جمعه ۹ آذر
من کیم(تخیلی و فکاهی)
ارسال شده توسط منصور دادمند در تاریخ : يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۱۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۴۰ | نظرات : ۱۲
|
|
هر چه که در این داستان آورده شده واقعی نیست
من کیم فکر کنم رهبر باشم اگر رهبرم یعنی بایست مثل علی(ع) باشم آنهم به عمل نه حرف یعنی زغال داغ کف دست برادر نزول خورم بذارم اون که منو یک لقمه چپ میکنه روززن و مادرهم به جای طلا خریدن برای زنم و مادر زنم پول آن را وقف کمک به یتیمان کنم آنوقت بایست یک دویست بخیه به سرم بزنم و شبها بیرون توی خیابون بخوابم نه من هرکی هستم رهبر نیستم حالا فهمیدم کیم من رئیس جمهورم خیلی خوبه هم معروفم هم وقتم را در همایش و سمینار و فلان و فلان میگذرانم فقط کافی من اینم من این میکنم و آن میکنم نمی گذارم حقتان فلان و فلان شود یک مشت مزخرفات میگم اما اگر بخواهم با یک عزم ملی با تکیه بر قدرت و قلب مردم آنها را خانه دار کنم عجب حرفی زدم چه غلط ها به من آنها که پول تبلیغات انتخابا تم را دادند پوستم میکنن اقتصاد فلج میکنند مجلس منو استیضاح میکنه اما اگر جنگ بشه وقتی برای مردم کاری نکنیم قدرت جنگیدن پایین میاد اگر هم بجنگیم مثل صهیونیسم و اسرائیل مجهز به موشک بشیم بدرد نمی خوره مثل اسرائیلی ها با یک پخ نیروهامون فرار میکنند و شکست میخوریم مگر اینکه مثل اروپا باج بدیم تا جنگ نشه عیبی نداره من باج میدم اما منکه عادت دارم دمپایی بپوشم اگر دمپایی ام از پام موقع تشریفات ورود به کشور بیگانه از پایم در بره فکر میکنند همانند آن سنگ انداختن قصد جنگ دارم به کشورم هم برگردم همه میگن ذره ای شعور سیاسی نداری منکه اصلا نمی دانم شعور چیه اصلا ممکنه ترورم کنن ویا یک عکس کاریکاتوری خری گاوی شیطونی از من روی دیوارها بکشن نه من رئیس جمهور نیستم پس بایست نماینده مجلس باشم آن هم که برای انتخاب شدنم حداقل هر انتخابات دو میلیارد تومان پول احتیاج هست منکه وزیری رئیس مجمعی و یا شخیصیتی نیستم که از امکانات آنها استفاده کنم رئیس حزب چپ راست بالا پایین هم نیستم با یست یک پارتی بین آنها داشته باشم تازه به پولدارهای که ساپورتم میکنم باج دهم همه باج میدهند دنی دنیای باجه با روزگار نمشه جنگید بدون پول این آقایون شکم گنده اگر در انتخابات شرکت کنم خودم را مسخره کردم اگر رای هم در بیارم که یک در میلیون هست در مجلس میشم یک بیکاره اگر نماینده هستم چیکار بایست بکنم کافی هر چه رهبر گفت من تایید کنم چون همه عاشق رهبرند خوب این که رئیس جمهور میشه بیکاره اگر خدای ناکرده یک رهبری بیاید که ضعفهایی داشته باشه با عث میشه با این کار ضربه چند برابر به ولایت بخوره تازه من میشم کیسه بوکس دولت و مردم و رهبری و.. غلط کردم من نماینده مجلس نیستم قاضی هستم اما منکه ترازو ندارم کافی من کارتابل بدم بقال برایم وزن کنه منم امضاء کاری نداره درقضاوت هرکه پست و منصب وپولش بالاتر حقش بیشتر مهم نیست به زن یک جانباز ویلچر تجاوز کنند تنها یک کارت دوچرخه به ضمانت میگیرم آزادش میکنم اما کشتن قاضی ها زیاد شده هم از طریق ناراضی ها هم خلافکارها هر چه هستم قاضی نیستم حالا کاملا فهمیدم من شهردارم چقدر خوبه جلسات را در