سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سينما در آتش
        ارسال شده توسط

        سعید مطوری (مهرگان)

        در تاریخ : پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ ۱۹:۵۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۹۷ | نظرات : ۴

          در يك روز خوب و با صفا به جريره مينو كه حالا شده مينو شهر،رفتيم،چه زيبا ودوست داشتني بود،مانند تكه اي از بهشت كه جا مانده بر زمين،همه ي خانوداه آنجا بوديم ،و من با شوق زياد با در ختان خرما وتوت وكنار حرف ميزدم،وبا آنها دوست بودم،تنها كسي كه با ما نبود برادر بزرگم رضا بود،او با پا فشار در آبادان ماند كه با پسر عمويم به سينما ركس بروند،چون فيلمي جذاب داشت،اسم فيلم گوزنها بود. همه خانواده شاد وخوش بودند،ومن داشتم به مرغابيها كه مرتب اين طرف وآنطرف مي رفتند،نان در آب مي انداختم و آنها به سرعت مي خوردند. يكباره صداي جيغ مادرم وبقيه زنها بلند شد،من به طرف خانه دويدم،نمي دانستم چه اتفاقي افتاده است،ولي بعد وقتي فهميدم سينما ركس با تمام تماشاچي آن سوخته،شروع كردم به گريه ومرتب مي گفتم بريم آبادان،نمي دانم چرا مسير اينقدر برايمان زياد شده بود،بله هنگام ناراحتي ثانيه ها خيلي سنگين مي شود. همه نگران برادرم وپسر عمويم بوديم،وقتي به خانه رسيديم،ديديم كه آنها در خانه هستند،با تعجب وخوشحالي گفتيم نرفتيد سينما؟! گفتند نه عمو نگذاشت. شيون همسايه ها بلند بود چون آنها هم در سينما كساني داشتند،غم آنها غم ما نيز بود و با اشك به طرف سينما ركس كه در مركز شهربود، رفتيم،پليس مردم را متفرق ميكرد ولي مگر مي شد مردم را كنترل كرد آتش نشاني هم در حال خاموش كردن آتش بود،يكباره يك نفر با ماشين به درب سينما زد،ودرب را شكست،واي نمي دانيد چه صحنه ي غم انگيزي بود. يكباره تعداد زيادي جنازه سوخته كه پشت درب بودند،به زمين ريخت،همه به طرف جنازه ها رفتند،تا به حال زايمان يك زن سوخته با بچه اش را ديده ايد،نه فكر نكنم ديده باشيد،وحالا مردم با گريه دنبال جنازه خود بودند،يكي از انگشتر ويكي از ساعت ويكي از گردنبد وغيره جنازه خود را تشخيص مي دادند،ولي عده ي كمي موفق شده بودند جنازه هاي خود را پيدا كنند.بقيه باگريه نمي توانستند تشخيص بدهند. جنازه هاي زيادي كه معلوم نبود ند اما صاحب داشتند،در يك گور دسته جمعي دفن شدند وبعد اسامي آنهادور تا دور گور دسته جمعي نوشته شد و صاحبانشان وكل مردم شهر مي آمدند وفاتحه مي خواندند وگريه وزاري مي كردندو تا به حال كه ميروم گورستان به قبر انها سر مي زنم وفاتحه مي خوانم،واين سخن را برلبم جاري مي كنم ،((به كدامين گناه كشته شدند)) روحشان شاد ويادشان گرامي باد. پايان ازداستانهاي كوتاه سعيد مطوري( مهرگان) از آبادان   سينما در آتش خواسته ي اهريمن   سوخت ورسوايش در گذر زمان   حكايتي از درد است   در زايش مادري كودك خود را   در سينمايي كه پزشكش آتش بود   شيون بر مردگان غريبه   كه روزي آشناترين بودند   واينك گوري تك به نامشان نيست   در گوري دسته جمعي   چه سخت دفن مي شوند   وشب با ستارگانش گريه ميكنند   به ياد كساني كه   كه در نام داشتند ستاره گاني   ماه در زير ابر بردند   وتا ستارگان غمگين تر شوند   كه ماه روزي خواهد آمد   چرا كه تا ابديت   ماه زير ابر نمي ماند   وما شب زدگان در آرزويش   ستارگان مي شماريم...   سعيد مطوري/مهرگان   از دفتر غمنامه  

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۳ در تاریخ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹ ۱۹:۵۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        محمد رسول باوندپور

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3