را پُر میکنند و در اصطلاح بدیع، آوردن کلمه یا جملهای در میان جملهی اصلی است که در انتقال مفهوم یا پیام جملهی اصلی بیتأثیر است و به همین دلیل آوردن آن ضرورتی ندارد و – در حشو قبیح – مخلّ نیز هست. (2)
حشو را بر سه دسته تقسیم نمودهاند:
1- حشو قبیح
2- حشو متوسط
3- حشو ملیح
در تعریف هر یک از این سه دسته اینگونه آمده است:
حشو قبیح: آوردن کلمات کاملاً زائد در متن است. مثل حضور توأمان دو واژهی سر و فرق در بیت زیر:
از غبار ِ خاک ِ ره مفشان سر و فرق ِ عزیز
زانکه آن فرق ِ عزیزی بود کاکنون شد غبار
(عطار نیشابوری)
که سر و فرق در اینجا هر دو یک کاربرد دارند و یک فضا را ترسیم میکنند و حضور دومی چیزی را بر اولی و یا بر کل بیت نمیافزاید. (3)
حضور توأمان ِ پس و بنابراین به صورت ِ پس بنابراین، و همجواری ِ بر و علیه به صورت ِ برعلیه –که این هر دو البته در گفتار روزمره بسیار رایجند– از نمونههای دیگر حشو قبیح هستند.
حشو متوسط: آوردن کلماتیست که اگرچه بودنشان ضرورتی ندارد اما نه به متن آسیبی میرسانند و نه باعث غنای متن میشوند. مانند حضور توأمان ِ دو عبارت ِ بی عیب و نقص است و هیچ کم و کسری ندارد در اینجا:
با خود ميگويد كه خدا همه چيز را به حد اعلي نيكو آفريده و دستگاه آفرينش بيعيب و نقص است وهيچ كم و كسري ندارد ("مسيح باز مصلوب"، ترجمهی "محمد قاضي"، صفحهی 9) (4)
در مثال فوق به سبب حضور عبارت بی عیب و نقص است، عبارت هیچ کم و کسری ندارد چیز خاصی به متن نمیافزاید و حضورش شاید به واسطهی عادت ِ گاه خوب و گاه بد ِ جامعه به اِطناب در سخن باشد.
حشو ملیح: آوردن کلماتیست که موجب افزایش زیبایی کلام میشوند. مانند که ذکرش به خیر باد در بیت:
دی پیر مِی فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب خور که غم دل بَرَد ز یاد
(حافظ)
و یا که پایش شکسته باد و که عمرش دراز باد در بیت:
دی، که پایش شکسته باد، برفت
گل، که عمرش دراز باد، آمد
ایرادی که من بر دستهبندی کلاسیک حشو وارد میدانم این است که اگر کلمهای باعث افزایش زیبایی کلام گردد و یا رسالتی بر آن محوّل شده باشد دیگر از چه رو باید آن را زائد دانست؟ وقتی که ذکرش به خیر باد حس و ارادت شاعر را به پیر مِی فروش میرساند و به همین سبب به رسایی مقصود شاعر کمک میکند دیگر چرا باید در زمرهی حشو جای بگیرد –گرفتم این که صفت ملیح را نیز به دنبال داشته باشد–؟ پس به باور من حشو ملیح باید از زیر ِ چتر ِ حشو خارج شود و این دستهبندی کلاسیک نیز نظیر برخی دیگر از دستهبندیهای کلاسیک، عاری از نقص نیست.
زائد دانستن و به دنبال آن مذموم انگاشتن ِ حشو متوسط هم تا حدی سختگیرانه است. به ویژه در ترانه که به علت بهرهگیری از طیف وسیع مخاطب، با زبان روزمرهی جامعه پیوند بیشتری دارد و زبان روزمره هم اساساً زبانی ادبی و شستهرفته و بینقص نیست و تا امروز ترانه بیش از شعر از این زبان بهره گرفته و طبیعیست اگر کمتر بتواند در برابر سیلاب حشو متوسط مقاومت کند. البته از خاطر هم نمیبریم که وظیفهی ترانهسراست که نواقص زبان عامیانه را غربال کند و از زبانی در ترانهاش بهره بگیرد که بیشترین یاری را به انتقال پیام و منظور ترانهسرا برساند.
