سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گريه فقط مال تو نيست...
        ارسال شده توسط

        سمیرا شریفی (آسمان)

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۲ ۱۸:۳۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۶۴ | نظرات : ۲۵

        به نام او كه روشني بخش جان است
         
        پا به دنيا كه گذاشت گريه كرد، بي آنكه معنايش را درك كند، مي خنديد و از خنده هايش هزاران لبخند را بر لبان دوستدارانش مي نهاد.
        بزرگتر كه شد باز هم گريه كرد، اينبار مي دانست براي چه گريه مي كند، اسباب بازيش را كودك همسايه كه كمي از او بزرگتر بود به زور گرفته بود. گريه مي كرد كه شايد دل زورگو به رحم آيد و اسباب بازيش را پس دهد.
        باز هم بزرگتر شد اينبار دلش از بيرحمي ها بيشتر مي گرفت، همين كه ميخواست گريه كند، همه توجهات به او جلب شد!
        ميخواهي چه كني؟!
        گريه؟!!!
        مرد كه گريه نمي كند...
        از كودكي او را مرد خواندند كه گريه نكند!
        كودك مردد از وا‍ژه مرد بودن، بغضش را فرو خورد و اشكهايش را محكوم به حبسِ ابد زندان دلش نمود...
        من مردم؟!
        هر بار دلش مي گرفت اين واژه را تكرار مي كرد.
         اشكهايش بارها و بارها در تقلاي راهي براي فرار مي گشتند ولي افسوس زندانباش بيرحم شده بود!
        روزي عاشق شد...
        دلش در هواي يارش پر پرواز گرفته بود و به شوق او زندانبان را رخصت اجباري داد!
        اشكها فرصت را غنيمت شمريدند و آرزوي چند ساله آزادي را بر بال هماي سعادت عشق رها ساختند...
        جاري شدند چون باران...
        باران شست بغضهاي چركين ساليان سال را...
        احساسي عجيب او را در بر گرفته بود،‌ حس سبكي و پرواز...
        گوئي بال پرواز گرفته بود.
        اشكهايش مي باريدند آزادانه و او بيخيال از بارش آنها...
        حس خوبي بود، آرامشي بر قرار...
        به ياد آورد روزهاي كودكيش را، به ياد آنروزي كه ابر چشمهايش قصد بارش داشت و او را مرد خواندند...
        به خود آمد...
        مردانگي به گريه نكردن است؟!
        افسوس خورد بر باورهاي اشتباهي كه ساليان ساليان بر دوش خود به كوله بار مردانگي به همراه داشت...
        تصميم گرفت آزاد باشد و جبران ساليان سال بغض نشكفته اش را شكوفا كند.
         
        ميخواهم بگريم
        آنقدر كه بشكنم ديوارهاي بغض چند ساله ام را
        .
        .
        .
        من هم احساس دارم
        گريه فقط مال تو نيست...
        .
        .
        .
        بشوريد افكار كهنه را
        دلم گريه مي خواهد
        آزاد
        آزاد
         
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۷۴۰ در تاریخ پنجشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۲ ۱۸:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2