سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      روز واقعه ...
      ارسال شده توسط

      منوچهر مجاهدنیا

      در تاریخ : دوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۳ ۱۹:۳۱
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱۰ | نظرات : ۱۵

       
      طنز هفته ...!
       
      مرحوم ابوی همیشه مرا نصیحت می کرد . می گفت : پسرم ! با کاسب جماعت رفیق شو . با برنج فروش . با بقال رفیق شو. با نانوا رفیق شو. با قصاب رفیق شو. با آجیل فروش رفیق شو. با همه رفیق شو.
      من می گفتم : ابوی ! من اداره جاتی ام ، من اهل قلم و  کاغذ و مینوت و پیش نویس و پرونده و پوشه و کلاسور و سنجاق وA4 وخط کش و مدادتراشم ، مرا با وزن و کیلو و پیمانه و سنگ  ترازو چه کار؟
      می گفت : پسرم تو هنوز بچه ای ، عقلت نمی رسد ، من دوتا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده ام ، پس فردا اگر اتفاقی بیفتد و زندگی سخت بشود ، همین بقال و چقال به دردت می خورند .
      می گفتم : ابوی ! نانوا به من نان سوخته می دهد ، قصاب پیه و دنبه ، بقال ماست تُرش ، آجیل فروش پسته کرم خورده ، برنج فروش که دیگه جای خود دارد ، برنج شمشیری دانه بلند را با برنج تایلندی و اوروگوئه ای قاتی می زند و به جای برنج آستانه اصل به من می فروشد. رفاقت من با این دوستان چه خاصیتی برای من دارد ؟
      مرحوم ابوی می گفت : خاصیت دارد پسرم ، خاصیت دارد . روز مبادا همین رفاقت ها به داد آدم می رسد .
      من نصیحت ابوی را به گوش جان شنیدم و با همه رفاقت کردم و سال های سال بقال به من ماست ترش داد و نانوا ، نان سوخته ، قصاب پیه و دنبه ، آجیل فروش پسته کرم خورده و برنج فروش ، برنج قاتی دار آستانه – تایلندی اعلای دو دست .
      تا این که از قضای اتفاق زد و برنج ناگهان گران شد ، در این هنگام بودکه متوجه دوراندیشی های حکیمانه مرحوم ابوی شدم .
      عیال گفت : برنج نداریم .
      گفتم : غصه نخور، تومرا داری و من برنج فروش را .
      برخاستم و به سراغ برنج فروش رفتم . برنج فروش مغازه را بسته بود و یک یادداشت پشت در مغازه چسبانده بود که :
      به علت مسافرت تا اطلاع ثانوی مغازه تعطیل است ...!
       
      " نقل از مجله گل آقا پنجشنبه 26 اردیبهشت 1387 "
      الف. اینکاره
       
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۳۸۵ در تاریخ دوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۳ ۱۹:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0