نگاهی به یک نمونه از حشو متوسط در ترانه بیندازیم:
سهم از ما بهتران
ثروت و امن و امان
(جهان سوم – اردلان سرفراز)
که دو واژهی امن و امان هر دو تقریباً در یک معنی به کار گرفته شدهاند، اما بهویژه در زبان عامیانه به نوعی مکمل هم قلمداد میشوند و به سبب استعمال فراوان، کراهت آنچنانی ندارند.
یادآور شوم که گاه ترسیم مرز دقیق میان حشو قبیح و حشو متوسط دشوار میشود و حتی ممکن است بیش از حد معمول به سلیقهی مخاطبین مربوط شود!
نکتهی بسیار مهم این که، از آنجا که هنر الزاماَ با قواعد دستوری تطابق ندارد، لذا حشوهاي آثار هنری را بايد از ديدگاه زيباييشناسيک نقد كرد نه از ديدگاه دستوري. (5)
باید توجه داشت مجالی که برای آفرینش نصیب ترانهسرا میشود مجالیست یگانه، که بر ترانهسراست تا از این فرصت بیشترین و بهترین بهره را بردارد و قدر ِ یک یک ِ واژگان ترانهاش را بداند. در وارسی کارنامهی ترانهسرایان، از قضا یکی همینجاست که ترانهسرای هوشیار از ترانهسرای کمتوجه، بازشناخته میشود. احمد شاملو نیز آنجا که به بیتوجهیهای فروغ فرخزاد در اشعارش اشاره میکند، حشو قبیحی که در شعر آن روزهای فروغ فرخزاد روی داده را به عنوان یکی از نمونههای بیتوجهی میآورد. (6)
فروغ در شعر آن روزها اینگونه آورده:
آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم، چون حبابی از هوا لبریز، میجوشید
که توضیح ِ از هوا لبریز برای حباب، توضیحی زائد محسوب میشود. زیرا حباب ماهیتاً از هوا لبریز است و واژگان اضافی ِ از هوا لبریز حضوری بیفایده دارند که میتوانستند، در این فرصت ِ مغتنم ِ سرایش، جای خود را به کلماتی سودمند بدهند.
در باب اهمیت احتراز از بروز حشو قبیح، باید اشاره داشت که یکی از دلائل به میان آمدن مبحث شعر نو و پس از آن شعر سپید، نقصی بود که در شعر عروضی ما وجود داشت؛ بدین ترتیب که در شعر عروضی ضرورتاً موسیقی بیرونی ابیات، تا انتهای شعر یکنواخت بود. حال اگر آنچه شاعر قصد به میان آوردنش را داشت کوتاهتر از طول تغییرناپذیر یک بیت بود شاعر باید به نحوی با جایگزینی واژگان یا افزودن کلمات غیرضروری فضای خالی یک بیت را پُر مینمود. اشعار نو تا حد زیاد و اشعار سپید تماماً این نقص را مرتفع نمودند. لذا یکی از دلایل این 2 تحول شگرف، مرتفع نمودن نقص ِ حضور واژگان غیرضروری بود.
ترانه اما از آنجا که ماهیتاً در معانقه با موسیقی است، تا حد زیادی نیازمند تکیه دادن بر وزن –حال چه عروضی و چه هجایی– است. لذا شائبهی پُر نمودن بیمورد بندهای ترانه همواره وجود دارد و ترانهسرایانی چیرهدستی خود را نمایانتر میسازند که این شائبه را بیاثر کرده و از اتفاق افتادن ِ حشو قبیح پیشگیری کنند.
