كدامش را بيشتر دوست داري ؟ باميه يا زولبيا ؟
مواظب باش سوپ معجون از سفره ي افطار كم نشود
و همينطور چهار نوع مربّاي خوشمزه با سالاد فصل
و كباب مرغ و بو قلمون در استقبال از برنج دانه بلند
هندوانه و خربزه را بغل همديگر بگذار
با شربتهاي سه رنگ حيرت آور
و همينطور ... حلوا ، نوشابه ، آناناس ، دسر ، شِرِيني ...
سعي كن به همه ي آرزوهايت
كه در چشيدن لذّت غذا داشتي برسي !
واي به حال نسل قانع بر يك استكان شير گاو
و چهار عدد خرما با تكّه اي نان بدون جوش
در حوالي احساس پر از ناله هاي سرخ شده ي من
كه چشم عدالت بر نگاه شور تو دارد...
... با شما كاري ندارم ديگر.
.
.
.
.
.
.
...بيا اينجا پسرم!
قربان اشكهاي زلالت بروم
بيا بغلم
امروز تصميم گرفته ام
دويست گرم زولبيا و باميه بخرم
كدامش را بيشتر دوست داري ؟
باميه يا زولبيا ؟
_ ده روز مانده تا رمضان تمام بشود
_ گفتي دستهايم مي لرزد؟!!
نكند كه خيال مي كني پسر نازم؟!!
ناراحت نباش قربان تو بروم
_ ريشم سفيد شده آري
اين اشكها از پيري است
فردا شعر مرا « نقد » خواهند كرد
و خواهند گفت : اگر ( آري ) را ( آره ) بنويسي
زبانش نو و جوان مي شود
_ البتّه كه « نقد » دارم پسرم !
« نسيه » كه نمي دهند!!!
قربانت بروم آي تكّه پاره ي بدنم
آي آتش بدنم !