سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 13 فروردين 1404
  • روز طبيعت
4 شوال 1446
    Wednesday 2 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      انسان راستگو برجسته ترین اثر خداوند است.الكساندر پوپ

      چهارشنبه ۱۳ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      ورد زبان
      ارسال شده توسط

      صفورا کمربسته ،

      در تاریخ : حدود ۱ ماه پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۱ | نظرات : ۳۱

      سلام عزیزان جان
       
      ورد زبان شما کدام اشعار شعراست، لطفا با بنده به اشتراک بزارید.
       خودم:
       از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد 
      یا: آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود.     سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
          دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش.     بیچاره ندانست که یارش سفری بود      حافظ
       
      از خیال تو به هر سو که نظر میکردم.      پیش چشمم در و دیوار میسر میشد
       
      من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی.    عهد نابستن ازان به که ببندی و نپایی.     سعدی
       
      ابریغ می مرا شکستی ربی.    بر من در عیش را ببستی ربی
      من می خورم و تو میکنی بد مستی. ؟    خاکم به دهان مگر تو مستی ربی ؟     خیام
       
      چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون     دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون     مولانا
       
      خلاصه زیاده ،،شما لطفا شعرای ورد زبونتون و بنویسید
      منم باز توی پستا مینویسم،
       ازتون سپاسگزارم
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۴۸۵ در تاریخ حدود ۱ ماه پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟
      باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟

      به به

      جای ما نیست در این شهر بمانیم عزیزان
      بار من بس که سبک بود جلوتر رفتم. بداهه

      بارها گفته ام و بار دگر میگویم
      که من دلشده این ره نه به خود میپویم
      به به

      من به خلوتگه راز ار چه ز غفلت نرسم
      باز هم در دل خود شوق رسیدن دارم. بداهه

      چه کند شاعر صوفی صفت سوخته دل از سر شب تا به سحر همچون من
      هیچ جز پرسه زدن در صف دل سوختگانی که زخود بی خود و با خویشتنند. بداهه
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
      تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
      به به. حافظ

      تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز. به به

      دوزخ آشامان جنت بخش روز رستخیز
      حاکمانند نی دعا دانند نه نفرین کنند. مولانا

      صبح نزدیک است خامش کم خروش
      من همی کوشم پی تو تو مکوش. مولانا

      به به
      مریم عادلی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود خندانک
      همین الآن به کجا چنین شتابان.‌‌‌..

      نفس بادصبا مشک فشان خواهد شد
      عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

      زلف برباد مده تا ندهی بربادم...
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      🌺💐🌷💐🌷
      💦💐🌺🌹
      🌹🌺💦
      🌺💐
      🌾
      بی تو
      من
      اصلاً
      نمی دانم
      کجایم !؟
      کیستم!؟
      سبزه ام!
      زردم!
      سیاهم!
      یا که سرخ آبیستم!؟

      یاد آن آوقات که
      من با تو خوش بودم
      به خیر
      یاد آن روزی که تو
      هستی
      ولی
      من نیستم...!

      ع.ن.س
      🌺💦💐🌾🥀
      💧🌹🌺💐
      🌺🌹💐
      💦🌺
      💐
      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود استاد نظری
      به به به این شعر زیبا و دلنشین
      از اشترک گزاریتون سپاسگذارم
      باز هم اگه شعری ورد زبونتون هست
      حتما برام بنویسید خندانک
      افکار و اشعارتون همیشه دلگشا و دلپذیر خندانک
      ارسال پاسخ
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بیکران بانو عادلی عزیز

      ممنون از اشعاری که به اشترک گذاشتید به به
      بازم اگه شعری به یادتون اومد برام بنویسید
      من سر ذوق میام
      لطفتون جاری و ساری
      دلتون خوش
      سپاس بیکران خندانک
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
      وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود
      دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
      تا تحمل کند آن روز که محمل برود
      چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم
      که اگر راه دهم قافله بر گل برود
      ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
      همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود
      موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
      که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
      سهل بود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت
      قتل صاحب‌نظر آن است که قاتل برود
      نه عجب گر برود قاعدهٔ صبر و شکیب
      پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
      کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
      مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
      گر همه عمر نداده‌ست کسی دل به خیال
      چون بیاید به سر راه تو بی‌دل برود
      روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری
      پرده بردار که هوش از تن عاقل برود
      سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
      حیف باشد که همه عمر به باطل برود
      قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر
      مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود

