اگرمن حاگم شرع بودم:اولین فتوایم این بود:عشق حرام..عاشق مجرم...معشوق جانی...
دستورمیدادم چشمان مست راکورکنندوصاحبان گیسوان کمندرا باهمان گیسوان ازدروازه ی شهرآویزان.
به دژخیمانم میسپردم نگاه خسته ی عابران راتعقیب کنند مبادادرجستجوی کسی باشد.
به کودکان میسپردم:بازی باجنس مخالف ممنوع.
امرمیکردم شجره ی مردمان شهرراجستجوکنندواگردرهفت نسل کسی نشان ازعاشقی بود همه ی آن قوم را ازمناصب مهم حکومتی محروم میساختم
آرایش زنان هنگام خروج ازمنزل باید اینگونه باشد:لبهاسیاه وکبود....مژگانهاچیده...سرها بی مو ودرکوی وبرزن بایدکه خمیده راه بروند.
رنگهای سبزوارغوانی ونارنجی وگرم ممنوع.
فصل بهار ازتقویم حذف شودوخزان تکرار.
به کشاورزان میگفتم رویش برگ تازه وشکوفه ی نو بردرختانشان جریمه دارد.گلهاجزشقایق داغدیده ی عشق که مایه ی عبرتست بایدچیده شوندولگدمال.
رودبایدساکت بیایدوبرود.
وزش نسیم وبادممنوع..چون ممکنست خبرگزارعاشقی باشد به معشوقی.
شکارپرندگان جزکلاغ وکرکس پاداش دارد.
ماموران حکومتی هرروزصبح بایددهانهاراببویندمباداکسی درخفاگفته باشد دوستت دارم.
شاعری بزرگترین جرم شهر وشاعرمحکوم به حبس ابد.
طلاونقره به جای دستبندویاره بایدزنجیرشوندوپاگیره.
خریدارحناوسرمه ووسمه ورنگ محکوم به مرگ.
زیبارویان تبعید قصابهاوزیرشوندوهیزم شکنان مشاور.
قاتلان معلم ومعلمان مقتول..
کسی چه میداندشایدبافنای اسم ورسم عاشقی دیگر قلب وغرورهیچکس مثل قلب وغرورحاکم نشکندکه آنگونه قلب وغرورش بی صداشکست که حتی خداهم صدایش رانشنید//خداکندکه حاکم شرع شوم..............