سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        6- زبان نو و ساختار شکنی در شعر (6)
        ارسال شده توسط

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        در تاریخ : جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۳۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۲۶ | نظرات : ۰

          6- زبان نو و ساختارشکنی در شعر(6)     1-    رابطه ي بين مضمون و آرايه هاي ادبي    در اين مبحث منظور از مضمون ، موضوع يا مطلبي است كه با چرخش در بطن خيال و چهارچوب شعري كه آفريده ميشود ، گسترش پيدا مي كند و آرايه هاي ادبي نيز عبارت از مواردي چون استعاره و تشبيه، سجع ، كنايه ، جناس ، مراعات النّظير و ايهام  و تصویر  مي باشد. وقتي كه طبع در درون آدمي میجوشد و جوهره ي شعر در موضوعي خاص به حدّ ظهور مي رسد ، با همان جوهره نسبت به خلق شعر اقدام مي گردد. شايد اين جوهره ي خاص ، عالمي از زيبايي ها باشد كه به تصوّر انسان نمي گنجد امّا شاعر عصاره ي آن گستره را در قالب شعري بيان مي فرمايد و اين ممكن نباشد مگر با مهارت در چينش كلمات. آرايه هاي ادبي بهتر است با مضمون شعر متناسب و همراه بوده و در حالي كه به جذّابيت و گيرائي موضوع مي افزايد از پيچيدگيهاي مبهم نيز به دور باشد . يعني در خصوص موضوعي تمركز حوس داشته باشيم كه عصاره اش در ذهنمان جاري است. در هر حال سعي گردد آرايه ي ادبي در ارتباط با موضوع بوده و بجا بكار برده شود . اگر آرايه ي ادبي از موضوع خارج گردد ، خواننده يا شنونده ي شعر در كناره هاي مضمون گيج مي ماند و پيام شعر آنطوري كه بايد و شايد زلال و پاك در نمي آيد . گاهي اتفاق مي افتد كه شاعر در احساسات خودش آنقدر غرق مي شود كه خارج شدن از ريل مضمون را متوجه نمي شود . مي بينيد شعر تا نصف خوب رفته ولي از آن به بعد از بطن موضوع و عالم خويش بيرون گشته و از حاشيه هم فراتر رفته است ، بطوري كه اصلا ً ارتباطي با موضوع شعر ندارد. اينگونه اشعاري خيال مخاطب  (خواننده ) را به هرج و مرج ميكشاند. بعنوان مثال به مطلب زير توجّه فرماييد :
        « من به تو مي گريم
        و غصّه هاي تو را به ياد مي آورم
        دوستت دارم
        هيچوقت از يادم نخواهي رفت. »


        مضمون در اينجا از « غم هجران » حكايت دارد !

        حالا اين مطلب را به دو مدل با آرايه هاي ادبي زينت ميدهم:

        الف ) « تو را در تلاطم امواج چشمانم ميگردانم
        و در آغوش غصّه هايت پريشانم .
        در گلستان خاطراتم جا گرفته اي
        وبراي هميشه دوستت دارم . »


        ب ) « تو را در تلاطم امواج چشمانم ميگردانم
        و در آغوش غصّه هايت پريشانم .
        خنده هاي كلمات ِ احساسم را دوست دارم .
        من دلم را به هيچ اندوهي نخواهم فروخت . »

