به نام دوست
که هر چه داریم از او است...
سلام و عرض ادب خدمت حاج سید فکری احمدی زاده (ملحق) و با اجازه ی ایشان
سلام بر تمام شاعران و منتقدان و دوستان عزیز
نیل به اشتیاق یک دوست به منظور شرکت در نقد و بالا بردن قدرت نقدی خود تصمیم بر این شد تا در نقد اشعار استاد احمدی زاده ی برگوار مرا یاری رسانند .
همراه نقد ایشان ، نقد من هم پای شعر خواهد بود.
از شما بزرگواران درخواست همکاری میکنم تا در این راه هم به من ، هم به دوست عزیزمان و هم به جا افتادن نقد کمک شود.
لطفا نقد کنید!
شعر:
من در تو
تو در من!
زاده شده ائی!
خطوط موازی یا
ریل قطار نیستیم
بلکه یک خط ممتدیم.
نقد ایشان:
با نگاهی کلی به این شعر در می یابیم که شاعر شعری عاشقانه و عارفانه قلم زده است،جدائی ناپذیری عاشق و معشوق و یکی بودن آن دو در کنار هم.
من در تو
شاعر خودش را جزئی از معشوق میداند که به اون متصل است (در حال حاضر من جزئی از تو هستم)
تو در من (جایگاه تو در وجود من)
معشوق هم در وجود شاعر یا عاشق متصل است
زاده شده ائی!
من به واسطه وجود تو و تو به واسطه من متولد شده ایم ، عاشق و معشوق مکمل هم هستند و در این راستا تا عاشقی نباشد معشوقی متولد نمیشود.
خطوط موازی یا
ریل قطار نیستیم
هر دوی ما با هم علاوه بر یکی بودن هدف و مقصدمان خودمان نیز با هم یکی هستیم ! نگران و دلواپس این نیستیم که یک روز به هم می رسیم چون به لطف عشق الهی و با نگاهی عارفانه به هم رسیده ایم ، راه بیهوده و پر دغدغه دنیوی و وابستگی به مادیات ما را افسرده و نگران نمیکند.
بلکه یک خط ممتدیم
با هم و در کنار هم حرکت میکنیم و زندگی میکنیم.
حال و هوای شاعر در اینجا مثل منصور حلاج می باشد که میگفت : انا الحق ( من خودم خدا هستم و همانگونه هم بنده ی خدا)
شعری کاملا عارفانه و عاشقانه ، وقتی عاشق و معشوقی به هم اینچنین متصل باشند از تمام حالات و احساسات و روحیات هم باخبر هستند هر کدام میدانند نیاز دیگری چیست جایگاه آنها در طی زندگی بارها با هم عوض میشود در این عشق خبری از ناله و فریاد و جدائی آنها از هم نیست،براستی کدام عشق میتواند چنین ویژگی داشته باشد الا عشق به خدا!
نقد من:
"من در تو"
تو در من!
زاده شده ائی!
یک نگاه کافی است تا مخاطب خود را در بطن این شعر رها کند چون طفلی که در دستان مادر رها میشود.
سه سطر جدا که هر کدام دریایی از معنا به همراه دارند.دقت داشته باشید اگر هر سه سطر را با هم بخوانیم ، یک معنا و اگر جدای از هم بخوانیم معنای دیگری میدهند.
فعلی که در سطر سوم استفاده شده است نشانگر این است که سطر اول جدای از سطور دیگر سروده شده است و منظور به خوبی رسانده شده است.
حذف فعل باعث میشود که مخاطب هر گونه برداشتی نسبت به این سطر داشته باشد.هر فعلی میتواند جایگزین فعل محذوف باشد و این هنرمندانه ترین کاری است که میتوان با ذهن مخاطب انجام داد.
این حذف فعل در سطر اول به انضمام سطر دوم جدای از سطر سوم باعث میشود مخاطب یقین پیدا کند که این دو سطر یک فعل مشترک دارند که حگایت عشق دارد اما هنگامی که سطر سوم نمایان میشود سطر دوم کاملا رنگ میبازد و سطر اول مخاطب را به چالش میکشد.شاید این ایرادی بر شعر باشد اما همین کمرنگ شدن سطر دوم یعنی اینکه حشو به خوبی معنا میشود در حالی که همین حشو اگر حذف شود تمام شعر رنگ میبازد...
سطر اول نشانگر عشقی است که وجود دارد و اما سطر دوم و سوم نشان از عشقی است که در پی عشق موجود در معشوق زاییده میشود.
آنچه که خلاف عشق میبینیم و بار دیگر در مفهوم نیز شاهد یک اتفاق بکر دیگر میشویم.عشقی که از خلاف جهت به وزیدن پا گرفته است...
استعاره ی زیبایی شده است از عشق...
خطوط موازی یا
ریل قطار نیستیم
بلکه یک خط ممتدیم.
در ادامه ی بند اول بند دوم بیانگر عمق این عشق میشود.
سطر اول و دوم کنایه از این موضوع است که در عشق ما نرسیدن معنا ندارد چرا که ما از قبل به هم رسیده ایم و این رسیدن در پس سطر های قبلی بیان شده است .
تعریف در این باب که یک خط ممتدیم نمایش یک پیوستگی از روز ازل است ، این پیوستگر در قالب یکی شدن نشان داده شده است.
یک روح هستیم در دو بدن و روز یک بدن خواهیم شد.
وهمچنان در عین پیوتستگی به راهی که میدانیم نهایتش ما است ادامه میدهیم همچون خط ممتد تا بی نهایت...
""""هر چیزی که حکمتی در آن است ، نهایتی در آن است...""""
سید حاج فکری احمدی زاده ( ملحق)
با نهایت احترام و مهر
صدف عظیمی