سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عثمان شریف زاده شاعر اهل تاجیکستان
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : ۱۳ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۹ | نظرات : ۱


        زنده‌یاد "عثمان شریف­‌زاده"، شاعر تاجیک، زاده‌ی ۳۱ مارس ۱۹۴۵ میلادی، در روستای "قلعه دشت” در ناحیه‌ی فیض‌آباد تاجیکستان است.
        در سال ۱۹۷۱ در رشته‌ی تاریخ و فیلولوژی دانشگاه دولتی تاجیکستان فارغ‌التحصیل شد.
        نخستین مجموعه شعرش را با نام «خانه‌ی عشق» در سال ۱۹۸۵ منتشر کرد و در سال‌های ۱۹۹۰ کتاب "روح زندانی"، ۱۹۹۸ کتاب "روح سرکش"، ۲۰۰۴ کتاب "قهقهه گیری خیز"، ۲۰۰۶ کتاب گلچین اشعارش با نام "قلم­نهال غم"، و ۲۰۰۷ کتاب "از حقتراشی تا حقتلاشی" را چاپ و منتشر کرد.
        وی که از سال ۱۹۹۴ به عضویت جمعه‌ی نویسندگان تاجیکستان در آمده بود، در ۱۵ ژوئن سال ۲۰۰۹ درگذشت.

         ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [کوه اندوه]  
        صبحدم مادر من روی نماز آمد و… رفت 
        در نمازش خم آخر چه دراز آمد و رفت  
        وقت «الله» نماز او سر خم، رو به خدا
        سر به بالاش نکرد و دم راز آمد و رفت  
        شیر دمسو به نمازی نیازش این بود
        جانماز سفر و درد و نیاز آمد و رفت  
        دم جان خود به خودش آیت یاسین می‌خواند 
        سوره حضرت یاسین به گداز آمد و رفت  
        آفتاب عین طلوع بود، که او کرد غروب
        مه غروبی شد و خورشید جناز آمد و رفت  
        ابر نیسان و یکی نم‌نم باران نیسان
        در نیستانیِ جان نای‌نواز آمد و رفت  
        به «گلستان»، که همه خاک مزارش گلپوش
        گویی تابوت هوایی به فراز آمد و رفت  
        خم و پیچینده و آهسته عصاکش می‌رفت 
        به فضا، گویی، کنون چرخ طراز آمد و رفت  
        در کفن قامت او راست بود و بی‌غم بود
        کوه از دوش بیفکند و به ساز آمد و رفت  
        کوه اندوه به دل از غم فرزند و زمان
        او دیگر تاب ناورد و به راز آمد و رفت  
        هفته‌ای بعد به خوابم چه بلا زیبا بود
        قصر زیبا، لب ­دریا­چه به ناز آمد و رفت.
         
         
        (۲)
        مادرم در زیر خاک و من چرایم روی خاک
        تنگ آمد، ای خداوند، از برایم روی خاک  
        قامتم مثل درخت پیش حولی یم شکست 
        ماتمم افزایی، ای ماتمسرایم، روی خاک  
        در ته خاک خنک تنهای تنها مادرم
        مانده‌ام بیرون، حضورش چون درایم، روی خاک؟ 
        زرد شد رنگش، خیالم، چشم و رویش خاکپوش
        خاک دنیا بر سر من، چون برایم روی خاک
        مرگم ‌افزا، مرگم ‌افزا، ای خدای لایزال
        بعد مرگ مادر اکنون ناگیرایم روی خاک 
        من جگر در خاک ماندم، ای دریغا، وا جگر 
        پس جگر در زیر خاک و من چرایم روی خاک.
         
        (۳)
        هیچ شاعر مثل مادر این قدر بیدار نیست 
        در سر گهواره شعرش چنین افگار نیست  
        زست درد شاعران را صبح درمان و شفا 
        لیک چون مادر همیشه هیچ کس بیمار نیست  
        هست عمری دشمن شیرین مادر طفل او
        هیچ کس را اینچنین هم دشمن غمخوار نیست  
        بگذرد از بهر شعر خام شاعر یک زمان
        لیک بر فرزند چون مادر کسی پادار نیست 
        نیست شاعر ذره‌ای با آن بزرگی پیش او
        گر نباشد مادر، آخر، شاعر و اشعار نیست  
        ماده را، ای شاعر هستی آدم، شاد باش
        هیچ یک ایجاد چون ایجاد تو در کار نیست.
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۲۱۷ در تاریخ ۱۳ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3