سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مردی که در مسجد با کفش نماز میخواند ....
        ارسال شده توسط

        علی اصغر احتشامی راد ( راد )

        در تاریخ : سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۲ ۲۲:۲۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۸۳ | نظرات : ۲۸

         
        در روزگاران قدیم مسجدی بود و امام جماعتی ..... امام جماعت روزها که
        برای اقامه نماز به مسجد میامد ...... مردی را میدید که دربیرون مسجد  مشتاقانه نماز گزاران را مینگرد و در نگاهش حسرت موج میزند ...... چند روز که امام جماعت اورا در این حال دید  ...... بالاخره روزی سر حرف را باز کرده و
        ماجرا را از مرد پرسید ..... مرد گفت : من عاشق نماز خواندن هستم
        ولی از آنجائیکه تنبل هستم حوصله در آوردن کفش وجورابم را برای مسح
        وضو و نماز را ندارم آیا میشود بدون در آوردن کفش وجورابم وضو گرفته و از
        روی کفش مسح بکشم و با کفش وارد مسجد شوم و نماز بخوانم ؟
         
        امام جماعت اندکی به فکر فرو رفته و سپس جواب داد : آره ... میشه !!!!!     ومرد وضو ساخته و وارد مسجد شد و امام جماعت دستور داد نمدی در گوشه ای از مسجد پهن کرده و مرد با کفش روی آن  نمد با دیگر نماز گزاران به نماز ایستاد .....
        واین عمل روزها ادامه داشت تا اینکه ...... روزی امام جماعت بیمار می شود
        وچند روزی نمی تواند در اقامه نماز شرکت کند و امام جماعت موقت  دیگری نماز را اقامه میکند ....
        پس از بهبودی و اقامه مجدد نماز، امام جماعت اصلی مرد را دربین نماز گزاران نمیبیند و وقتی علت را از امام جماعت موقت می پرسد وی با پر خاش وتند گوئی میگوید : تو به چه دلیل این اجازه وفتوا را داده ای که با کفش می شود وارد خانه
        خدا شد ونماز خواند ؟
        امام جماعت اصلی آهی از دل کشیده و میگوید : من اون شخص بی نماز را با مهربانی وعطوفت به مسجد آوردم ....... و در فکر این بودم که
        چطور میتوانم ترغیبش کنم که کفش ها یش را هم موقع نماز از پایش در بیارم  ........... وتو همه چیز را برهم زدی ..... دیگر حتّی به تماشای مسجد ونماز گزاران هم نمی آید ........
         
        دوستان مراقب باشیم ........ درباره شاعران جوان و تازه وارد کمی تامل کنیم .... در نقد اشعارشان تعجیل نکنیم ..... مبادا خدای نکرده انتقاد ما باعث دلسردی آنان از شعر وشاعری بشود ......   با احترام : احتشامی راد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۰۴۰ در تاریخ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۲ ۲۲:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1