به نام آفریدگار یکتا...
سر مقاله:
سلام و درودی از جانم بر استاد احمدی زاده ی مهربانم و با کسب اجازه از محضر این بزرگوار...
و سلام و عرض ادب خدمت اساتید گرامی و دوستان گرامی و عزیزم....
در پی مطالعه ی مختصری که در مورد سبک افراغ اندیشه داشته ام و هم چنین اطلاعاتی که از بنیانگذار این مهم دریافت کردم و بنا بر آموخته هایم , در صدد نوشتن چنین مطلبی بر آمدم.
امیدوارم که مفید واقع شود , و پس از آشنایی کامل با این سبک عمیق تر بتوانیم اشعار زیبا و عمیق استاد احمدی زاده ی گرامی را درک کنیم.پس از این مقاله ، هر سه روز یکبار ، یکی از اشعار ایشان را نقد خواهم کرد.
مقدمه ای کوتاه:
افراغ در لغت به چه معنا است؟
ریختن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). تهی کردن . خالی کردن . فروریختن . بریختن . (یادداشت دهخدا). ریختن آب . (از اقرب الموارد).
ریختن خون . (منتهی الارب ) (آنندراج.)
آب ریختن بر خود. (آنندراج.)
آب پر کردن درون چیزی . (آنندراج.)
ریختن طلا و نقره آب شده در قالب ، چنانکه ریخته گر بریزد . در قالب ریختن طلا و نقره ذوب شده . (از اقرب الموارد.)
تصفیه حساب . رسیدگی به محاسبات: و کتبه ختای به افراغ محاسبات مشغول گشتند. (جهانگشای جوینی.)
وارونه کردن ظرف برای ریختن آنچه در آن هست . (از اقرب الموارد). و آکنده کردن درون چیزی را.
افراغ در اصطلاح به چه معنا است؟
افراغ نام محلی در مکه است.
افراغ درختی است شبیه به درخت انجیر که شباهت به درخت انجیر دارد بلکه میتوان گفت که خود نوعی درخت انجیر است که بسیار بلند شو پر شاخه و پر سایه میباشد .در قدیم الایام در دشت اردن بسیار بود و در مصر و فلسطین اشغالی , لکن از آن درخت در اردن به جز اندک تعدادی آن هم در نزدیکی اریحا وجود ندارد و متقدمین در فراهم کردن آن ثمر بسیار اقدام مینمودند.سختی و سنگینی چوبش معروف است و برای بنای خانه ها در کار و از سرو ارزانتر بوده استو حتی بعضی تابوت های مصریان را که از این چوب بوده است در این ایم یافته اند که با وجد گذشت مدت 3000 سال از ساخت آن ها هنوز به حالت اصلی و اول خود باقی است.
از بعد برسی سبک و قالب اگر به افراغ نگاه کنیم به معنای دیگر یک جا به جایی از قالب به قالب دیگری است.
آنچه که مورد بحث است:
افراغ اندیشه چیست و در چه قالبی است؟
در ابتدای بحث خالی از لطف نیست به نظر بنیانگذار این مهم نگاهی داشته باشیم:
"افراغ اندیشه یعنی آنچه را که می اندیشم , بنویسم و به زبان خاص خودم اندیشه ام را به جای آنکه به نقطه ای مبهم و کور نزدیک کنم ؛ به گونه ای استخراج کنم که قابل رویت باشد.
این زبان سبک خاص خود را دارد و به هیچ کس شبیه نیست, من نیامدم شبیه این و آن بنویسم , من باید خودم و نوشته های خودم و تفکر و احساس خودم باشم و نه دیگران ؛ حتی در مقابل افراغ اندیشه دیگران.من هیچ کس نیستم الا خودم.هدف از افراغ اندیشه بیان این است که احساست مانند اثر انگشت متعلق به خود انسان است.به نظرم نباید سعی کنیم که مثل دیگران بنویسیم باید سعی کنیم زبان خاص خودمان را داشته باشیم.به جای اینکه اندیشه ای را که داری به ورطه ی فراموشی بسپاری آن را روی کاغذ یا هر چیز دیگری بیان میکنی یا افراغ میکنی."
حال به بررسی و توضیح این سبک میپردازیزم.
با استناد به سخنان بنیانگذار این سبک برداشتی که از این سبک میشود این است که احساس و اندیشه ات را به گونه ای بیان کنی که در آن اتفاق افتاده باشد.یعنی آنگونه که به جهان نگاه میکنی آنگونه بیان کنی.چه بسا از بیان اندیشه ات اندیشه ای رو به روشنایی بگراید.
در باب این مقوله میتوان گفت این سبک یعنی اندیشه ات را از قالب ذهنت روی هر قالب دیگری که میخواهی افراغ کنی.دقت داشته باشید میتوان احساس را خالی از دغدغه ی قوانین وزن , قافیه و یا دیگر ابزار مربوط به ادبیات میتوان بیان کرد منظور خود را به مخاطب رساند.گاهی در مقوله ی بیان حس در شعر دچار مشکل میشویم و احساس را به ورطه نابودی به پای قوانین سرایش میکشانیم.
