جمعه ۲ آذر
حماسه در ادبیات مقاومت قسمت پایانی
ارسال شده توسط علی ناصری(عین) در تاریخ : چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۴:۰۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۳۷ | نظرات : ۴
|
|
ولي در ابتداي دهه ي هفتاد نوعي ديگر رمان هم پا به عرصه ي ادبيات داستاني دفاع مقدس گذارد از آن مي توان به كتاب ( دا ) به اهتمام سيده اعظم حسيني كه روايتي از نبرد و مقاومت مردمي مي باشد و همچنين كتاب ( بابا نظر ) ، ( خاك هاي نرم كوشك ) ، ( پايي كه جا ماند ) و ( از معراج برگشتگان ) كه بيشتر در قالب خاطره نويسي و روايت گري مي باشد را مي توان نام برد . از محتواي هر كدام از اين رمان خاطره ها مي توان جند رمان استخراج كرد . نكته ي ديگر كه از آسيب هاي ادبيات داستاني دفاع مقدس است ، سفرشي نويسي است كه با توجه به اينكه بيشتر براي عده اي از شهدا كار مي شود ، باعث اغراق در جامعه مي گردد . بازتاب جنگ در ادبيات نمايشي جهان موضوع « جنگ » و « دفاع از سرزمين مادري » در هنر و ادبيات ملت ها سابقه اي طولاني دارد و در آثار نمايشي مكتوب قدمت آن به قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان باستان مي رسد . مانند ، نميش نامه ي « ايرانيان » اثر آشيل ، « زنان تروا » نوشته ي اروپيد از بهترين نمونه هاي تراژدي و كمدي در رابطه با جنگ و دفاع در ميان آثار كلاسيك هستند و از دوران رنسانس تا كنون نويندگاني چون شكسپير ، برتولت ، برشت ، رومن رولان ، فرناندو آرابال و ديگران در آثار نمايشي خود كم و بيش به مقوله ي جنگ ، پيروزي ، دفاع ، شكست و تبليغات سياسي و اجتماعي آن پرداخته و هر كدام از منظر خود به جنگ نگريسته اند و در تمام آنها دفاع از سرزمين و تقويت غرور و حيثيت ملي مورد توجه و تحسين قرار گرفته است . همان طور كه در نمايشنامه ي « زنان تروا » نه تنها در برابر حمله ي متجاوزين يوناني تسليم نمي شوند ، بلكه براي دفاع از سرزمين و شرف ملي خود تا آخرين لحظه مقاومت كرده و در اين را جان خود را از دست مي دهند . يا نمايش « محاكمه ي ژاندارك » كه با استفاده از مستندات تاريخي ، داستان دختر جوان فرانسوي را به تصوير مي كشد كه شجاعانه در برابر تجاوز انگلستان به فرانسه ، لباس رزم مي پوشيده و مردم را به دفاع و مقاومت فرا مي خواند . هنرمندان و نويسندگان در طي قرون مختلف با توجه به خاستگاههاي فرهنگي و اجتماعي متفاوت و با ديدگاه هاي فلسفي و سياسي مختلف ، هر كدام بر اساس وظيفه ي انساني و هنري خود به گونه اي ، صحنه هاي جنگ را كه هملناك و ويرانگر است به صحنه هاي مقاومت و ايثار و از خود گذشتگي تبديل مي كند . او با استفاده از جنگ كنش انسان در برابر وقايع غير منتظره و ترسناك ، گم شدن هويت فردي و از خود بيگانگي را به نمايش مي گذارد و جنگ تكان دهنده ترين سوژه ها و غني ترين مواد خام را جهت خلق آثاري ماندگار در اختيار نويسندگان و هنرمندان قرار مي دهد . نسبت نمايشنامه هاي جنگ با فرنگ ايثار ، شهادت و مقاومت در نمايشنامه نويسي با محتواي دفاع مقدس و مقاومت مانند ساير نمايشنامه ها بايد از زواياي مختلف مورد بررسي قرار گيرد و زواياي قابل بررسي در اين گروه نمايشنامه شامل ، جامعه شناسي ، روان شناسي ، خانه و خانواده ، شخصيت پردازي ، گفتگوي روايي ، صحنه پرداز ي ، سوژه ، درون مايه ، پيرنگ ، ساختار شناسي ، حضور اشخاص و تيپ هاي منحصر به فرداست كه با تلفيق آنها با محتواي ايثار ، شهادت و مقاومت كه از مفاهيم خاص اين گونه نمايشنامه ها مي باشد ، تا بتوانيم نمايشنامه در خور و شايسته ارائه نماييم. مفهيم ايثار و شهادت البته زماني كه از جنگ به نام دفاع مقدس ياد مي كنيم ، طبيعي است كه از وجوه ممتاز تري برخوردار باشند و جلوه اين مفاهيم هم بستگي به جهان بيني حاكم بر نمايشنامه نويسي و تاثير گذاري مفاهيم فوق دارد . بازشناسي اثر ها به عنوان برش كوچكي از زندگي ، روزها و لحظات دروان جنگ يا پس از آن