چهارشنبه ۲۸ آذر
مادر
ارسال شده توسط محمد ممبینی در تاریخ : دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ ۰۸:۰۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۶۱ | نظرات : ۴
|
|
درون کیسه ای
مشت کوبیدمو و تنها یک نفر فهمید
حرف مرا از اداهایم
مرا از همان زمان
سرگرم می کرد
وقتی دست میگذاشت روی ضربه هایم
می گفت دیوانه شد از خنده
روزی که ایستادم روبرویش
روی جفت پاهایم.
زمین میخوردم و با تمام وجود
به آغوش میکشید طوریکه جابجا میشد
جای گوشت و استخوانهایم
"تمام دنیا آغوشش بود"
"سقف آرزوهایم!"
و اکنون...
فدای رعشه ی زیبای دستانت
همچون تازه عروسی و اولین چای قهرمانت..
مهر خداوند همچون مروارید در صدف جانت.
هرگز نمی توانم جبران کنم تو را مادر..
"جانم به قربانت"
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۰۸۰ در تاریخ دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ ۰۸:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.