شاید بخشی از نگاه بدبینانه یا سادهانگارانهی متخصصین ادبی به ترانه، مرتبط با کاستیها و بیدقتیهای اغلب ترانهسرایان باشد که در این صورت تا حد فراوانی حق با ایشان است. حضور خطاهایی نظیر حشو قبیح در ترانههای ترانهسرایان بزرگ نابخشودنی است. یعنی اگر بناست در ترانههایی کممایه نظیر:
دلی دارم مث شیشه
شکسته در خود و خویشه
مگه از این من ِ عاشق
کسی عاشقترم میشه؟
(روزگار شیرین – همایون هشیارنژاد) (7)
شاهد حشو قبیح باشیم و در ترانههایی که در زمرهی ترانهی نوین و متفکرانه دستهبندی میشوند نظیر:
که این غمخانهی بیمِی
ندارد آب مردافکن
(امان از – شهیار قنبری) (8)
نیز شامل حشو قبیح باشیم پس میان ترانههای روزیرسان (9) و سرهمبندی شده (10) و ترانههای نوین و پیشرو چه تفاوتی خواهد بود؟
حشو قبیح المانیست که انتظار میرود هر چه از جانب ترانههای کمرمقتر به سَمت ترانههای هنرورانهتر پیش رویم، بسامد حضور آن کمتر گردد. اگر چه در میان ترانههای نوین فراوان نیستند ترانههایی که در آنها با حشو قبیح مواجهیم، اما چه خوب که عرصهی ترانههای فاخر و ارزنده –که برازندهی انسان ِ گریزان از زیادهگویی و دوبارهکاری است– از همین قدر ِ مختصر ِ حشو قبیح نیز تهی باشد.
حال نگاهی بیندازیم به نمونههایی از حشو قبیح در ترانههای ترانهسرایان نامآور:
من ِ برهنه هر چه هستم
فراز و بالا یا که پستم
(آینه – زویا زاکاریان)
· که فراز و بالا هر دو تصویرگر یک موقعیت و جایگاه هستند و کارکردی یکسان دارند. از این رو حضور توأمان این دو واژه ایجاد حشو قبیح مینماید.
جهان با تو سرریز و لبریز رنگه
(نجاتم بده – شهیار قنبری)
· که واژگان سرریز و لبریز در اینجا همارز و همکارایی هستند.
خستهی دین و دنیا
ملحد و کافر هستم
(دلبر – اردلان سرفراز) (11)
· که دو واژهی ملحد و کافر هممعنا و همکاربرد هستند و حضور واژهی دوم (کافر) به رسایی بیشتر مصراع یاری نرسانده است.
بی تو نه صدا مونده، نه آواز
(وقتی تو نیستی – ایرج جنتیعطایی)
· که منطقاً در جایی که صدا حضور نداشته باشد، گلایه از عدم حضور آواز نیز بیدلیل جلوه میکند و به نوعی مستوجب حشو قبیح میشود. حال آنکه اگر جای آواز و صدا در مصراع فوقالذکر عوض میشد (با رعایت وزن)، این نقصان نیز مرتفع میگردید.
با سوز عطش، تشنگی و داغی میسازم
از جنگل خورشید و عطش باغی میسازم
(نخل – اردلان سرفراز)
· عطش و تشنگی دقیقاً معادل یکدیگر هستند. لذا در مصراع نخست حشو قبیح رخ داده است.
بخند به اخم درهم!
به نمرههای کم!
دلشاد شو! نترس!
(خودی – شهیار قنبری)
· اخم، خود تصویریست از درهمی و چینافتادگی ِ پیشانی و اخم ِ غیردرهم بیمعنا مینماید. اخم ِ درهم حشو قبیح است.