آنچه شعر را زنده نگه میدارد موارد زیر است:
1.احساس :
اگر حسی در شعر جاری نباشد , مخاطب تنها به واژه های پشت سر هم چیده شدی ای نگاه خواهد کرد و نه تنها متوجه چیزی در مورد سخن شاعر نخواهد شد بلکه ممکن است بعد از مدتی میل به خواندنشان پیدا نکند.
2.کلی بودن و جامعیت شعر:
تازگی شعر در هر زمان و دوره ای بسیار مهم است , شعر باید به گونه ای باشد که شامل حال هر دوره از زندگی شود.حتی اگر بیان احساس به خوبی در شعر انجام شده باشد بدون این اصل شعر ماندگار نخواهد شد.این امر در اشعار اجتماعی و دیگر موضوعات بسیار سخت تر از اشعار عاشقانه است.چرا که عشق همیشه عشق است و به تبع آن شعری که در مورد عشق سروده شود همیشه مورد استقبال خواهد بود.
بنابر این برای ماندگاری شعر این دو مورد مهم تر از دیگر موارد است .روی سخنم با سبک خاصی نیست و به صورت جامع در مورد این موضوع بحث میکنم.هرگاه که نتوانیم قوانین مربوط به سبکمان را با احساسی که داریم بیان ناچار به صرف نظر از احساس میکنیم.احساس شامل هر گونه حس میشود.ممکن است واژه ای را بخواهیم در شعر به کار گیریم اما به دلیل کمبود وزن یا اضافه بودن آن از آن واژه صرف نظر میکنیم و به سراغ یک واژه ی دیگر میرویم.
حال با توجه به توضیحاتی که در این مورد داده شد با یک مثال در ادامه ی بحث نشان خواهیم داد که این احساس در سبک افراغ اندیشه , با اندیشه همراه احساس جایگزین میشود که بهتر از اعمال تنها احساس است و هم چنین جامعیت این سبک به گونه ای است که شامل تمام دوران زندگی شود.
"""اطاعت...
کار آسانیست!!!
تازیانه از گل بباف...!!!!"""
(سید حاج فکری احمدی زاده "ملحق")
این افراغ اندیشه هر دو ویژگی ذکر شده در بحث را داراست.
هم شامل تمام ادوار زندگی میشود چرا که نوعی راهنمایی , نصیحت و اندیشه است که مخاطب را میل به رفتاری نیک میدهد و هم احساس و تفکر شاعر در آن جار ی است.
همانگونه که از سخنان مطرح شده برمی آید در این سبک میتوان اندیشه به راحتی بیان داشت , که باعث میشود آنچه را که مد نظر شاعر است به خوبی به مخاطب انتقال داد تا دچار چند تعبیری نشود.
ممکن است گروهی این شعر را دلنوشته بنامند اما اگر به ساختار و انسجام واژگان دقت کنیم در میابیم که اینگونه نیست.
دقت کنیم در تک تک واژگان این شعر اندیشه ای نهان است و هم چنین بر خلاف نثر که معمولا بلند تر از حد معمول یک شعر سپید که نکته ی تمایز این دو (نثر و سپید ) میباشد دارای قالبی مشخص و زبان خاص شاعر است.ویژگی بارز این سبک نداشتن محدودیت در نوع بیان و واژه های مورد استفاده در شعر است , تنها یک معنا دارد و در همان سبک نیز باقی میماند.در ک مطلب آن بر عهده ی مخاطب است و اشاره به واقعیت های زندگی دارد.الهام در این سبک بارز ترین خصوصیت شعری است که در نهایت صداقت و حفظ حس لحظه منتقل میشود.
"""صداقت اندیشه و صافی الهام""" مد نظر است که در این سبک به راحتی این امر امکان پذیر است زیرا که پس از سرایش ویرایشی صورت نمیگیرد و بکری آنچه گفته شده است به همان صورت باقی میماند و این یعنی شعر.سروده ای که به اصرار قانون سروده شود شعر نیست تنها بیان یک سخن در قالب شعر است که میتوان آن را به صورت یک متن نیز نوشت .توجه داشته باشید اشاره به هیچ سبک و قالبی نمیکنم.سخن از الهامی است که به هنگام سرودن بر شاعر وارد میشود و قلمش را به حرکت در می آورد.
افراغ اندیشه خود یک سبک است و نیازی به تبعیت یا استفاده از دیگر سبک ها ندارد.ممکن است کمی با بسط دادن این سبک قالب های متفاوتی نیز برای این سبک در نظر گرفت تا اشعار سروده شده در این سبک دارای قالب خاص خود باشند.سبکی است که زبانش خاص شاعر است و هر کس میتواند از هر زبانی که دارد استفاده کند.دید شاعری در این سبک فراتر از شعر و جهان میرود. به عبارتی در سبک افراغ اندیشه محدودیت معنا ندارد.