      این غزل از سعدی بسیار بینظیره
      اولین بار که خوندمش کلی اشک ریختم
      تقدیم به نگاهتون خندانک
      ساسان نجفی(سراب)
      حدود ۱ ماه پیش
      من سکوت خویش را گم کرده‌ام

      لاجرم در این هیاهو گم شدم

      من که خود افسانه می‌پرداختم

      عاقبت افسانه مردم شدم

      ای سکوت ای مادر فریادها

      ساز جانم ازتو پر آوازه بود

      تا در آغوش تو راهی داشتم

      چون شراب کهنه شعرم تازه بود

      در پناهت برگ وبار من شکفت

      تو مرا بردی به شهر یادها

      من ندیدم خوش تر از جادوی تو

      ای سکوت ای مادر فریادها

      گم شدم در این هیاهو گم شدم

      توکجایی تا بگیری داد من؟

      گر سکوت خویش را می‌داشتم

      زندگی پر بود از فریاد من

      ((فریدون مشیری))

      تقدیم به نگاه سبزتون..
      خندانک خندانک
      خندانک
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب نجفی
      بینهایت از حسن انتخابتون سپاسگذارم
      درود بر فریدون مشیری به به به شعری که مدنظر داشتید
      واقعا از صمیم قلب ازتون ممنونم
      بازم اگه شعری مد نظردارید برام بفرستید
      من با اینگونه اشعار ناب زندگی میکنم
      قلبتون آکنده از سرور خندانک خندانک
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      مائیم ک از بادهٔ بی‌جام خوشیم
      هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
      گویند سرانجام ندارید شما
      مائیم ک بی‌هیچ سرانجام خوشیم مولانا

      بههههههه بههه خندانک
      مریم عادلی
      حدود ۱ ماه پیش
      توکه نیستی تا ببینی دل آسمون شکسته
      جاده تاصبح قیامت من و این پاهای خسته
      باعبور هر ستاره روح سبز تو رو دیدم
      زیر قطره های بارون صدای پاتو شنیدم
      بی حضورعاشق تو چه عجیبه گریه کردن
      ......
      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      سپاس بانو عادلی
      شعر دلنشینیست وای کاش باقیش هم بود
      ممنون از شعری که به اشتراک گذاشتید
      لطفا اگه بازم شعر دارید برام بفرستین
      ممنون میشم خندانک
      برقرار باشید
      ارسال پاسخ
      مریم عادلی
      مریم عادلی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود‌عزیزم
      همون قدر ازش یادم بود
      شعر قشنگیه بیشتر رو زبونم میاد
      بی مناسبت و با مناسبت
      شاعرش رو نمیدونم کیه
      ولی ترانه ای با صدای شادمهرعقیلی
      صدا شادمهر رو دوست داشتم
      چند سال پیش ،بیشتر آهنگاش رو تقریبا
      حفظ کردم از بس گوش کردم خندانک
      از گوگل سرچ میکنم فدات کامل میزارمش خندانک
      مریم عادلی
      مریم عادلی
      حدود ۱ ماه پیش

      yn-ad
      متن آهنگ روح سبز از شادمهر عقیلی
      تو که نیستی تا ببینی

      گریه های هر شب من

      بی حضور عاشق تو

      چه عجیبه گریه کردن

      تو که نیستی تا ببینی

      دل آسمون شکسته

      جاده تا صبح قیامت

      منو این پاهای خسته

      با عبور هر ستاره

      روح سبز تو رو دیدم

      زیر قطرهای بارون

      صدای پاتوشنیدم

      تو که نیستی تا ببینی

      گریه های هر شب من

      بی حضور عاشق تو

      چه عجیبه گریه کردن

      تو که نیستی تا ببینی

      دل آسمون شکسته

      جاده تا صبح قیامت

      منو این پاهای خسته

      با عبور هر ستاره

      روح سبز تو رو دیدم

      زیر قطرهای بارون

      صدای پاتوشنیدم

      مهدیس رحمانی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بانوی عزیز خندانک

      بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
      آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

      مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
      در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

      آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
      بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

      بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
      مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

      باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
      و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

      فاضل نظری

      با مهر تقدیم خندانک
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر شما بانو رحمانی

      به به استاد فاضل نظری و
      چه شعر زیبایی
      از حسن انتخابتون واقعا سپاس گزارم

