سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 11 اسفند 1403
    2 رمضان 1446
      Saturday 1 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        شنبه ۱۱ اسفند

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ورد زبان
        ارسال شده توسط

        صفورا کمربسته ،

        در تاریخ : ۹ ساعت پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵ | نظرات : ۷

        سلام عزیزان جان
         
        ورد زبان شما کدام اشعار شعراست، لطفا با بنده به اشتراک بزارید.
         خودم:
         از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد 
        یا: آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود.     سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
            دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش.     بیچاره ندانست که یارش سفری بود      حافظ
         
        از خیال تو به هر سو که نظر میکردم.      پیش چشمم در و دیوار میسر میشد
         
        من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی.    عهد نابستن ازان به که ببندی و نپایی.     سعدی
         
        ابریغ می مرا شکستی ربی.    بر من در عیش را ببستی ربی
        من می خورم و تو میکنی بد مستی. ؟    خاکم به دهان مگر تو مستی ربی ؟     خیام
         
        چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون     دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون     مولانا
         
        خلاصه زیاده ،،شما لطفا شعرای ورد زبونتون و بنویسید
        منم باز توی پستا مینویسم،
         ازتون سپاسگزارم
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۴۸۵ در تاریخ ۹ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        صفورا کمربسته ،
        ۶ ساعت پیش
        دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟
        باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟

        به به

        جای ما نیست در این شهر بمانیم عزیزان
        بار من بس که سبک بود جلوتر رفتم. بداهه

        بارها گفته ام و بار دگر میگویم
        که من دلشده این ره نه به خود میپویم
        به به

        من به خلوتگه راز ار چه ز غفلت نرسم
        باز هم در دل خود شوق رسیدن دارم. بداهه

        چه کند شاعر صوفی صفت سوخته دل از سر شب تا به سحر همچون من
        هیچ جز پرسه زدن در صف دل سوختگانی که زخود بی خود و با خویشتنند. بداهه
        صفورا کمربسته ،
        ۶ ساعت پیش
        دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
        تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
        به به. حافظ

        تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز. به به

        دوزخ آشامان جنت بخش روز رستخیز
        حاکمانند نی دعا دانند نه نفرین کنند. مولانا

        صبح نزدیک است خامش کم خروش
        من همی کوشم پی تو تو مکوش. مولانا

        به به
        مریم عادلی
        ۱ ساعت پیش
        درود خندانک
        همین الآن به کجا چنین شتابان.‌‌‌..

        نفس بادصبا مشک فشان خواهد شد
        عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

        زلف برباد مده تا ندهی بربادم...
        علی نظری سرمازه
        ۵۷ دقیقه پیش
        🌺💐🌷💐🌷
        💦💐🌺🌹
        🌹🌺💦
        🌺💐
        🌾
        بی تو
        من
        اصلاً
        نمی دانم
        کجایم !؟
        کیستم!؟
        سبزه ام!
        زردم!
        سیاهم!
        یا که سرخ آبیستم!؟

        یاد آن آوقات که
        من با تو خوش بودم
        به خیر
        یاد آن روزی که تو
        هستی
        ولی
        من نیستم...!

        ع.ن.س
        🌺💦💐🌾🥀
        💧🌹🌺💐
        🌺🌹💐
        💦🌺
        💐
        صفورا کمربسته ،
        صفورا کمربسته ،
        ۴۰ دقیقه پیش
        درود استاد نظری
        به به به این شعر زیبا و دلنشین
        از اشترک گزاریتون سپاسگذارم
        باز هم اگه شعری ورد زبونتون هست
        حتما برام بنویسید خندانک
        افکار و اشعارتون همیشه دلگشا و دلپذیر خندانک
        ارسال پاسخ
        صفورا کمربسته ،
        ۵۳ دقیقه پیش
        درود بیکران بانو عادلی عزیز

        ممنون از اشعاری که به اشترک گذاشتید به به
        بازم اگه شعری به یادتون اومد برام بنویسید
        من سر ذوق میام
        لطفتون جاری و ساری
        دلتون خوش
        سپاس بیکران خندانک
        صفورا کمربسته ،
        ۳۷ دقیقه پیش
        گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
        وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود
        دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
        تا تحمل کند آن روز که محمل برود
        چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم
        که اگر راه دهم قافله بر گل برود
        ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
        همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
        موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
        که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
        سهل بود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت
        قتل صاحب‌نظر آن است که قاتل برود
        نه عجب گر برود قاعدهٔ صبر و شکیب
        پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
        کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
        مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
        گر همه عمر نداده‌ست کسی دل به خیال
        چون بیاید به سر راه تو بی‌دل برود
        روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
        پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
        سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
        حیف باشد که همه عمر به باطل برود
        قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر
        مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود

        این غزل از سعدی بسیار بینظیره
        اولین بار که خوندمش کلی اشک ریختم
        تقدیم به نگاهتون خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2