کلام...
کلام.آهنگی است که بحرکت دهان وزبان از حروف وکلمات تر کیب یافته وبرای بیان مقصود گفته
شده باشد..مرادف آن را سخن یا گفتاروگوینده
یا متکلم یاسخن گو میگو ئیم
سخن ادبی..مقصود اصلی سخن تفهیم معانی مختلف
حالات متفاوت است در صورتی آنرا کلام وسخن ادبی
گویند یاادیب وسخن سنج گویند که مقصود خود را
به بهترین وجه بفهماند
نظم ...ونثر..سخن بر دو قسم است نظم. ونثر
نظم یعنی مرتب کردن در لغت مثل بهم پیوستن
مروارید یا به رشته کشیدن دانه های جواهر
در اصطلاح سخنی است که دارای وزن وقافیه باشد
مرادف آن را شعر نیز میگویند
قافیه...کلمات آخر شعراست که حرف اصلی آخر آنها
یکی باشد مانند کلمات دل.گل. مایل حاصل که حرف
اصلی آخر آنها لام باشد..الفاظ.در.بر. سر هنر که آخر حروف اصلی آنهاراءاست وحروف لام و راءرا
در قوافی حروف روی می نامند..گلمه روی به معنی
در اصل به تشدید یاء است به فارسی به تخفیف گفته
میشود
علم بلاغت...شامل سه اصل است .معانی.وبیان وبدع
که گاهی هر سه وگاهی دو فن آخر را فن بدیع مینامند کلمه بدیع در لغت به معنی چیز تازه
و نو ظهوردر اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح
بلیغ خواه نظم باشد خواه نثر
آنچه گفتیم راجع به درستی کلام بوداما شیوائ سخن
آن است که جمله روان ونزدیک به فهم در گوش شنونده خوش آید
تنافر…. یعنی ناسازگاری... این است که ما بین کلمات
تناسب وجود نداشته باشدآن کلمات رامتنافر وضد آن راملایم وسازگار خوانند
1 ..تسجیع..یعنی که سخن رامسجع وجمله های مشابه
را قرینه میگویند سجع آنست که کلمات آخر قرینه ها در وزن یاحروف روی یا هردو موافق باشند
سجع..یعنی آواز کبوتر..به بانگ یک یکنواخت قمری
کبوترتشبیه کرده اند
شعر..مسجع..مسجع بیشتر در نثر گفته می شود وآن
در صورتی است که مصرعهای ابیات از قرینه های
مسجع تشکیل شده باشد
مثال..ازروی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
وزقدآن سرو سهی خالی همین یابم چمن ..امیری معزی
جناس..آن است که گوینده در سخن خودکلمات هم جنس
بییاورد درظاهر بهم شبیه در معنی مختلف باشند
مانندکلمه تیر در فارسی عین در عربیبه معنای
مختلف استعمال میشود..جناس دو رکن دارد خیش اول
به معنی خود ودوم به معنی حویشاوند است
جناس. تام. آن است که الفاظ متجانس در گفتن و
نوشتن یکی باشد فقط در معنی مختلف باشند مانند
کلمه تیر در فارسی وعین در عربی
مثال..برادر که در بند خویش نه برادر نه خویش است..برای سهولت اقسام جناس رابه دو قسم کنیم ..جناس تام ..و نافص..تام درحروف وحرکات وتلفظ
وترکیب متفق درمعنی مختلف باشند
ناقص..که علاوه براختلاف معنی دریکی ازجهات نیز
تفاوت داشته باشد
جون..درس بسیار پربار وزیبا وبسیار میباشد سعی میکنیم
آنرا خلاصه کنیم تاخواننده خسته نشود
طردوعگس...طردوعگس که آنراتبدیل وعگس تنها نیز گفته اندیکی ازصنایع لفظی بدیع است بدین قرارکه
مصرع اول را باتقدیم وتاخیر کلامات در مصرع دوم
تکرار شود پیداست این تکرار باید چنان باشد که
موجب رونق وحسن کلام گرددوبر ضعف شعاعر حمل نشود
از این گونه تکرار هابا آرایش سخن مناسب تر است
مثال..بوستان بر سرو داردآن نگاردلستان
آن نگار دلستان بر سرو دارد بوستان..ازذوالفقار شیروانی
انواع شعر فارسی عبارت از غزل.قصیده.ربائ.دوبیتی.قطعه.مثنوی.مسط.