باور پذير تر و واقعي تر جلوه مي كند و جز مختصات ادبيات دفاع مقدس مي باشد . در اين مقاله به سه اتر نمايشنامه نويسان معاصر كه به نوعي اين مفاهيم را در دوران جنگ يا بعد از آن در آثار خود مستقيم يا غير مستقيم حس كرده اند و اين واقعيت ها در زندگي آنها تاثير گذار بوده است . البته انتخاب موضوعات با نگرش نو در نمايشنامه نويسي صورت گرفته است كه باعث باز پردازش صحنه هاي بازآفريني جنگ نزد كساني كه جنگ را نديده اند و يا سالها از جنگ دور بوده اند ، گردد . آثار برگزيده از سه نمايشنامه نويسي است حيطه هاي مختلف نمايشنامه نويسي را تجربه نموده اند و بر اساس سفارش و يا احساس خاص ، نبادرت به نوشتن نمايشنامه نكرده اند . ضمن آنكه اثر هر كدام برش خاصي از زندگي آدم را نشان مي دهد . براي درك بهتر اين آثار بهتر است مفاهيم را به لحاظ معنايي بررسي كنيم . در فرهنگ معين معاني كلمه ي « ايثار » اينگونه آمده است : 1 . بذل كردن ، عطا كردن 2. ديگري را بر خود ترجيح دادن ، برخود گزيدن 3 . قوت لازم را به ديگري بخشيدن 4 . مقدم داشتن ديكران و ترجيح دادن آنان برخود در كل امور و در ذيل كلمه ي شهادت هم آمده است : 1 . گواهي دادن 2 . كشته شدن در راه خدا ، شهيد گرديدن ، شهادت امام حسين (ع) 3 . گواهي كه در آن شك و ريب و غرضي نباشد و از روي اخلاص و راستي ادا باشد و نيز كلمه ي مقاومت در همان فرهنگ اين گونه معني مي شود : 1. ايستادگي ، برابري كردن 2 . ايستادگي 3. پايداري كردن نمايشنامه « سه پاس از حيات طيبه ي نوجواني نجيب » و « زيبا » از عليرضا نادري ، نمايشنامه ي فوق در سه صحنه روايت مي شود كه نويسنده ، هر كدام را به تبعيت از فضاي نگهباني در جنگ" پاس " نام نهاده است . در آن تمام خانواده ي عليرضا گويي به مراقبت و محافظت از عليرضا ( جانباز روحي ) مشغول هستند و نويسنده با به وجود آوردن اين فضا مي خواهد به تشريح و تبيين زندگي جانبازان اعصاب و روان بپردازد و در ان سه برش از زندگي عليرضا را در يك روز جمعه نشان مي دهد كه بيشترين نقش را عليرضا ، مادر و محسن در صحنه ايفا مي كنند و شخصيت زيباي حميد و پدر تنها در صحنه ي دوم و سوم حاضر مي شوند. اين نمايشنامه ، داستان جانباز اعصاب و رواني است كه هر روز از خواب بر مي خيزد و منتظر دختري به نام زيبا ست كه در حين گفتگوي عليرضا و مادرش و برادرش محسن ، مشخص مي شود كه او در عنفوان زندگي اش پيش از رفتن به جبهه جنگ ، عاشق دختر عمويش زيبا بوده است و به دليل حيا اين عشق را آشكار نكرده است و هر روز زيبا را در كنار خود احساس مي كند و با او سخن مي گويد . در شروع نمايش مادر در آستانه ي در مي استد و با يك سيني غذا در دست شروع مي كند و زماني كه پدر وارد صحنه مي شود و از او ( مادر) سوال مي كند ( چي شده؟ ) مادر پاسخ مي دهد : « دوباره ...زيبا ... اينجا بود ... مثل هر روز ... زيبا اينجا بود . » آنها در طول نمايش سعي مي كنند عليرضا را به موقعيت قبلي و شرايط عادي و طبيعي باز گردانند . عليرضا تا پايان صحنه ي سوم يا همان پاس سوم از عشق از دست رفته ي خود سخن مي گويد و همچنان اين سوال برايش بي پاسخ است كه چرا زيبا هرگز نتوانست به عشق بازگو نشده ي او پي ببرد و او را بفهمد . او سرانجام بر روي همان تخت خوابي كه از آغاز بر روي آن خوابيده بود تصميم مي گيرد با كشيدن ملحفه ي سفيد روي خودش ، خويش را به عنوان مرده اي جلوه دهد زيرا اين بازي هر روزه و هر شب او مي باشد . در صحنه ي دوم به اين موضوع اشاره دارد و عليرضا در گفتگو با مادر و برادرش محسن ، چنين مي گويد : مادر : صورت تو صافه ، هيچ ردي ، هيچ لكه اي ، هيچ كبودي اي نيست . عليرضا : نگاهتون اينو نمي گه . من عمرم يه روزه . صبح به دنيا مي آم مادر:مثل يك گل عليرضا : ظهر بالغ مي شم مادر : مثل يه مرد عليرضا : شب مي ميرم و پس از لحظه اي جواب محسن ، وتي مي گويد : « اين قضيه براي تو كه هر روز غروب همه چيز از ذهنت پاك مي شه تكراري نيست