سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      مانا آقایی شاعر بوشهری
      ارسال شده توسط

      لیلا طیبی (صحرا)

      در تاریخ : ۱۲ روز پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۸ | نظرات : ۱

      خانم "مانا آقایی" شاعر، پژوهشگر و مترجم، ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در بوشهر و اکنون ساکن استکهلم سوئد است. 
      او در سال ۱۳۶۶ همراه خانواده به استکهلم مهاجرت کرده‌ است. 
      او در خانواده‌ای فرهنگی پرورش یافت. والدین وی، هر دو دبیر بودند و انس آن‌ها با کتاب، او را هم به مطالعه‌ علاقه‌مند کرد و به سمت شعر کشاند. او دوره‌ دبستان را در بوشهر و دوره‌ راهنمایی را در شیراز گذراند. وی دخترِ نویسنده و شاعر ایرانی "شیرزاد آقایی" و همسر "اشک دالن" است.
      آقایی، کارشناس ارشد زبان‌های ایرانی از دانشگاه اوپسالای سوئد دارد و یکی از بنیان‌گذاران و گردانندگان پادکست شعروفون است. 

      ◇ کتاب‌شناسی:
      ● مجموعه شعر:
      - مرگ اگر لب‌های تو را داشت (چاپ اول: ۱۳۸۲، انتشارات شروع، ایران)، (چاپ دوم: ۱۳۹۴، نشر اچ اند اس مدیا، لندن) 
      - من عیسی بن خودم (۱۳۸۶)، انتشارات آلفابت ماکسیما، سوئد.
      - زمستان معشوق من است (چاپ اول: ۱۳۹۱، نشر سیپرس، سوئد)، (چاپ دوم: ۱۳۹۵، نشر اچ اند اس مدیا، لندن(
      - من یک روز داغ تابستان دنیا آمدم (۱۳۹۱)، (گزیده‌ای از سه اثر فوق) نشر بوتیمار، ایران. [این کتاب در نظرسنجی‌یی که ماهنامه‌ی تجربه (سال سوم، شماره‌ی فروردین ۱۳۹۱) از میان نزدیک به ۵۰ منتقد شعر در دو نوبت انجام داده بود، جزو ۱۸ کتاب برگزیده سال ۱۳۹۱ ایران اعلام شد.[
      - سه پیاله شعر (۱۳۹۲)، (مجموعه‌ای مشترک با رباب محب و روشنک بیگناه) گروه انتشارات آزاد ایران، آلمان.
      و...
      ● آثار تحقیقی:
      - فرهنگ نویسندگان ایرانی در سوئد (به زبان سوئدی) (۱۳۸۱)، نشر نینا، سوئد.
      - کتابشناسی شعر زنان ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۳ (۱۳۸۶)، انتشارات آلفابت ماکسیما، سوئد.
      و...
      ● ترجمه‌ها:
      - هواپیمایی به آرامی سنجاقک: دوازده شاعر از آسیای دور (۱۳۹۲)، انتشارات بوتیمار، ایران.
      - دوچرخه‌ی بال‌دار: هایکو سوئدی (۱۳۹۶)، (با لیلا فرجامی)، انتشارات هشت، ایران.
      - گل‌های یک‌روزه: گزیده اشعار کو ئون (۱۳۹۸)، (با رباب محب)، نشر سیب سرخ، ایران.
      - گزیده‌ای از اشعار شاعر کره‌ای «کو اون».
      - آنتولوژی شعر معاصر ایران (به سوئدی).
      و...

      ◇ ︎نمونه‌ی شعر:
      (۱)
      [پیدایت مى‌كنم] 
      برو برو برو
      برو تمام اقیانوس‌ها را دور بزن
      برو تمام قاره‌ها را بگرد
      اما برگرد
      اگر نمى‌خواهى با توفان شن،
      پس روى یك لایه‌ی شناور یخ 
      زمین گرد است برو
      اما برگرد
      وگرنه پیدایت مى‌كنم 
      چه زیر پوست وایكینگ‌ها قایم شوى
      چه در قبایل آفریقا آدم بخورى
      برو نمى‌خواهد براى اینجا دلتنگى بكنى 
      از بندرى در اسپانیا كارت پستال بفرست 
      شب‌ها براى دلت كمى لوركا بخوان
      مثل دیوانه‌ها 
      زیر پنجره‌ی زن‌هاى محله گیتار بزن
      برو برو برو
      سنگین قدم بردار
      بالا بگیر سرت را
      امیدوارم آفتاب همسایه گرم‌تر باشد.

