سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 10 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Saturday 31 May 2025
      • روز جهاني بدون دخانيات

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      شنبه ۱۰ خرداد

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      داستان طلاق برنامه ریزی شده
      ارسال شده توسط

      بیژن آریایی(آریا)

      در تاریخ : جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۹۱ | نظرات : ۱۲۱

       




      با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


      شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

      از زن اصرار و از شوهر انکار.

      در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

      زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

      تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه ات را می باید ببخشی .

      زن با کمال میل می پذیرد.

      در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم
      . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

      زن می پذیرد.

      چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


      شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


      انداختن را بزنی .



      زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

      مرد با آرامی گفت :آری .

      زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


      نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


      تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



      مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

      زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


      کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



      خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

      نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

      کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


      برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

      تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

      پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

      صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




      نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

      ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

      نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۰۱۹ در تاریخ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1