ترکیب بند.ترجیح بند مستزاد واقسام دیگر
که از درس ما خارج است
بیت ومصراع
حداقل سخن موزون یک مصراع وحداقل شعر یک
بیت است یک نیمه از بیت را مصرع میگویند
مصرع یعنی یک لنگه
تشبیب ..در اصطلاح شعرا قسمت پیش درامد قصیده
است که حکایات حال عشاق وذکر محاسن محبوب رامیکند
مثل ماه .ستاره .آفتاب .محبوب .کوه دیگر آن تخیل شاعر است که با این کلمات زیبا چه جور بازی کند
تخلس ...کلمه تخلص دراصطلاح شعرا به دو معنی است
نام شعر شاعری که شبیه اسامی خوانوادگی است
مثل.منوچهری .فردوسی.نظامی.سعدی.حافط
تخلص از ارکان مهم قصیده ومحل هنرنمائ شاعر است
نمونه های حسن تخلص تعریف نوع قصیدهمثال مختصری
قناعت میکنیم
خجسته باشدروی کسی که دیده بود
خجسته روی بت خویش بام داد پگاه
اگر نبودی بر من خجسته دیدن تو
خدای شاد نکردی مرا به دیدن شاه
فرد=مفرد
دانسیم که حداقل شعر یک بیت است..گاه ممکن است
شاعر مقصود خود را در یک بیت گفته باشد آنرا شعر بیت فرد یا بیت مفرد به معنی تک بیت وجمع آنرا مفردات میگوینددر خاتمه دیوان شیخ اجل سعدی آنرا ضبط کرده
چه داند خوابناک مست مخمور
که شب را چون بروزآورد رنجور
وقتی گوینده تمام مقصود خود را در دو شعر بیان کرد آنرا..دو بیتی..ربائ..پیش از آن غزل وقصیده هم می گفتند
قصیده..انواع اشعاری است که بر یک وزن و قافیه
درباره موضوع از قبیل مدح پادشاه یا مرثیه
وتعزیت ومسایل اخلاقی واجتمائ وامثال آن ساخته
باشند شماره ابیاتش متوسط بیست تاهفتاد هشتاد
بیت باشد. بعضی بیست بیت را قصیده نامیدند
زیادو کم بودن قصاعد بستگی به شاعر و اهمییت موضوع وقوت طبع شاعردارد در بعضی لشگر کشیها
سلاطین به صدوهفتاد یاهشتاد بیت برسد
بعضی قوافی از قبیل طائ مانند بط. خط .شط
یا مانند یاس .طاس.داس.محسوب میشود
قصیده یکی از انواع مهم شعر است حقیقت امر این
است درگفتن شعر خوب باید دانست براعت گوینده
از اقسام دیگرشعر نیز بخوبی معلوم می گردد
سخن در باره قصیده اگر بحواهیم بگویم کتاب هفتادمن مثنوی میشود که در این درس نمی گنجد
غزل ...
غزل دراصطلاح فارسی اشعاری است بر یک وزن و قافیه با مطلع مصرع مابین پنج بیت الا دوازده بیت باشد بعضی تا نوزده بیت گفته اند ولی اگر ا سه.جهار بیت باشدغزل ناتمام گویند کلمه غزل به معنی عشق بازی است درغزل سرائ حدیث مغازله شرط نیست بلکه ممکن است متضمن اخلاقی وحکمت باشداز این نوع غزل ها بسیار داریم فرق میان غزل وقصیده آناست درقصیده باید در باره یک موضوع سخن گفت ولی درغزل تنوع ممکن است.غزل هرچه پرسوزو گدازتر باشد معشوقه بیشتر تمایل نشان میدهد در غزل لطافت خیلی شرط است ولی در قصیده وقتی در باره جنگ شعر میگوئ لطافت کلام از بین میرود در قدیم غزل را با سازو آواز میخوانند البته حالا هم گاهی میخوانند غزلهای حافظ سعدی عراقی. ازشاهکار های غزل است غزل به مرور زمان تحول بسیاری پیدا کرده از تاریخ معانی عالی اخلاقی ومضامین دل پذیر حکمت داخل شعر فارسی گردیدنوع غزل از صورت محدود
بیرون امدوبا اخلاق عرفانی بیامیخت شیخ اجل سعدی در پایان غزل دوازده بیتی که به مطلع ذیل ساخته است
سعدی حدیث مستیوفریاد عاشقی
دگر مکن که عیب بود خانقاه را
ملمع..آن است که فارسی وعربی رابه هم آمیخته باشند مثل یک مصرع فارسی و مصرع دیگر عربی باشد
یا چند بیت فارسی ویک بیت عربی باشد این نوع شعر را صنعت تلمیع وبدیع نیز شمرده اند واز نیمه
قرن چهار دهم هجری شروع شده مرحوم حسین بلخی با
رودکی معاصر بوده ..ملمع..از لمه بمعنی قسمتی از
گیاه خشک شده یا به صورت ساده یک فرش خیس که
قسمتی از آن خشک باشد ملمع مرادف مرقع به معنی
جامع درویشانه تکه تکه بهم دوخته باشند
قطعه
ابیاتی است بریک وزنو قافیت بدونه مطلع مصرع که
ار اول تا آخر همه مربوط به یکدیگرهمه راجع به یک موضوع اخلاقی وشیرین حکایت کنند فطعه از دو بیت الاپانزده بیت متداول است..لیکن بر حسب ضرورت
میتوان تا چهل تا پنجاه بیت وبیشترازآن گفته اند فرق آن با فصیده آن است قطعه دارای مطلع مصرع نیست یعنی قافیه راازاخر بیت اول اغاز کرده ودر مصرع اول نیاوده اند
امادر قصیده شرط است که دارای فطلع مصرع باشد
کلمه.قطعه.. با کسر قاف..به معنی یک پاره از هر چیز میباشد این نوع شعر چون شبیه ابیات اواسط
قصیده است آنرا قصیده نامیده اند
مثال..