        مي بينيم در « الف » آرايه ها ي ادبي در ارتباط با مضمون حفظ شده ولي در « ب » از ريل تفهيم و پيام رساني صحيح، خارج گشته است . در يك حال و موقعيّتي كه من دوستم را در دلم مي گردانم و شريك غمش هستم به دنبال آن ادّعا ، استفاده از عبارتهايي چون خنده ي كلمات و بحر شادي دل، با وضع موجود چه مناسبتي دارد ؟! . لذا مضمون را مي توان با آرايه هاي ادبي چنان زينت بخشيد كه عليرغم داشتن زيبايي ، در تفهيم و رساندن پيام ، بسيار نقش پذير باشد. بايد آرايه هاي ادبي چنان استادانه و متبحّرانه به كار برده شوند كه نسبت به زلالي موضوع كمك بكنند ، نه اينكه پرده اي ضخيم ولو رنگي به روي اصل مطلب كشيده ومخاطب را در عالم گنگ نگهدارد. گاها ً آدم شعري را مي بيند كه ظاهري زيبا دارد امّا در موضوعي مشخّص نمي گنجد .نه حرفي براي گفتن دارد و نه كوچكترين پيامي مي توان ازآن شعر برداشت كرد. در اين گونه شعرهايي كه شاعر خواسته است صرفا ً قدرت خويش درآرايه هاي ادبي را نشان بدهد ، فقط « كوشش » هست و از « جوشش » هيچ خبري نيست . و در شعري هم كه جوشش و جوهره نباشد عمر چندان دراز ي برای خود باقي نمي گذارد . بنابراين شعرهاي داراي كوشش كه از جوشش محرومند ، به دليل اينكه بدور از زلاليّت در مضمون هستند ، به درد اهل حال نمي خورند ، يعني پر از هيچند و به تدريج از صحنه خارج خواهند شد . تا به حال شنيده ايد كه گفته باشند فلاني با كلمات بازي مي كند ؟!! ... همين است !  البته نحوه ي كاربرد آرايه هاي ادبي نسبت به نوع مضمون هم فرق مي كند . در بعضي از مضمون ها به كار بردن بيش از حدّ آرايه هاي ادبي و كاستن سادگي مطلب ،از وقار شعر مي كاهد . آرايه هاي ادبي را در مقايسه با انواع شعر ، بيشتر در شعرهاي عاشقانه و عرفاني بكار مي برند تا جذّابيّت و شيريني خاصّي به موضوع ببخشند . درشعرهاي حماسي و مراثي و پند و اندرز ، بيشتر به سادگي و بهتر نفوذ كردن موضوع فكر مي شود . البته شايد در موضوعي آرايه ي ادبي چنان استادانه به كار برده شود كه تحريكات و احساس حماسي و شور در مخاطب را دو چندان بكند لذا بحثمان در اين خصوص كلّي است و براي جزئيّات وارد نمي شويم.سرانجام اينكه - شاعر با خودش خلوت مي كند ،موضوعي را كه در خيالش جا گرفته است مي شكافد و براي خودش عالمي مي سازد و در آن عالم به دنبال آرايه هاي ادبي مي رود . بعنوان مثال : اگر بياييم در موضوع « بهار » از آرايه هايي استفاده كنيم كه مربوط به زمستان است از مضمون خارج شده ايم . به مانند اين است كه بجاي عبارت « عطر بهاري وجودت را مي نوشم » بنويسيم « عطر كولاك برف بهاري وجودت را مي نوشم » !!! اين نوع ساختارشكني مثل سفاهت در محفل دانشمندان است .اينگونه هرج مرج هايي شايد تازگي داشته باشد ولي هر تازگي به ظهورش نمي ارزد . تازگي آنست كه زيبايي منظّم داشته باشد . تازگي آنست كه مثلا ً بگويي: « تو را چون چشمه ي بهاري مي نوشم »،  اگر اين جمله را مثلا ً عوض نموده و بگوييم: « تو را بهارچشمه ي من مي نوشد ! » ، هم غلط است و هم گيج كننده . يادمان باشد كه اين عالم به اين بزرگي روي يك آهنگ و نظم خاصّي آفرِيده شده است و ما هم از داخل اين عالم به جايي نرفته ايم . هر تازگي مگر مي تواند قبول ادبيات انساني باشد؟!! چه واجب گشته است كه به جاي بعضي كلمات از تشبيهاتي استفاده كنيم كه منجر به تمسخر و تحقير انسانيّت بشود ؟! نو آوري به چه قيمتي ؟!! اگر امروز من لباس بعضي از واژه ها را درآورده و با آنها آرايه هاي ادبي درست بكنم ، شايد نوعي تازگي داشته باشد ولي نميشود. يعني كسي كه به شخصيت ادبيّات خودش احترام قائل است دست به آرايه هايي نمي زند كه در برداشت مفهوم ، حيثيّت فرهنگ خودش را به زير سئوال ببرد، مثل لخت كردن واژه ي « روسپي » .بنابراين خاطرمان باشد كه نو آوري به معناي هرج و مرج آفريني در كلمات و تشبيهات و ديگر آرايه هاي ادبي و پراكنده گويي نيست. « هرسخن جائي و هرنكته مكاني دارد»...   ادامه دارد    

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۲۴ در تاریخ جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۰ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2