سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تومور1
        ارسال شده توسط

        محمد دهقانی هلان

        در تاریخ : شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۳:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۶۳ | نظرات : ۱۱


        تومور1
         

        زهر ترین زاویـــه ی شوکران
        مرگ ترین حقه ی جادوگران
        داغ ترین شهوت آتش زدن
        تهمت شاعر به سیاوش زدن
        هر که تو را دید زمین گیر شد
        سخت به جوش آمدو تبخیر شد
        درد بزرگ سرطانی من
        کهنه ترین زخم جوانی من
        با تو ام ای شعر به من گوش کن
        نقشه نکش حرف نزن گوش کن
        شعر تو را با خفه خون ساختند
        از تو هیولای جنون ساختند
        ریشه به خونابه و خون میرسد
        میوه که شد بمب جنون میرسد
        محض خودت بمب منم ، دور تر !
        می ترکم چند قدم دور تر !
        از همه ی کودکی ام درد ماند
        نیم وجب بچه ولگرد ماند
        حال مرا از من بیمار پرس
        از شب و خاکستر سیگار پرس
        از سر شب تا به سحر سوختن
        حادثه را از دو سه سر سوختن
        خانه خرابی من از دست توست
        آخر هر راه به بن بست توست
        *
        چک چک خون را به دلم ریختم
        شعر چه کردی که به هم ریختم ؟
        گاه شقایق تر از انسان شدی
        روح ترک خورده ی کاشان شدی
        شعر تو بودی که پس از فصل سرد
        هیچ کسی شک به زمستان نکرد
        زلزله ها کار فروغ است و بس ؟
        هر چه که بستند دروغ است و بس
        تیغه ی زنجان بخزد بر تنت
        خون دل منزویان گردنت
        شاعر اگر رب غزل خوانی است
        عاقبتش نصرت رحمانی است
        حضرت تنهای به هم ریخته
        خون و عطش را به هم آمیخته
        کهنه قماری است غزل ساختن
        یک شبه ده قافیه را باختن
        دست خراب است چرا سر کنم ؟
        آس نشانم بده باور کنم
        دست کسی نیست زمین گیری ام
        عاشق این آدم زنجیری ام
        شعله بکش بر شب تکراری ام
        مرده ی این گونه خود آزاری ام
        من قلم از خوب و بدم خواستم
        جرم کسی نیست ، خودم خواستم
        شیشه ای ام سنگ ترت را بزن
        تهمت پر رنگ ترت را بزن
        سارق شبهای طلاکوب من
        میشکنم میشکنم خوب من
        *
        منتظر یک شب طوفانی ام
        در به در ساعت ویرانی ام
        پای خودم داغ پشیمانی ام
        مثل خودت درد خیابانی ام
        "با همه ی بی سر و سامانی ام
        باز به دنبال پریشانی ام"
        مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟
        تا که مرا دید به حالم گریست
        ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟
        مردن تدریجی اگر زندگی ست
        "طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
        در پی ویران شدنی آنی ام"
        من که منم جای کسی نیستم
        میوه ی طوبای کسی نیستم
        گیج تماشای کسی نیستم
        مزه ی لبهای کسی نیستم
        "دلخوش گرمای کسی نیستم
        آمده ام تا تو بسوزانی ام"
        خسته از اندازه ی جنجال ها
        از گذر سوق به گودال ها
        از شب چسبیده به چنگال ها
        با گذر تیر که از بال ها
        "آمده ام با عطش سال ها
        تا تو کمی عشق بنوشانی ام"
        شعر اگر خرده هیولا شدم
        آخر ابَر آدم تنها شدم
        گاه پریشان تر از این ها شدم
        از همه جا رانده ی دنیا شدم
        "ماهی برگشته ز دریا شدم
        تا تو بگیری و بمیرانی ام"
        وای اگر پیچش من با خمت
        درد شود تا که به دست آرمت
        نوش خودم زهر سراپا غمت
        بیشترش کن که کمم با کمت
        "خوب ترین حادثه میدانمت
        خوب ترین حادثه میدانی ام ؟"
        غسل کن و نیت اعجاز کن
        باز مرا با خودم آغاز کن
        یک وجب از پنجره پرواز کن
        گوش مرا معرکه ی راز کن
        "حرف بزن ابر ِ مرا باز کن
        دیر زمانی است که بارانی ام"
        قحطی حرف است و سخن سالهاست
        قفل زمان را بشکن سال هاست
        پر شدم از درد شدن سال هاست
        ظرفیت سینه ی من سال هاست
        "حرف بزن حرف بزن سال هاست
        تشنه ی یک صحبت طولانی ام"
        *
        روز و شبم را به هم آمیختم
        شعر چه کردی که به هم ریختم ؟
        یک قدم از تو همه ی جاده من
        خون بطلب ، سینه ی آماده ؛ من
        شعر تو را داغ به جانت زدند
        مهر خیانت به دهانت زدند
        هر که قلم داشت هنرمند نیست
        ناسره را با سره پیوند نیست
        لغلغه ها در دهن آویختند
        خوب و بدی را به هم آمیختند
        ملعبه ی قافیه بازی شدی
        هرزه ی هر دست درازی شدی
        کنج همین معرکه دارت زدند
        دست به هر دار و ندارت زدند
        سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟
        لب بگشایید اگر دیده اید
        تا که به هر وا ژه ستم میشود
        دست ، طبیعی است قلم میشود
        وا ژه ی در حنجره را تیغ کن
        زیر قدم ها تله تبلیغ کن
        شعر اگر زخم زبان تیز تر
        شهر من از قونیه تبریز تر
        زنده بمان قاتل دلخواه من
        محو نشو ماه ترین ماه من
        مُردی و انگار به هوش آمدند
        هی ! چقدر دست برایت زدند !
         
         
         (علیرضا آذر)
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۱۶۸ در تاریخ شنبه ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۳:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2