استعاره مرده
استعارهی مرده به استعارهای گفته میشود که به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" که در وصف ابروی یار گفتهاند و یا "سرو" که در وصف قد و بالای بلند گفتهاند. یعنی از این قسم استعاره آنقدر استفاده شده است که شنونده یا خواننده، دیگر کمتر توجهی به مستعار و مستعارمنه آن میکند. در عین حال، در بسیاری موارد وقتی زمینهی زبانی این گونه استعاره تغییر میکند، استعارهی مرده بار دیگر تشخص و تازگی مییابد. برای نمونه عبارت "grey cat in the night" گربهی خاکستری در شب) که در انگلیسی استعارهای مرده به شمار می آید) هنگام ترجمه به فارسی، تازگی و حیات دوباره مییابد.
اسم صوت
اسم صوت لفظی است مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یا حیوان، صوت راندن و یا خواندن حیوانات و صوت به هم خوردن چیزی به چیز دیگر است، مانند:
هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، میو میو، شالاپ شولوپ، خش و خش و ...
اضراب
اضراب (epanorthosis) در لغت به معنی روی گردانیدن و رخ تافتن است و در علم بدیع آن است که گوینده کلام خود را که در مدح یا هجو یا غیر آن است به حرف اضراب (بل، بلکه) عطف کند. حرف اضراب یا اعتراض سبب ابطال یا تصحیح یا تشریح جمله ی قبل از خود می شود. برای مثال:
ای میوه دل من لا، بل دل
وی آرزوی جانم لا، بل جان
در مصراع اول و دوم حرف عطف "بل" عبارت های قبل از خود را تصحیح کرده اند.
همچنین در:
"نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود"
شاعر با استفاده از حرف عطف بل، جمله ی اول را تصحیح و باطل کرده است.
افسانه ی تمثیلی
افسانه ی تمثیلی نوعی افسانه و قصه است که می تواند منظوم یا منثور باشد وشخصیت های اصلی آن ممکن است از بین خدایان، موجودات انسانی، حیوانات و حتا اشیاء بی جان برگزیده شود. در این گونه افسانه، موجودات مطابق با خصلت طبیعی خود رفتار می کنند و تنها تفاوتی که با وضعیت واقعی خود دارند آن است که به زبان انسان سخن می گویند و در نهایت نکته ای اخلاقی را بیان می کنند. از این رو افسانه ی تمثیلی را حکایت اخلاقی هم نامیده اند.
در ادبیات فارسی، نخستین افسانه تمثیلی شعر "درخت آسوریک" به زبان پهلوی است که شرح مناظره ی یک درخت و یک بز است.
حکایات کلیله و دمنه که اصل آن هندی است نیز مجموعه قصه هایی به زبان حیوانات است و از جمله نمونه های افسانه های تمثیلی در ادبیات فارسی به شمار می آید. از دیگر نمونه های معاصر شعر "گوهر و اشک" (پروین اعتصامی) و شعر "روباه و کلاغ" (ایرج میرزا) را می توان نام برد که شعر اخیر با بیت زیر آغاز می شود:
کلاغی به شاخی شده جایگیر / به منقار بگرفته قدری پنیر
در این قصه، روباه حیله گر به انگیزه ی صاحب شدن قالب پنیری که کلاغ به دست آورده است، شروع به تعریف و تمجید از زیبایی قد و بالا و پر و بال او می کند و در آخر، آرزو می کند صدای کلاغ هم به زیبایی ظاهرش باشد. کلاغ ساده لوح و زود باور دهان باز می کند تا آواز بخواند که قالب پنیر از منقارش فرو می افتد و ...
در ادبیات غرب، نخستین مجموعه ی افسانه های تمثیلی را به "ازوپ" یونانی نسبت داده اند. بعدها "فدروس" و "بایروس" افسانه های تمثیلی دیگری خلق کردند.
یکی دیگر از مشهورترین نمونه های افسانه های تمثیلی "قلعه حیوانات" نوشتهی "جورج اورول" است که طنزی است سیاسی در قالب افسانه ی تمثیلی.
اقوا
اقوا یکی از عیب های قافیه است. هر گاه در هجای قافیهی صامت + مصوت + صامت،همسانی ِ مصوتها رعایت نشود، مثل قافیه شدن tar با ver در کلمات معطر و مجاور.
انگارش
انگارش در اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. در این حالت، خواننده یا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیای داستان قرار میگیرد که با وجود علم به فرضی بودن رویدادها، خود را در تجربیات حسی و عاطفی داستان سهیم مییابد و بر این توهم که گویی همه چیز برای خودش رخ میدهد، گردن مینهد.
بافت شعر
بافت شعر به بافت لفظی شعر (verbal texture) یعنی به اجزا و عناصر زبانی شعر از قبیل حروف و کلمات و وزن و قافیه و امثال این و ارتباط آنها با هم گفته میشود که در مجموع زبان شعر را به وجود میآورند. مفهوم بافت شبیه به ساختار است، اما در بحث ساختار معنی هم مراد میشود و در بافت محتوا را در نظر نمیگیرند. تغییر در بافت بر معنی تأثیر میگذارد:
خدا کشتی آنجا که خواهد برد / و گر ناخدا جامه بر تن درد
برد کشتی آنجا که خواهد خدای / و گر جامه بر تن درد ناخدای
بلاغت
به معنی چیره زبانی، زبان آوری و شیواسخنی و دراصطلاح ادبی آوردن کلام به مقتضای سخن است. مثلن اگر مقتضای حال درازگویی و تفصیل است، کلام را مفصل آورند و اگر به وارونه ی آن، مقتضای حال شنونده، ایجاز و اختصار باشد، کلام را مختصر و کوتاه ادا کنند.