      شبتون پر از ستاره
      ساسان نجفی(سراب)
      حدود ۱ ماه پیش
      بنشینیم و بیندیشیم
      این همه ی با همبیگانه
      این همه ی دوری و بیزاری
      به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟
      و چه
      خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
      جنگلی بودیم
      شاخه در شاخه همه ی آغوش
      ریشه در ریشه همه ی پیوند
      وینک انبوه درختانی تنهاییم
      مهربانی به دل بسته ما مرغی ست
      کز قفس در نگشادیمش
      و به عذری که فضایی نیست
      وندرین باغ خزان خورده
      جز سموم ظلم آورده
      هوایی نیست
      ره پرواز ندادیمش
      هستی ما که چو آینه
      تنگ بر سینه فشردیمش از وحشت سنگ انداز.

      ( هوشنگ ابتهاج)
      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر سراب
      این شعری که از جناب ابتهاج فرستادینو الان دیدم
      خوندمش پر رمز و رموز شعر میگه
      زیبا بود
      سپاس بیکران بر شما خندانک
      ارسال پاسخ
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود عزیزان جان

      چند بیت از سعدی عزیزتراز جان

      آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
      کز شوق توأم دیده چه شب میگزراند

      عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
      هرکه بر چهره ازین داغ نشانی دارد

      دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
      عاجز آمد،که مرا چاره ی درمان تونیست

      وبیتی بی نظیر از هوشنگ ابتهاج(سایه)

      چهمبارک است این غم که تو در دلم نهادی
      به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی
      تقدیم به نگاهتون خندانک
      مهدیس رحمانی
      حدود ۱ ماه پیش
      ۱) گوش دل من به زنگ تنهایی توست
      عمری است همیشه تنگ تنهایی توست
      هر آدمی انگار به رنگی تنهاست
      تنهایی من به رنگ تنهایی توست
      ▓▒

      ۲) نه سیب و نه گندم است بین من و تو
      بین من و تو گم است بین من و تو
      این عشق که دیگران از او می گویند
      یک سوء تفاهم است بین من و تو
      ▒▓

      ۳) یک عمر پس انداز پدر تردید است
      چیزی که نیندوخته ایم امید است
      صندوقچه ی جواهرات مادر
      جفتی صدف پر آب مروارید است
      ▓▒

      ۴) شاید من و تو به هم نباید برسیم
      تا نوبت ما هم به سر آید، برسیم
      روزی من و تو به هم...خدا می داند
      شاید شاید شاید شاید برسیم
      ▒▓

      ۵) در دفتر شعر من صدا پنهان است
      یک رود پُر از ستاره در جریان است
      من در سَر خود ابر زیادی دارم
      جیب کلمات من پر از باران است
      ▓▒

      ۶) کم نامه ی خاموش برایم بفرست
      از حرف پُرم، گوش برایم بفرست
      دارم خفه می شوم در این تنهایی
      لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
      ▒▓

      ۷) نقطه سر سطر؛ بچه ها بنویسید!
      با خط درشت، عشق را بنویسید!
      تکلیف شب شماست در دفتر دل
      صد مرتبه از روی خدا بنویسید
      ▓▒

      ۸) من از سر شعر، دست اگر بردارم
      شاید سر راحت به زمین بگذارم
      خوابم که نمی برد به این زودی ها
      باید دو هزار گرگ را بشمارم
      ▒▓

      استاد جلیل صفربیگی

      خندانک
      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بانو مهدیس خندانک
      واااااااااییییی از دونه به دونشون لذت بردم
      متاسفانه شاعرش برام نا آشناس ولی دیگه
      آشنا شدم
      یکی از یکی قشنگتر و مهمتر اینکه هر کدوم مفهوم خاص خودشونو
      داشتن
      یه دنیا ازت ممنونم برای ای اشتراک گزاری
      شبت پر از آرامش خندانک
      ارسال پاسخ
      ساسان نجفی(سراب)
      حدود ۱ ماه پیش
      من نمي دانم
      _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_
      كه چرا انسان اين دانا
      اين پيغمبر
      :در تكاپوهايش
      _چيزي از معجزه آن سو تر_
      ره نبرده ست به اعجاز محبت
      چه دليلي دارد؟
      *
      چه دليلي دارد
      كه هنوز
      مهرباني را نشناخته است؟
      و نمي داند در يك لبخند
      !چه شگفتي هايي پنهان است
      *
      من بر آنم كه درين دنيا
      _خوب بودن _به خدا
      سهل ترين كارست
      و نمي دانم
      كه چرا انسان
      تا اين حد
      با خوبي
      .بيگانه است
      !و همين درد مرا سخت مي آزارد.