ف گلوله اي كه مغز تو رو دريده همه ي گذشته ي تو رو برده كه كاش نبرده بود .» عليرضا پاسخ مي دهد : « اين تقدير من بود كه تا زنده ام ، هر روز يك بار به دنيا بيام ، به همه بگم و شب دوباره بميرم .» با خواندن اين اثر در مي يابيم نويسنده در نمايشنامه ي خود مفهوم ايثار و مقاومت را به شكل غير مستقيمي نشان داده است . عليرضا محوري ترين شخصيت اين متن در زمان بعد از جنگ به دليل آنكه شليك تير بر روح و روان او تاثير نامطلوبي گذاشته ، اكنون در فراموشي هر روزه به سر مي برد . او كه خود خواسته و از روي اختيار بهترين روزهاي زندگي را در جبهه گذرانده بود و در واقع خويشتن را وقف جنگ ساخته بود ، حال به عقوبت دردناك رواني دچار شده است ؛ عقوبتي كه پس از گذراندن سخت ترين و بدترين روزه هاي جنگ نصيبش شده است ، چيزي جز آنكه هر روز به فراموشي دچار شود و در خيال و آرزوهاي خود با زيبا ؛ معشوقش زندگي كند ، شايد رسيدن به چنين عقوبتي ، همان ايثاركردن و گذشتن خالصانه و نجيبانه از خويش براي ديگران بوده است . اما متاسفانه ديگران هرگز او را درك نكرده اند . ديگراني چون دختر عمويش زيبا كه از ابتداي جواني هز عشق او به هيچ كس چيزي نگفته است و در آخرين بخش از ديالوگش به اين مسئله اشاره مي كند . نمايش دوم : آيا تا به حال عاشق شده اي روژانو ؟ اين نمايش در آغاز دهه ي 80 در حدود سال 82 و بهار 83 به وسيله ي چيستا يثربي نگارش شده است . در اين نمايشنامه سه شخصيت اصلي وجود دارند : مرجان ، روژانو و صابر كه مرجان 37 سال ، صابر 40 سال و روژانو 17 سال دارد . نمايش در ده صحنه مي باشد و قصه ي زني است كه پس از 17 سال از پايان جنگ همچنان منتظر همشرش به نام صابر است كه مرجان در برنامه اي تلويزيوني متوجه مي شود كه او زنده است و با يافتن آدرس صابر به روستايي كه صابر در آنجا زندگي مي كند عزيمت كرده و در آنجا با اين صحنه رو به رو مي شود ، صابر با دختر 17 ساله ي كرد زباني زندگي مي كند . او گمان مي برد روژانو همسر صابر است و تلاش صابر براي اينكه به او بفهماند كه او چرا آنجا زندگي مي كند بي فايده است . مرجان كه در اين مدت به شغل معلمي پرداخته و مادر صابر همچنان در انديشه ي اين است كه او مفقود يا شهيد شده است . صابر هنگامي كه مرجان تصميم به بازگشت به تهران را مي گيرد ، سرانجام لب به سخن مي گشايد و اين حقيقت را بيان مي كند كه چگونه در آن زمان صداي بمباران موجب مي شود مدتي حافظه اش را از دست بدهد و پس از ان در يك بمباران شيميايي با روژانوي نوزاد رو به رو مي شود و براي نجات او تصميم مي گيرد ماسك روي صورت خود را بر روي صورت او قرار دهد تا جان خود را از دست ندهد . پس از آن باز هم مرجان عزم رفتن دارد و در پايان روژانو با لباس مشكي به منزل مرجان مي رود و او زندگي جديدش را در كنار مرجان آغاز مي كند و مخاطب در مي يابد كه صابر پس از تحمل اين همه رنج و درد پس از هفده سال شهيد مي شود . نويسنده در قالب درامي عاشقانه تقابل مرد و رن را در قالب كاملاً ايثارگرانه به تصوير مي كشد . نمايشنامه صحنه ي مربوط به شهادت را به تصوير نمي كشد و در ابتدا واقعه را كه سالها پيش اتفاق افتاده روايت مي كند و پي از آن تاثيرات مخرب و كشنده ي آن را با چند سرفه نشان مي دهد و در نهايت غيبت هميشگي او را با لباس مشكي روژانو در كنار مرجان تصوير مي كند و مخاطب از كنار هم قرار دادن اين تصاوير روايت ها ، مفهوم شهادت و از خود گذشتگي ، ايستادگي و پايمردي را در مي يابد . يثربي در اين درام جنگي ، خانوادگي تاثيرات نامطلوب جنگ را در سالهلي پس از جنگ يا دفاع مقدس در زندگي سه شخصيت به تصوير مي كشد و مخاطب از كنار هم قرار دادن آنها به مفهموم شهادت و ايثار و مقاومت مي رسد .
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۰۷۸ در تاریخ چهارشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۳ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.