      (۲)
      [سالى كه گذشت] 
      سالى كه گذشت سال عجیبى بود
      شایع شد نرخ نان
      از جان انسان ارزانتر خواهد شد 
      اواسط اكتبر ماه، متافیزیك فروش بى‌سابقه‌اى داشت 
      كوتوله‌اى از دانشكده‌ی فلسفه‌ی تبریز ادعاى پیامبرى كرد
      جوانكى از عهد عتیق به خواستگارى‌ام آمد 
      اتفاقا به شعر پست مدرن هم علاقه‌مند بود
      خدا كند امسال همه چیز به روال عادى برگردد
      خدا كند چنگیز تازه‌اى از راه نرسد 
      خدا كند كسوف دائمى نشود
      خدا كند ما را به سیاره‌اى دورتر نفرستند 
      مى‌گویند زمین هنوز بر شاخ گاو مى‌چرخد 
      من با خودم عهد كرده‌ام تا تحویل سال بعد یك نفس بدوم
      در خواب و بیدارى یك لحظه نایستم 
      به پشت سر نگاه نیندازم
      به هرچه بر سر راهم سبز شد شك بكنم 
      و هیچ‌وقت به جز دروغ هیچ چیز نگویم 
      حتى به چشم‌هاى گرد خودم در آینه.

      (۳)
      [وقتی بمیرم کسی خواهد آمد]
      وقتی بمیرم کسی خواهد آمد 
      کسی شبیه جوانی من 
      کسی که فکرهای مرا فکر خواهد کرد
      در کفش‌های من راه خواهد رفت 
      و در همین اتاق
      روی همین صندلی انتظار خواهد کشید 
      وقتی بمیرم من خود
      در گور سرد زنی دیگر خواهم خفت 
      او نیز شهروندی گمنام
      کنیزی بی‌شناسنامه 
      آواره‌ای اهل یکی از پایتخت‌های جهان
      چه فرق می‌کند 
      وقتی بمیرم در آفریقا هنوز گلوله می‌بارد
      در آسمان عراق ستاره‌ای تکه تکه خواهد شد 
      در بیت‌اللحم کودکانی بدون سر به دنیا خواهند آمد 
      وقتی بمیرم هیچ کس گریه نخواهد کرد
      از سنگ قبرم که سفید است،
      عکسی در روزنامه‌ها نخواهد افتاد.

      (۴)
      [من و گنجشک‌ها] 
      انگشتانم شاخه‌هایی نازک و بی‌برگند 
      که همیشه گنجشکی کوچک 
      آماده‌ی فرود آمدن بر آن‌هاست 
      فقط گنجشک‌ها می‌دانند 
      چرا مشت من پیش باد باز است 
      فقط من می‌دانم 
      گنجشک‌ها غمگین‌ترین آوازشان را کجا می‌خوانند.

      (۵)
      [راهنمای فصل‌ها] 
      جاده‌ى تابستان از وسط آفتاب مى‌گذرد
      اما براى يافتن پاييز 
      بايد روى برگ‌هاى زرد ريخته راه بروى
      به انتهاى آن فصل كه رسيدى
      كنار يك نيمكت تنها 
      ماشين سفيد رنگى منتظر توست 
      سوارش شو 
      و بى‌توقف از ميان زمستان بگذر
      لطفا احتياط كن 
      سر راهت يك سراشيبى ليز و خطرناك است 
      كه تا امروز
      فقط باد از آن جان سالم بدر برده است 
      يادت باشد بهار اگر بيايد 
      تصادفى نمى‌آيد.

      (۶)
      [شاعر] 
      من یک شب تاریک شاعر شدم 
      شبی که ماه
      در چاه عمیق فراموشی افتاده بود
      -خیلی آسان-
      طناب نازک خیالم را پایین انداختم 
      و او را بیرون آوردم.

