اوایل انقلاب یادم می یاد که جلو دانشگاه تهران هر گروهی دور هم جمع می شدند و فضا به شدت تبلیقاتی به سبک خیابانی بود
از همه بیشتر محو تماشای بحثهای کمونیستها شده بودم . چون وقتی حرف می زدند در هر جمله اونها یکی یا دوتا کلمه بسیار سخت خارجی بود که هنوز هم تلفظ اون کلمات برای من مشکله و من هم فکر می کردم اینها چقدر باسواد هستند . اونها با این روش طرف مقابل را تحقیر می کردند و معمولا در بحث پیروز می شدند.
حالا که سن و سالی از من گذشته و کل فرضیه کمونیستی در موزه های نظریه های دنیا در حال خاک خوردنه خوب می فهمم که این یک ترفنند بیشتر نبود و خیلی از جونهای ساده به دلیل تحقیر شدن درونی به سمت اونها می رفتند.
این همه مقدمه را گفتم که برسم سر اصل مطلب روشنفکری. من نه تنها با روشنفکری مخالف نیستم بلکه معتقد هستم روشنفکری موتور اصلی تمام حرکات کمال گرایانه در جوامع است . آنچه که مرا آزار می دهد روشنفکری ارتجاعی است . به نظر من روشنفکری ارتجاعی خود عامل عقب ماندگی بسیاری از جوامع جهانی است
روشنفکری ارتجاعی چیست؟ وقتی کسی از هویت یک اصل فقط پوسته خارجی آن را بردارد و از عمق آن بهره ایی نبرد به نظرم مرتجع است. این اصل می خواهد مذهب باشد، فرهنگ باشد ، علم باشد یا حتی روشنفکری.
هر چیزی در این جهان هستی دارای دو عنصر تشکیل دهند است که هویت آن چیز را می سازند 1- جسم و 2- روح . جسم آن چیز شکل ظاهری آن است ولی روح آن حقیقت درون آن است. روشنفکری هم دقیقا دارای این دو عنصر است . بسیاری از ما عنصر پوسته آن را یاد می گیریم و با آن سعی می کنیم به اهدافمان برسیم. وقتی از این دو عنصر فقط پوسته ی روشنفکری را بدست آوریم دست به تحقیر مخالفان می زنیم از واژه های پیچیده بدون نیاز استفاده می کنیم ولی فقط کسانی را می توانیم محو سخنان خود کنیم که با کمبودهای شخصیتی شدید روبرو هستند .
گاهی از اوقات در جوامع دو جریان ارتجاعی را می بینیم که درست در دو قطب مخالف یکدیگر ایستاده و همدیگر را به ارتجاع محکوم می کنند.(شارلی ابدو و داعش) یکی از اصل روشنفکری و دیگری از دین خود ساخته، جسم آن را برداشته اند. من شک ندارم که هر دو جریان حاصل دسیسه ی یک جریان صهیونیستی هستند