در ترانهها بسیار اتفاق میافتاد که واژهای یا عبارتی به ضرورت ملودی عیناً تکرار شود. این تکرار اگر هدفمند باشد میتواند به القاء حس و پیام مد نظر ترانهسرا کمک کند. در غیر اینصورت باید در زمرهی حشو قبیح قرار گیرد:
گفتم تو چرا دورتر از خواب وسرابی، خواب و سرابی
(حادثه – اردلان سرفراز)
که حضور خواب و سرابی ِ دوم کاملاً غیرموجّه به نظر میرسد و حامل هیچ پیام خاصی نیست. ضمناً ملودی این مصراع نیز به خلق معنایی متفاوت یا کارکردی هدفمند از خواب و سرابی ِ دوم، کمکی نمیکند. حال آنکه در مصراع زیر:
فریاد کشیدم: "تو کجایی؟"، "تو کجایی؟"
که مصراع دیگریست از همین ترانه، تکرار جملهی تو کجایی؟ حس جویایی و پرسشگری ِ ترانهسرا را زیباتر منتقل میکند. ملودی این مصراع نیز اگر کمکی به انتقال این حس نکرده باشد، دست ِ کم لطمهای بدان وارد نساخته است.
شومبختانه، از این دست تکرارهای به ضرورت ملودی، در ترانهها فراوانند که اگر چه شاید به نسبت حشوهای قبیحی که وابستگی خاصی به ملودی ندارند و به خود کلام مربوطند، از کراهت کمتری برخوردار باشند، اما باز هم وجود نقصی را حکایت میکنند، که ترانهسرایان زبده باید بتوانند بر این محدودیت ِ اِعمال شده از جانب ملودی چیره شوند.
در انتها یادآور گردم که این مقاله صرفاً بدان سبب نوشته نشده تا حشوهای قبیح ترانههای دیروز دور و نزدیک را شناسایی و بررسی کند. وظیفهی مهمتر این مقاله این است که در حد توان، توجه ترانهسرایان امروز و فردا را بیش از پیش به حشو قبیح–که عاملیست اخلالگر و ضعفیست غیرقابل چشمپوشی– جلب نماید تا زین پس کمتر و کمتر ناظر بر چنین خبطهایی در ترانهسرایی باشیم.
نیز قابل ذکر است که در تمامی مثالهای آورده شده، تشخیص رخ دادن حشو، به تأویل نگارنده از ترانهها بازمیگردد و ممکن است دیگران با تأویلی جداگانه، برخی یا تمامی این مثالها را از اتهام حشو مبرّا سازند.
پانویس:
(1): Tautology
(2): حشو در عروض معنای دیگری دارد.
(3): همین حشو قبیح ِ سر و فرق را نگارنده در اشعار اوحدی مراغهای، سنایی غزنوی، قوامی رازی و مولوی نیز دیده است.
(4): مثال، از سخنرانی ِ عباس پژمان در همايش ترجمهی ادبي در دانشگاه فردوسي مشهد دربارهی حشو، برگرفته شده است.
(5) این نکته برگرفته از سخنرانی ِ عباس پژمان در همايش ترجمهی ادبي در دانشگاه فردوسي مشهد دربارهی حشو است، با اندکی تصرف.
(6): دربارهی هنر و ادبیات (گفتوگوی ناصر حریری با احمد شاملو)، انتشارات نگاه، صفحهی 181
(7): از همجواری خود و خویش، حشو قبیح مترتّب شده است.
ضمناً نگارنده، حشو قبیح خود و خویش را در اشعار ادیبالممالک فراهانی و عطار نیشابوری نیز دیده است:
شهپرست است دل ِ وی، نه خود و خویش پرست
گر چه باشد بری از بیخودی و بیخویشی
(ادیبالممالک فراهانی)
ولی خود را تو میدانی خود و خویش
که صورت اینزمان برداشت از پیش
(عطار نیشابوری)
(8): آب مردافکن کنایه از مِی است و بدیهیست که غمخانهی بیمِی، آب مردافکن ندارد. از این رو، در این مصراع نیز حشو قبیح روی داده است.
(9): Potboiler – آثار روزیرسان آثاری هستند که صرفاً برای کسب معاش و روزی نوشته میشوند.
(10): Kitsch – سرهمبندی اصطلاحیست تحقیرآمیز برای آثار کمارزش که صرفاً باب سلیقهی عامه سرهمبندی شده باشند.
(11): حشو قبیح ملحد و کافر از مولوی هم سر زده است:
دستها در نوحه بر سر میزدند
کافر و ملحد همه مخلص شدند
توسط احسان سلطانی