بیت
به معنی خانه و در اصطلاح ادبی یک واحد شعری است که از دو مصراع تشکیل شده است.
اگر شاعر مراد خود را تنها در یک بیت بیان کند، به آن بیت " فرد" می گویند که "تک بیت " و یا "مفرد" از نام های دیگر آن است.
از" تک بیت " بیش تردر سخن رانی ها و نامه ها بهره گرفته می شود.
تک بیت های صائب مشهوراست .
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی / آن است که جوری که توانی نکنی
بیت تخلص
بیت یا ابیات تخلص (یا گریزگاه): یک یا دو بیت است که در پایان نسیب (مقدمه ی قصیده)و برای ورود به موضوع اصلی قصیده ( در مدح یا هجو یا غیره) می آید.
بیت مقطع
آخرین بیت غزل و قصیده است.
پیوت
پیوت نوعی شعر مناجاتی عبری است که در بزرگداشت عیدها نوشته میشود. گاهی شکل موَشَح دارد و در سده های سوم تا هفتم متدوال بود. هفت فقرهی آن را یوشع بن یوشع شاعر مذهبی عبری نوشته است
پست مدرنیسم
اصطلاحی بحث انگیز است که مناقشات زیادی درباره فرهنگ معاصر از اوایل دهه ١٩٨٠م برانگیخته است. در معنی ساده تر و کم تر راضی کننده اش به طور کلی اشاره به مرحلهسده ی بیستم فرهنگ غرب دارد که دوران اوج مدرنیسم را پشت سر گذاشته و بنابراین ناظر بر محصولات عصر فضا پس از زمانی در دهه ١٩۵٠م است. با این حال اغلب در اشاره به وضعیتی فرهنگی به کار می رود که بر جوامع پیشرفته ی سرمایه داری از دهه ١٩٦٠م حاکم بوده است و مشخصه اش وفور تصاویر و استیل های پراکنده و بی ربط (به ویژه درتلویزیون، آگهی ها، طراحی تجاری و ویدئوی پاپ ) است. در این معنی هوادارانی چون ژانبردریار و سایر مفسران داشته است که پست مدرنیته را فرهنگ حس ها و هیجان هایپراکنده و متشتت، نوستالژی التقاطی، تمثال های یکبار مصرف و سطحیت آشفته دانسته اند که در آن کیفیت هایی که ارزش سنتی دارند مثل عمق، انسجام، معنا، اصالت، اعتبار وصحت، در درون گرداب ناگهانی نشانه های تهی، تخلیه یا منهدم می شوند.
هم مدرنیستها و هم پستمدرنیستها بر این باورند که زندگی و هستی در رمانهای سنتی به صورت کلیشهای و قالبی نموده شده است. اما پسامدرنیستها میگویند که مدرنیستها بر خلاف ادعایشان و ظاهر پیچیده و مبهم آثارشان، در نهایت با زندگی و هستی برخورد سطحی و سادهای داشتهاند و لذا این امید دروغین را ایجاد کردهاند که بشر میتواند سر از اسرار هستی و زندگی در آورد و معماها را حل کند. پسامدرنیستها برای نشان دادن مفهوم بیهودگی و عبث بودن حرف و سخنان فلسفی و بیان این نکته که "این حرف معما نه تو خوانی و نه من" خود تمهیداتی اندیشیدهاند یا از سر تصادف و بیقیدی بدان رسیدهاند. از قبیل این که یک داستان میتواند چند نوع پایان داشته باشد (چنان که زندگی چون این است) و خواننده هر کدام را که میخواهد انتخاب کند و اساسن داستان نباید حتمن نتیجه و پایانی داشته باشد، انسجام متن بیمعنی است. هیچ چیز قطعی نیست و بدین ترتیب داستان پستمدرنیستی، به زعم ایشان نزدیکترین روایت به زندگی واقعی و هستی است. در این داستانها زاویهی دید معمولن اول شخص است تا داستان در عین ناباوری، واقعی تلقی شود.
پیوستار گویشی
هنگام رفتن از یک ناحیه به ناحیه ی دیگر اندک اندک در گویش آن ناحیه نیز تفاوت ایجاد می شود که این تغییر از یک گویش به گویش دیگر، تدریجی و رفته رفته صورت می گیرد. برای مثال وقتی در خطه ی شمال ایران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت کنیم گویش مازندرانی در یک محل مشخص ناگهان به گویش خراسانی تبدیل نمی شود، بلکه این تغییر به موازات حرکت از منطقه جغرافیایی مازندران، گلستان، و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی به گویش خراسانی انجام می شود. در این حالت می توان از نوعی "پیوستار گویشی" (dialect continum) سخن گفت.