      فریدون مشیری

      تقدیم به نگاه پر احساستون
      خندانک خندانک
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب نجفی
      یک بار دیگه پادشاه فریدون مشیری
      اصلا نوشتنش مختص خودشه یه جور که اگه با
      ده تا شعر شبیح به هم خونده بشه بازم
      یه مغناطیسی توی اشعارشه که اونو با بقیه
      متمایز میکنه خودمونی بگم دمت گرم
      شبمو ساختی
      شبت پر از رویاهای خوش خندانک
      ساسان نجفی(سراب)
      ساسان نجفی(سراب)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بی پایان بانو کمربسته گرانقدر..
      اشعار فریدون مشیری رو خیییللی دوست دارم..
      روح نوازو احساس برانگیزه..
      خندانک خندانک
      شب رویاییتون پر از آرامش و نور خداوندی..
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      صفورا کمربسته ،
      حدود ۱ ماه پیش
      خب چنتا بداهه بنویسم
      راستی شما عزیزان از شعرای خودتونم میتونید به
      اشتراک بزارید فقط شرطش ورد زبان بودن یا شدنشه خندانک

      ای وای یکی از من بیچاره ی بدبخت تر
      اینجاست، در این آیینه خندانک خندانک

      نفهمیدم که در ساکش به دنبال چه میگردد
      مسافر بود و دانستم که دیگر بر نمیگردد. این مصرع اول یکی از شعرامه بداهه نیست

      این شعر نه کوششیه نه جوششی نه بداهه س نه الهامی
      راستش نمیفهمم چطور تبدیل به شعر میشه اگه به بیت
      آخرش دقت کنین یه جورایی مرموز میشه ازین شعرا
      زیاد میگم ولی به خاطر گل روی شما این یکیو به اشتراک میزارم

      گفتم از سهراب بنویسم بهنگام نبردش با پدر
      دیدم از رستم سیه اقبال و بیچاره تر هرگز نیست در دنیا پدر
      گفتم از حال زلیخا مینویسم در فراق یوسف اش
      گفتم اما حال یعقوبی که گردد کور بهر یوسف اش
      گفتم ازحال اناالحق گو نویسم مصرعی بر روی دار
      هاتفی فرمود باخونش نوشت او بین خدا بر روی دار
      تاج خاری برسرش بودو صلیبی رابه دوشش میکشید
      هیچ ننوشتم چه زجری او همه با آن لب خشک و خموشش میکشید
      گفتم اندر حق فنا شو راه صد ساله بپیما در دمی
      شد هیاهوی بپا اندر فلک کین شاعره باید بیاساید دمی

      اگه دوست داشتین نقدش کنین خوشحال میشم خندانک
      محسن گودرزی
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام
      خدایا این چه رسمی از خدایی است
      چنین سر درگمی را از چه بابی است
      تو خود میدانی حکمت خلق کردنت را
      چنین راز و نیازی از چه بابی است ؟
      گهی گویی به خود که احسنت الخلایق
      دگر شیطان بازی ات را چه حاصل؟
      چنان میترسانی مرا از آن جهنم
      که وعده ی ان بهشتت را نخواهم





      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      ۲ هفته پیش
      درود بر شما

      همه ازین حرفا با خدا میزنن
      اینم یه جور دوستیه خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      ۲ هفته پیش
      طعمه ی گندم
      جاذبه ی سیب
      عاصی ام
      از این همه آسیب

      ع.ن.س
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      صفورا کمربسته ،
      صفورا کمربسته ،
      ۲ هفته پیش
      سلام استاد خندانک

      ممنون از حضورتون
      عالیه خندانک
      ارسال پاسخ
      صفورا کمربسته ،
      ۲ هفته پیش
      مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
      هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دارم. سعدی

      بهبه خندانک خندانک
      فردین کمربسته (فردا)
      ۱۱ روز پیش
      آوای خوش هزار تقدیم تو باد
      یکدشت پرازبهار تقدیم تو باد
      گویند که لحظه ایست روییدن عشق
      آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
      از هزاران یک نفر اهل دل اند
      مابقی تندیسی از آب و گل اند
      دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم ...روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1