مي گويند ملا نصرالدين ريش بلند ي داشت كه تا شال كمرش مي رسيد و به خوبي و خوشي با آن زندگي مي كرد تا آنكه روزي در بازار مرد رندي راه را بر او بست و گفت : اي ملا پرسشي دارم كه مرا پريشان احوال كرده است و پاسخ آن فقط در دستان توست .
ملا گفت : بپرس ....از پاسخ دريغ نخواهم كرد.
مرد گفت : شما شب كه مي خوابيد ريش خود را در زير لحاف مي گذاريد يا روي لحاف؟
ملا فكري كردو جواب داد : تا به حال هنگام خواب به اين نكته فكر نكرده ام .....امشب دقت كرده و فردا پاسخ خواهم داد......
آن شب ملا در هنگام خواب ريش را زير لحاف گذاشت ؛ خوابش نبرد .....ريش را بر روي لحاف گذاشت ؛ خوابش نبرد.....القصه تا صبح بيدار ماند و فكر كرد براستي شب هاي قبل چگونه خوابيده است.......
همه ما در اطراف خود دوستان يا آشناياني با مشاغل و تصورات و شعور مختلف داريم كه مي توانند در نظم يا بي نظمي زندگي ما دخيل باشند.
من دوستي دارم كه روانپزشك معتبري است بايد دو سه ماهي صبر كنيد تا ايشان را زيارت نمائيد و مشكلات كلاچ و دنده گير بكس و.......روان شما را از لحاظ فني معاينه و تلاش در سرويس و رفع نقص شما نمايد.....
چندي پيش هنگامي كه اولين كتابم را به دستش دادم ؛ نگاهي به درون كتاب انداخت و گفت اين ها چيه ؟.....
گفتم : مي گن شعرة.....
بدجور به من نگاه كرد انگار به تمام ادبيات جهان توهين كرده ام ......من هم خيلي پر رو كتاب را از دستش گرفتم و امضا كردم شايد كوتاه بيايد.
گفت : با اين مشكلاتي كه داري چرا شعر مي نويسي؟
گفتم: چه ايرادي دارد سال ها است كه ننوشته ام .....احساس جواني مي كنم.....روانم تازه مي شود.....درد دل مي كنم البته با كاغذ و قلم......
گفت : هر چه رشته بودم پنبه كردي .....چند مدت است كه داري اين كار را انجام مي دهي؟
گفتم : نزديك يكسال.....خجالت مي كشيدم بگويم.....
گفت : اي داد بر من بايد تمام داروهايت را عوض كنم ......چرا اين كار را كردي؟
با تعجب و حيران گفتم : مگر چه شده است؟ .....اين همه آدم مي نويسند يكي هم من.....
گفت : عزيزم اكثر كه نه ؛ تمام شاعر ها دچار ناراحتي دوقطبي هستند......گاهي اجتماعي و شاد و گاه درونگرا و افسرده......خطرناك است....
گفتم : مگر شما دلت نمي گيرد.....با خودت غر غر نمي كني .....يا ناسزا بگويي ...مگر در خانه هم دكتري .....شما در خانه پدري؛ همسري ...طبابت كه نمي كني.....
القصه غرض از اين همه صحبت اين بود كه از شما دوستان بپرسم به نظر شما تمام كساني كه بيماري دوقطبي دارند شاعر هستند؟ يا تمام شاعران دچار بيماري دو قطبي هستند؟
اميدوارم به دوست دكترم خبر نرسانيد از داروخانه كه بيرون آمد نيمي از داروها را بعد از خواندن بروشورها انداختم سطل آشغال.....اگر دوقطبي و ديوانگي اين است ....چه اشتباهي كردم سال ها
سعي نمودم توسط اين دوستم و داروها عاقل شوم ......
نظر شما چيست ؛ دو قطبي هاي عزيز شما را مي گويم.....