همانگونه که اشاره شد تفاوت اساسی سبک افراغ اندیشه با دیگر سبک ها آزاد نویسی و همچنین بکر بودن الهام در شعر است که دست نخورده باقی میماند بدون اینکه زیر تیغ قافیه و وزن و ساختار سر بریده شود و یا با سوهان این قوانین صیقل داده شود.
در مقایسه ی این سبک با سبک نو و جدید یک مقوله ی مهم مورد توجه قرار میگیرد و آن آهنگین بودن سبک جدید است.همین آهنگین بودن در سبک جدید یک قانون است که در سبک افراغ اندیشه هرگز چنین محدودیتی وجود ندارد.باز هم تاکید میکنم هرگز منظور این بحث سبک یا قالب خاصی نیست و تنها به دلیل شباهت این سبک به سبک جدید این قسمت مورد بررسی قرار گرفت.
دقت داشته باشید با این ویژگی ها که بیان شد شاید این سوال در ذهن خواننده ایجاد شود که در این صورت هر کس که اندیشه ای دارد میتواند آن را بیان کند و نام خود را شاعر بگذارد.پس فرق میان شاعر و غیرشاعر چیست؟
در جواب باید بگویم که هرگز اینگونه نیست , همانگونه که از نام سبک نیز پیداست هر اندیشه ای که بیان شود یک شعر نیست اما هر شعر افراغ اندیشه یک اندیشه است که موجب بالا آوردن اندیشه میشود.درواقع باعث میشود که اندیشه ی مخاطب به سمت یک روشنایی و مسیر درست هدایت شود ولی دیگر سبک ها شاعر تنها احساس و اندیشه خود را بامخاطب شریک میشود.به بیانی ساده تر مخاطب میتواند با پی گیری افراغ اندیشه ی شاعر اندیشه ی خود را در جهتی بهتر سوق دهد ولی در دیگر سبک ها این مورد تنها به اشتراک گذاشته میشود.
برای ختم این بحث شعری کوتاه از سروده ها ی قدیمی استاد را برای نقد انتخاب کرده ام:
""من و فاصله به اندازه ی یک اندیشه در درون , از هم دوریم!""
آنچه که پشت این شعر پنهان است اندیشه ی شاعر میباشد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
تعبیر این شعر کوتاه شاید نوعی ترجمه ی جمله ی ""دل به دل راه دارد"" باشد.خوب اگر در عناصر تشکیل دهنده ی دقت کنیم به معنای عمیق این کوتاه پی خواهیم برد .البته با عمق دیدگاهی که شاعر دارد این امر کمی دشوار به نظر میرسد اما ممکن است.نقد کردن شعر و یا باز کردن شعر توسط خود شاعر آن امری بیهوده است و مخاطب باید شعر را نقد یا از آن برداشت کند.با استناد به این جمله حتی اگر اندیشه ی شاعر چیزی ماورای برداشت مخاطب باشد نباید از شاعر بخواهیم که شعر خود را باز کند.
من و فاصله :
یک تعبیر از دوری به صورت کنایه استفاده شده است.
فاصله نو عی مجاز محسوب میشود ، مجاز از دوری از شخصی یا مکانی که مد نظر است.
اگر به صورت علمی به شعر بخواهیم نگاهی بیاندازیم پایه و اساس این افراغ اندیشه اتم ها هستند.همانگونه که اتم ها در تمام اشیا و حتی جسم ما در حال حرکتند نوعی انرژی از خود ساطع میکنند که این انرژی به اطرافیانمان منتقل میشود.به بیانی ساده ، اگر بخواهیم با مثالی بررسی کنیم این بیت نشانگر واقعیت این امر است :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند...
همان گوهری که در وجود همه ی انسان ها است و این یعنی با اینکه جسما و بصورت مادی هم اگر دور باشیم از هم روحا نزدیک و کنار هم هستیم.
وقتی شاعر میگوید ""من و فاصله به اندازه ی یک اندیشه در درون ، از هم دوریم...!""
به ارتباط روحی و عاطفی بین خود و مخاطبش اشاره ی غیر مستقیم میکند .یعنی آرا یه ی کنایه!
با تمام این توضیحات میتوان از این شعر چنین برداشتی کرد:
من و تو در درون من از هم فاصله ای نداریم...!
اگر من بخواهم میتوانم با فکر نکردن به تو ، تو را از خود دور کنم و بین ما فاصله بیندازم.
شعر همین است!
اندیشه ات را با شعر انتقال دهی...!
با تشکر فراوان از استاد احمدی زاده ی عزیزم
با احترام
(صدف عظیمی)
""""""شعر حس است و الهام شعر جنینی در حال رشد و جهانبینی است هر روز مثل یک طفل در حال رشد به بینشش اضافه میشود."""""
استاد سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)