یورکشای پای رستون شهرداری بالای کوه میزارم با باقالی پلو و قلیون به امور مردم میرسم با تراکم به امور مالی زن و بچه خانواده و دوستانم رسیدگی میکنم اگر مردم ناراضی شدند یک اتوبان و پارک و فرهنگسرا و فروشگاه براشون می زنم اما بایست عروسک خیمه شب بازی باشم اگر نه دخلمو در میارند بایست قدرت و پارتی بالایی داشته باشم من مردنی چه به اینکار آهان آهان من رئیس بنیاد جانبازان هستم کافی یک شرکت خصوصی بچه ها و برادرم احداث بکنن هتل های زیر دستم خرید های انها انجام بدن آن موقع صد شرکت از آن درست میکنم و برای مردم بازار کار درست میکنم یک حقوق چند ملیاردی نا چیز هم من و خانواده و دوستانم بر میداریم اما جانبازان چی آدمهای قانعی هستند خدا قانعان را دوست داره اول به آنها که درصد بالایی دارند یک زمین دویست متری با شراکت چهارنفر در قرچک ورامین میدهم که بایست با نزول پول اولیه تهیه کنند و مجبورند به بساز بفروشها اجبارا با سود ناچیز وقتی که همشان زمین گرفتند میرم سراغ درصد پایین ها فامیل های خودم یک آپارتمان هشتاد متری به آنها میدم تازه برای اینکه شرایط روحی خوبی جانبازان داشته باشند حالت اشتغالشان میکنم تا در جنگ با مدیران از ما بهترون اعصابشان خرد نشود وبه امور مردم بدون زبان سرخ رسیدگی شود خرج درمان جانبازان شیمیای که با لاست میزاریم درد بکشن اجر شان پیش خدا بیشتر میشه اما این جانبازان خیلی بی تر مز هستند نکنه جانبازان نا راضی با عصا بزنند توی سرم نه حریف آنها نمی شم دیگه کاملا فهمیدم چی هستم وزیر امور خارجه هستم کافی جوک تعریف کنم اما اگر جوکم بد باشه باعث قطع رابطه میشه جوکم بد بود هدیه میدم با اهل فامیلم هم پارتی بازی نمی کنم خدمت مقدس سربازی شان را در انگلیس پاریس و ایتالیا شهر رم قرار میدم تا همه بدانند بچه های من هم به سربازی میروند اما در هر سفرهمسرم صد کیلو بار میخره همه را بایست من جابجا بکنم نه از کمر درد می میرم نه بابا من وزیر هم نیستم پس حتما پلیس هستم آره پلیس خوبه دیگه هر سال ماشینم را نمی دزدند و بچه هام پارک که میرند از معتاد پاک میکنم و با خیال راحت از پارک لذت میبرند تازه مشکل فرهنگ آپارتمان نشینی هم ندارم همه شارژشان هم میدهند اما گشت نجات چه کنم اگر بعضی ها سوءاستفاده کنند آبروی من هم میره کاش اصلا چنین گشتی نبود خود مردم بایست برخورد کنن چرا من حتما دلیل بالایی هست اما دختران زیبای خیابونی و تلفنی را چه کنم هر دفعه به یک منطقه میچرخانم تا کسی ناراضی نشه اما بعد از مدتی اثر بدی میزاره آن خانه آفاق خانوم چقدر خوب بود دیگه از مریضی ایز میز خبری نبود هم شکل شهر وهم میزان ازدواج بالا میرفت هم پول عالی به جیب دولت واریز میشد شراب هم روز اول نگفتند هر که بخورنه فلان و فلان هست گاماس گامس بود الان که شهر را یز میز گرفته به دختر چادری متلک میدازند بنده خدا از ترس میمیره میاد خونه آخ آخ یادم نبود اگر در درگیری با سارقین و اشرار کشته بشم چی نه من پلیس نیستم عیال من کی هستم
تویک دزد معتاد صندوق صدقات هستی پاشو اینقدر با خودت حرف نزن برو به کارت برس
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۷۱۹ در تاریخ يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.