      (۷)
      [آدم برفی]  
      شال و کلاه می‌کنند 
      دست به سینه می‌ایستند 
      چشم برهم می‌گذارند 
      و بی‌صدا می‌روند زیر زمین 
      هیچ کس نمی‌تواند مثل آدم‌برفی‌های محله‌ی ما 
      این طور شاعرانه به آفتاب فکر کند.

      (۸)
      [هی دنیا می‌چرخد]  
      هی دنیا می‌چرخد 
      هی عقربه‌ها می‌خوابند 
      هی دنیا می‌خوابد 
      هی عقربه‌ها می‌چرخند 
      هی من قصه می‌گویم و
      هی مرگم یک شب به تعویق می‌افتد، چرا؟
      شده‌ام مثل ماه چهارده به بعد 
      مثل بغداد که یک روز زیبا بود
      بیا، بیا مرا ببر میان آیینه‌های شهر بگردان
      به خدا من شهرزاد نیستم 
      چند بار این را کتیبه کنم 
      بکوبم بر سینه سنگ تاریخ؟
      بی‌رحم نیستی؟
      نیم رخت را در برق خنجرها دیده‌اند 
      هزار و یک شب گذشته 
      و خون هنوز گرم می‌ریزد. 

      (۹)
      [چراغ قرمز] 
      تمام شد. تمام!
      از این به بعد چراغ قرمز مانع من نیست 
      تكرار مى‌كنم دنیا 
      صد بار دیگر جلو بزنی،
      عقب نمى‌افتم!
      گذشت آن زمان كه از ارتفاع و فاصله مى‌ترسیدم
      جایى رسیده‌ام كه دیوار چین كوتاه است برایم 
      روزى هزار بار به اوج مى‌رسم 
      روزى هزار بار سقوط مى‌كنم 
      قالیچه؟
      چه حرف‌ها مى‌زنید 
      من اگر سلیمان بودم
      نى مى‌خریدم و به غار مى‌گریختم 
      نخیر آقا!
      ما بچه‌ی محله‌ی پایین همین شهریم 
      قراضه‌ی زیر پایمان كرایه‌ای‌ست 
      از مال دنیا كل سرمایه‌مان،
      همین دو دست است كه چسبیده به فرمان
      دلى كه هر دفعه رسیده به بن‌بست 
      سرى كه به سنگ خورده بسیار.

      (۱۰)
      [مینیاتور] 
      از قیافهُ زنم خسته شده‌ام
      دیگر دست پختش مثل سابق نیست 
      او را به خانه‌ی پدرش بر خواهم گرداند 
      به مادرم پیغام خواهم داد
      تا برایم باكره‌اى از حوالى بخارا بفرستد 
      چهارده ساله‌اى سر به زیر 
      كه ابروان هلال پیوسته 
      و پستان‌هاى كال برجسته داشته باشد 
      گیسو افشان كند اما سرخاب نمالد 
      كم حرف باشد و هر سال
      برایم پسرى شبیه بچگى‌هاى خودم بیاورد
      استخاره كرده‌ام خوب آمده
      اگر كنیزى مرا بپذیرد،
      تمام ملك سمرقند را به نامش مى‌كنم 
      حرمسرایى برایش مى‌سازم
      كنج لبش خالى درشت مى‌نشانم 
      او را مثل مینیاتورى قیمتى از عهد نادرشاه
      به دیوار اتاق خوابم قاب مى‌كنم.

      (۱۱)
      سحرگاه
      چون آیه‌ای از آسمان
      کبوتر سفید.

      (۱۲)
      آخرین روزهای زمستان…
      در مشت نگه می‌دارم
      برف را

      (۱۳)
      میان گندمزار
      صدای قار قار
      از گلوی من.

      (۱۴)
      دو بار کوفتم آن در را
      زمانِ آمدن
      و رفتن.
       
      (۱۵)
      زیر هر شعر 
      جنازه‌ی درختی…
      گفت وُ قلم زمین گذاشت.
       
      گردآوری و نگارش:
      #لیلا_طیبی 

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۲۹۲ در تاریخ ۱۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      ۹ روز پیش
      چه اشعار زیبایی خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2