دوست مشمار آنکه در نعمت زند
لاف یاری وبرادر خواندگی
رباعی چهارگانه
رباعی که آن را ترانه و دو بیتی نیز می گویند دو بیت
است که قافیه در هر دو مصراع بیت اول ومصراع چهاروم
رعایت شده باشدوآوردن قافیه درمصرع سوم اختیاری
است رباعی ازمخترعات شعرای فارسی است که عربهانیز تقلید کرده اند اینک مثال ربائ ازهردونوع قافیه
در مصراع سوم رعایت شده یانشده باشد
ای روی تو مهر عالم آرای همه
وصل توشب وروزتمنای همه
گربادگران به ازمنی وای به من
ورباهمه کس همچو منی وای همه .... ابوسعیدابوالخیر
دردایره یی کامدن و رفتن ماست
آنرانه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزنددمی دراین عالم راست
گاین آمدن از کجاورفتن به کجاست ...حکیم عمرخیام
دوبیتی
کلمه دوبیتی را علاوه براینکه درموردرباعی بکار
برده اتددر معنی دیگری نیزاصطلاح کرده اندواین
معنی عبارت است از دو بیت که در قافیه بندی با
رباعی یکی اما دروزن باآن مختلف باشد ماتتد
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده باجامی بسازد
مراکیفیت جشم تو کافیست
ریاضت کش به بادامی بسازد
زدست دیده ودل هردو فریاد
که هرجه دیده بینددل کندیاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد...باباطاهرهمدانی...
.....
به صحرابنگروم صحرا ته وینم
به دریابنگروم دریا ته وینم
چه درشهروچه درکوهوجه دردشت
به هر جا بنگروم آنجا ته بینم
یاد آوری میکنم بیشتر دوبیتی های بابا طاهر
همدانی را نسبت داده اند بزبان لری مثل دوبیتی
بالا
به صحرابنگروم صحرا توبی نم
به دریابنگروم دریا تو بی نم
بهر جا بنگروم کوه ودرودشت
نشان از قامت رعناتو بی نم این هم شعرغیرلری
مثنوی =دوگانی
مثنوی که آنرامزدوج نیزمیگویند نوع اشعاری است
که در وزن یکی اما هربیت آن دارای قافیه مستقل
میباشد چون هربیت مستلزم دوقافیه یا هردو مصراع
ابیات مقفی است آنرامثنوی نامیده اند به معنی
دوتا.دوگانی.ابیات مثنوی محدودنیست به همین خاطر
این نوع شعر را برای تاریخ افسانه های طولانی
بکارمی برند مثنوی سازی درفارسی ازقرن سوم وچهارم آغازشده اماخوشترین وزنهامثنوی همان است که
درنظم شاهنامه فردوسی حدیقه سنایی وخمسه نظامی
ومثنوی مولوی بکاررفته است
دلیری که بودنام اواشکپوس
همی برخروشید برسان کوس
بیامد که جویدزایران نبرد
سر هم نبرد اندر آرذ به گرد
خوروشیدکای نامداران مرد
کدام از شما آید اندر نبرد
که گرددبه آوردبامن درون
بدان تا برانم از وجوی خون
چو رهام را گفت آمد به گوش
خروشیدوآمد چو دریا بجوش
ابو شکور بلخی که عصر زنده گانی اوما بین رودکی
و فردوسی است از مثنوی گویان قدیم بوده از آفرین نامه وی فقط ابیاتی چند متفرقه نماده است
مسمط...
مسمط نوعی از قصیده یا اشعاری است هموزن مرکب از بخشهای کوچک که همه در وزن وعدد مصرعها یکی ودر
قوافی مختلف باشند به این ترتیب
مثل...در ابتدا پنج مصزاع بر یک وزن و قافیه
بگویند ودر آخر یک مصراع بیاورند که در وزن با مصراع های قبل یکی ودر قافیه مختلف باشند
از مجموع آن شش مصراع یک بخش تشکیل میشود که شعراع آنرا یک لخت یا یگ رشته از مسمط کویند
از مجموع این شش مصراع نیز یک بخش تشکیل میشود
که آن را لخت دوم ورشته مسمط می خوانند همچنان
تا آخر....رشته مسمط در حقیقت مصراع آخر هر لختی است که آنرا بند مسمط گویند..مسمط های منوچهری
که بعد نقل خواهم کرد از همان نوع است
منوچهری...آمدی بانگ خروس موذن می خوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف بر گرفت جامه بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
خسرو سیارگان به معنی خورشید است
یعنی کسانی که از صبح می می خورید بر خیزید
رطل...یعنی پیمانه ..احور وحورا به معنی
سیاه چشممان
سعدی میفرماید
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
مسمط..گفتیم یعنی یک رشته مروارید یایکرشته
که مهره های تسبیح رادر آن کرده باشند
جند چیزی کهبه یک بند بسته باشند