سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خدایا شکرت
        ارسال شده توسط

        حسین دلجویی

        در تاریخ : پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲ ۱۶:۲۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۱۶ | نظرات : ۰

        خدایاشکرت..
         
          پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر،خرج تحصیل خود را بدست میآورد
         یک روز به شدت دچار تنگدستی شد.
         او فقط یکسکه ناقابل در جیب داشت.
        در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند.
        با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویشگشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست.
         
        دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است.
        برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد.
         پسرک شیر را سرکشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟
        دختر جوان گفت: هیچ.
         مادرم انبه ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم.
         پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.
         پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویترحس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد.
         تا پیشاز این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
        سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد.
         پزشکان از درمان وی عاجز شدند.
         او به شهر بزرگتریمنتقل شد.
        دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخواندهشد.
        وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی درچشمانش نمایان شد.
         او بلافاصله بیمار را شناخت.
         مصمم به اتاقش بازگشت و باخود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد.
         
        مبارزهآنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید.
        روز ترخیص بیمار فرارسید.
        زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود.
        او اطمینان داشت تا پایان عمرباید برای پرداخت صورتحساب کار کند.
         نگاهی به صورتحساب انداخت.
        جمله ای بهچشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است.
        امضا دکتر: هارواردکلی...
         زن مات و مبهوت مانده بود.
        به یاد آنروز افتاد.
         پسرکی برای یک لیوان آبدر خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد.
         
        اشکاز چشمان زن سرازیر شد.
        فقط توانست بگوید: خدایا شکرت... خدایا شکرت  که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.
        خدایا شکرت....
         
        یاحق....
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۷۴۹ در تاریخ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲ ۱۶:۲۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3