جمعه ۲ آذر
شرمنده ی مارمولک شدم
ارسال شده توسط فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار) در تاریخ : پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲ ۰۰:۳۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۶۰ | نظرات : ۵
|
|
این چهارتا گوجه هم که تموم شه دیگه یخچال ما هم میشه عیتهو یه کمد لباس خالی ، فقط سرده اونم از برق نمیکشیم که چهارتا قالب یخ برامون درست کنه شرمنده این دوره گرده نشیم . الله وکیلی همون گوجه ها رو هم ننه با چندتا تخم مرغ داد دخترمش قلی از ده برامون آورد، داخل که نیومد همون دم در تحویل داد و رفت ، میگفت دانشگاهش دیر میشه ، البت که ترسیده بود، حقم داشت یه خونه خالیو یه پسر عزب ، از قدیم گفتن مثه یه کبریته تو یه انبار پنبه.. تخم مرغا رو که همون چند روز اول فاتحشون رو خوندم . موند چندکیلو گوجه که برا اینکه یه ده دووازده روز نگرشون دارم گذاشتم لا روزنامه تو یخچال و صبح به صبحم یه سری می زدم زیرو روشون می کردم که سر به زنگا لهیده نشه الانم که از تهشون در اومدم ، اینجوری لطفا به من زل نزن داش، آدم ولخرجیو ولنگاری نیستم نه اهل سیگارم و نه تنباکو نه تریاک و نه شیشه زید مید هم که ندارم ، البت نه که دوس نداشته باشیم کسی پا نمیده ، از قدیم گفتن بی مایه فطیره ، کارو بارم که خبری نیست ، الله وکیلی آدم تبنلی نیستم به هردری زدم برا کار ولی لاکردار برا ما کار نیست اینجوری زل نزن بم دلم ریش میشه الله وکیلی اینا رو برات گفتم که فقط بدونی ،اگه نه بگرد هرچی به دردت خورد نوش جان گوشت بشه به تنت .فقط گفتم گوشی دستت باشه یهو خیال ورت نداره تخم ریزی کنی اینجا یا بزای ، البت هر جور خودت راحتی ُ. من حتی نمیدونم تخمگزاری یا بچه زا . فقط یهو به خودت اومدی و دیدی یه عالمه بچه قدو نیم قد مونده بارمون و یه یخچال خالی وقتی یخچال خالی باشه سطل آشغالم خالیه و حتی یه سوسکم نمیتونی پیدا کنی شکم یکیشون رو پر کنی . آره ، آره داداش
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۲۳۷۳ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۲ ۰۰:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.